استدراک و تکمله مطالب در باره حضرت ابوطالب علیه السلام، در باب مولد النبی صلی الله علیه و آله (باب ۱۱۱):

پدر آینه دار مظلومیت  پسر

۱. مظلومیت حضرت ابوطالب علیه السّلام، آینه ای از مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. دشمنان در ظلم به ایشان کوتاهی نکردند و دوستان در شناخت و معرّفی ایشان کوتاه آمدند؛ دفاع از معظّمٌ له آنان را از تعریف و معرّفی حضرتش به خود مشغول کرد؛ آنان گفتند: و اصرار کردند که حضرت ابوطالب علیه السّلام ایمان نیاورده و مشرک از دنیا رفته! (حدیث ۲۹) و ما هم کمر همّت بستیم که اثبات کنیم، چنین نبوده است.

۲. در دفاع اینچنینی که فقط ناظر به دفع شبهه است- عملاً- در صورت موفقیّت، دفع آن شبهه شده و از میان همه ی فضایل فضیلت حدّاقلی اثبات می شود؛ که بعضاً اصلاً فضیلتی اثبات نشده است؛ مانند آنکه: آنان گفتند: خلافت به ترتیب افضلیت بوده ما هم اصرار و اثبات کردیم که حضرت آدم افضل از شیطان بوده است.

۳. حضرت ابوطالب علیه السّلام حلقه ای از سلسله ی طیّبه ی طاهره ای است که از آنان اهل بیت عصمت و طهارت زاده شده اند (حدیث ۲۱ ) .
اصبغ بن نباته گوید: شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السّلام که می فرمودند:
«والله ما عبد أبی و لا جدّی عبدالمطلّب و لا هاشم و لا عبد مناف صنماً قطّ. قیل: فما کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصلّون إلی البیت علی دین إبراهیم علیه السّلام متمسّکین به». (بحارالانوار۳۵: ۸۱، از کمال الدّین)
قسم به خدا که پدرم و جدّم عبدالمطلّب و هاشم و عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند. گفته شد: پس چه می پرستیدند؟ فرمودند: همواره به سمت خانه ی خدا نماز می گذاردند براساس دین ایراهیم علیه السّلام و بدان متمسّک بودند.

حضرت ابوطالب علیه السّلام در جمع بنی هاشمیان و قریشیان - پس از سفارش به آنان در مورد رسول الله صلّی الله علیه و اله- فرمودند:

«إنّ إبن أخی کما یقول، أخبرنا بذالک آباؤنا و علماؤنا إنّ محمّد نبیٌّ صادقٌ امینٌ ناطقٌ و إنّ شأنه أعظم شأن و مکانه من ربّه أعلی مکان، فأجیبوا دعوته واجتمعوا علی نصرته و راموا عدوّه من وراء حوزته، فانّه الشّرف الباقی لکم الدّهر و انشأ یقول...» (همان۳۵: ۹۰، از مناقت ابن شهرآشوب)

به راستی که فرزند برادرم همان گونه است که می گوید، پدران و دانایان ما بدان خبر داده اند که محمّد صلّی الله علیه و اله و سلّم پیامبر راستگوی امین سخنگوست و همانا شأن و منزلت او برترین شأن و منزلت است و جایگاهش نسبت به پروردگارش بالاترین جایگاه است؛ پس دعوت او را اجابت کنید و بر یاریش اجتماع کنید و دشمنانش را از پیرامونش دور کنید، پس همانا آن شرافتی است که برای شما ابدالدّهر باقی می ماند. و سپس اشعاری را در مدح پیامبر اکرم صلّی الله علیه و اله و سلّم سرود.

در زیارت حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام عرض می شود:

«یا مولای یا أباعبدالله! أشهد أنّک کنت نوراً فی الأصلاب الشّامخة و الأرحام المطهّرة لم تنجّسک الجاهلیّة بأنجاسها ...» (همان ۹۸: ۲۰۰، از مصباح المتهجّد)

ای مولای من ای اباعبدالله! شهادت می دهم که تو نوری در صلب های رفیع و گرانقدر و رحم های پاک بودی، پلیدی ها و ناپاکی های جاهلیّت ساحت قدس و مطهّر تو را نیالود...

 

۴. در اتّصال حجّیت الهیه از انبیاء و اولیاء و اوصیاء علیهم السّلام از حضرت آدم تا پایان عالم، آن حضرت حلقه ای از آن است:

«عن امیّة بن علیّ القیسی قال: حدّثنی درست بن أبی منصور أنّه سأل أباالحسن علیه السّلام أکان رسول الله صلّی الله علیه و اله وسلّم محجوجاً بأبی طاالب؟ فقال: لا، ولکنّه کان مستودعاً للوصایا فدفعها الیه صلّی الله علیه و اله وسلّم. قال: قلت: فدفع الیه الوصایا علی إنّه محجوجٌ به؟ فقال: لو کان محجوجاً به ما دفع الیه الوصیّة. قال: فقلت: فما کان حال أبی طالب؟ قال: أقرّ بالنّبی و بما جاء به و دفع الیه الوصایا و مات من یومه»؛ (حدیث۱۸).

امیّة بن علی قیسی نقل کرده که درست بن ابی منصور به من گفت: از حضرت ابوالحسن اوّل (امام کاظم) علیه السّلام پرسیدم که آیا ابوطالب بر رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم حجّت بود؟ ایشان فرمودند: نه، ولی امانت دار وصایا بود و آن ها را به پیامبر صلّی الله علیه واله وسلّم سپرد. او گوید: من عرض کردم: بنابراین که بر او حجّت بود وصایا را به او سپرد؟ فرمودند: اگر او بر ایشان حجّت بود وصیّت را به او نمی سپرد. گوید: من عرض کردم: پس ابوطالب بر چه حالی بود؟ فرمودند: به پیامبر و آن چه آورده بود اقرار کرده بود، و وصایا را به او سپرده، همان روز درگذشت.

این رفتار از قبیل سپردن ودایع امامت از امامی به امام بعدی است. ببینید نارسایی فهم تا کجاست که کسی این روایت را دلیل بر ایمان آوردن ایشان بداند!

 

۵. آن حضرت افضل خلایق در شئونات الهیّه به جز از اهل بیت علیهم السّلام می باشند و این یعنی: حضرت ابوطالب علیه السّلام مقرّب ترین خلایق به خدای متعال و نزدیک ترینشان به رسول الله و اهل بیت علیهم السّلام می باشند:

«عن الصّادق عن آبائه علیهم السّلام: انّ أمیرالمؤمنین علیه السّلام کان ذات یوم جالساً فی الرّحبة و النّاس حوله مجتمعون، فقام الیه رجل فقال: یا أمیرالمؤمنین، أنت بالمکان الّذی أنزلک الله به و أبوک معذّب فی النّار؟ فقال له علی علیه السّلام: مَه، فضَّ الله فاک، والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً لو شفع أبی فی کلّ مذنب علی وجه الارض لشفّعه الله فیهم، أبی معذّب فی النّار و إبنه قسیم الجنّة و النّار؟! والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً، إنّ نور أبی یوم القیامة یطفیء أنوار الخلائق إلّا خمسة أنوار: نور محمّد صلّی الله علیه و اله و نوری و نور الحسن و [نور] الحسین و نور تسعة من ولد الحسین، فانّ نوره من نورنا الّذی خلقه الله تعالی قبل أن یخلق آدم بألفی عام» (بحارالانوار۳۵: ۶۹، از احتجاج)

از حضرت صادق از پدران گرامیشان علیهم السّلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السّلام روزی در فضای مسجد نشسته بودند و مردم گرد ایشان جمع شده بودند که مردی برخاسته گفت: ای امیرالمؤمنین! چطور می شود که شما در مکانی هستی که خداوند شما را در آن مکان قرار داده، در حالی که پدر شما به آتش در عذاب است؟ علیّ بن ابی طالب علیهماالسّلام به او فرمودند: ساکت شو، خدا دهانت را بشکند. قسم به خدایی که محمّد را به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند ،  خدا شفاعت را در مورد آنان می پذیرد. مگر می شود که پدرم در آتش معذّب باشد و فرزندش تقسیم کننده ی بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آن که محمّد را به پیامبری مبعوث فرمود بی شک نور پدرم در روز قیامت همه ی انوار خلایق را خاموش می کند (فرامی گیرد) مگر پنج نور: نور محمّد صلّی الله علیه و اله و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند (امامان) از اولاد حسین را؛ زیرا نور او از نور ما است، خدا آن را دو هزار سال پیش از خلقت آدم آفریده است.

امام باقر علیه السّلام در حدیثی فرمودند:
«لو وضع ایمان أبی طالب فی کفّة میزان و ایمان هذا الخلق فی الکفّة الاخری لرجح ایمانه» (همان۳۵: ۱۵۶)

اگر ایمان ابوطالب در کفّه ی ترازویی و ایمان این خلایق در کفّه ی دیگری قرار داده شود، ایمان او رجحان و برتری یابد.

«عن الائمّة علیهم السّلام: أن النّبی صلّی الله علیه و اله وسلّم قال: أنا و کافل الیتیم کهاتین فی الجنّة، یعنی أباطالب؛ لأنّه کفّله صلّی الله علیه واله وسلّم» (الصّراط المستقیم۱: ۳۳۶)

از امامان علیهم السّلام نقل شده در مورد حدیث پیامبراکرم صلّی الله علیه واله که فرمودند: من و کفالت کننده (سرپرست) یتیم چون این دو (اشاره به انگشتان دست مبارکشان؛ سبّابه و وسطی) در بهشت می باشیم؛ منظور حضرت ابوطالب علیه السّلام است؛ زیرا او پیامبراکرم صلّی الله علیه واله وسلّم را کفالت کرد.

 

۶. «اسم» به معنی نشانه است و نشانه ی هر خالقی مخلوق اوست؛ لذا برای خدای متعال، اسم اعظم اعظم اعظم مقام نورانی رسول الله صلّی الله علیه واله وسلّم؛ و اسم اعظم اعظم، مقام نورانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ و اسم اعظم، مقام نورانی هر کدام از ائمّه ی اطهار علیهم السّلام؛ و اسم عظیم، مقام نورانی شیعیان آنان می باشد؛ به این ترتیب مقام نورانی امیرالمؤمنین علیه السّلام از مصادیق اسم «علیّ عظیم» خدای متعال  و مقام نورانی حضرت ابوطالب علیه السّلام مصداق اسم «عظیم» خدای متعال می باشند.

 

۷. اما آنچه در حدیث های ۳۲ و  ۳۳ آمده که امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَسْلَمَ أَبُو طَالِبٍ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ، و عَقَدَ بِيَدِهِ‏ ثَلَاثاً وَ سِتِّينَ‏»  :
 ابو طالب به حساب جمّل اسلام آورد ؛ سپس با دستشان عدد شصت و سه را مشخص فرمودند،

عرض می شود:

آن حضرت در بیان از ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام به حساب جمل و با طرز شمارش حبشی ، ۶۳ را نمایاندند ، در معنا و مقصود از این بیان احتمالات مختلف و تعبیرات متفاوتی توسط مترجمین و شارحین داده شده که چندان منطقی و مربوط به مقصود بنظر نمی رسد .

با توجه به بند اخیر و موید و مودای آن عرض می شود که :

جناب عباس عموی گرامی رسول اکرم صلی الله علیه وآله ، در محضر مبارک ایشان ، این شمارش را با بستن انگشتان انجام داده و آنرا به حساب جمل به سه اسم الهی اله، احد ، جواد ، تفسیر فرموده اند ؛ (کمال الدین۵۲۰:۲) و با توجه به سکوت وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و اله ، از ان ، تأیید ایشان استنباط می شود؛

و نیز معنای همین عدد در تأیید ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام از جناب حسین بن روح نوبختی؛ سومین نائب خاص امام زمان علیه السلام سوال شده، و ایشان نیز آن عدد را به همان اسماالله تفسیر فرموده اند؛ (معانی الاخبار: ۲۸۶ ، ح۲)؛

به ترتیب که این عدد (۶۳) جمع اعداد سه اسم از اسماء الله به حساب جمل است: « اله؛ ۳۶ » ، « احد ؛ ۱۳ » ، « جواد ؛ ۱۴ » ؛ و این به این معنا می تواند باشد که معظم له در مرتبه ای از معرفت و ولایت الهیه قرار داشتند که سه اسم عظیم از اسماء الله در ایشان تحقق داشته؛
در معرفت الهیه واجد معنا و معرفت نسبت به اصل اسم جلاله « الله » بوده که « اله » می باشد، آنچنان که واجد اسم عظیم « أحد » به معنی بی همتا و بی مانند می باشند، و نمود رفتاری آن مرتبه و معنائی که ایشان واجد بودند، به ولایت الهیه « جواد» بوده،؛ یعنی: در روابط انسانی و اجتماعی تحت تولیت اسم « جواد » حق تعالی  و سخاوت آن بوده و رفتار داشته اند.

همچنانکه در محلش عرض شده، اسماءالله نشان از خدای بی نشانند که به ولایت الهیه عمل می کنند؛ لذا: نشانه از اوهستند ؛ که هر فعلی نشانه از فاعل خود است.

عملکرد ما در شناخت و معرّفی حضرت ابوطالب علیه السّلام به جز آن که پرده ای از فرمایش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شأن خود است که فرمودند: «مازلتُ مظلوماً منذ کنتُ» (:من همیشه مظلوم بوده ام. بحارالانوار۴۱: ۵، از مناقب ابن شهر آشوب)، فصلی از آسیب شناسی بحث امامت در کتب کلامی شیعه نیز می باشد؛ و إلی الله المشتکی.

 

مستند بخشی از عرایض فوق که در متن به آن اشاره شده است:
حدثنا أبو الحسن محمد بن أحمد الداودي عن أبيه قال: كنت عند أبي القاسم الحسين بن روح قدس الله روحه فسأله رجل ما معنى قول العباس للنبي صلی الله علیه و آله إن‏
عمك أبا طالب قد أسلم بحساب الجمل و عقد بيده ثلاثة و ستين  فقال عنى بذلك إله أحد جواد و تفسير ذلك أن الألف واحد و اللام ثلاثون و الهاء خمسة و الألف واحد و الحاء ثمانية و الدال أربعة و الجيم ثلاثة و الواو ستة و الألف واحد و الدال أربعة فذلك ثلاثة و ستون.(كمال الدين و تمام النعمة ۵۲۰:۲)

 

سئل أبوالقاسم الحسين بن روح عن معنى هذا الخبر، فقال: عنى بذلك «إله أحد جواد» قال: و تفسير ذلك أن الألف و احد، و اللام ثلاثون، و الهاء خمسة، و الألف و احد، و الحاء ثمانية، و الدال أربعة، و الجيم ثلاثة، و الواو ستة، و الألف و احد، و الدال أربعة؛ فذلك ثلاثة و ستون». و قال في الوافي: «لعل المراد بالحديث أنه أظهر إسلامه بكلمات كان عددها بحساب الجمل ثلاثة و ستين؛ ففسر ابن روح تلك الكلمات و عددها ؛(معانی الاخبار۲۸۶،ح۲ ).

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید