اصول معارف ناظر بر باقی احادیث در این باب، و بیان نکات قابل تأمل در هر کدام از آنها

 سابقا هم عرض شد که نسبت بین فعل و فاعل این گونه است که فعل جلوه فاعل است؛ و به این ترتیب فاعل خواسته و ناخواسته خود را در فعلش  تعریف می کند. و چنین است تعریف کردن و تجلی حق تعالی خود را در خلقت خلق اول و سپس در دنباله خلقت از آن و به آن با حفظ ولایت، و حضور ولائی خود در آن.  

این فعل اولا صرف «بودن» و «هستی» است، و سپس « علم » و «قدرت» آگاهانه و هدفدار در خلقت و کاینات که به دلیل بزرگی و یگانگی ناشی  از شدت بی حدی و بی کرانگی و بی مانندی ، روبرو شونده باخود را دچار حیرت و ذلت می کند.

حضور آن حقیقت نورانی خلق اول بلاتعین، در مکان و مسکن و منزل آن روح مقدسی است که متناسب با قداست اوست.

 آن حقیقت الهیه نور خلق اول، مقام نورانی حبیب علی الاطلاق خدای متعال؛ محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و بالملازمه نفس نفیس ایشان، علی مرتضی صلوات الله علیه است. و آن روح الهی مقدس، روح آفریده حق تعالی از آن نور است که آنرا روح حبیبه خود و حبیبه حبیبش؛ صدیقه طاهره؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داده است.

و هم چنانکه  خدای متعال کیفتی ندارد؛ همچنان است  فعل او که کیفیتی ندارد، که اگر فعل او کیفیتی داشت، امکان پی بردن به کیفیت خود او هم بود.
و آنچه به عنوان « سر الله » فرموده اند، این است، و این مقدار هم که معلوم است، به یمن تعریف خود آنان علیهم السلام است.

این مجموعه « کان» و « مکان » ؛ نور الهی و روح قدسی ، میراث الهی اوصیاء و خلفاء یازده گانه آنان علیهم السلام می باشد که ربوبیت حق تعالی ، عملکرد ولایت الهیه آنان است ؛ لذا:
انفعال نفسی کسی که نه فقط با آنان روبرو می شود، بلکه  در حرم مطهر و کنار مضجع شریف آنان علیهم السلام حضور پیدا می کند ،یافتن (وجدان) آن حقیقت حیرت انگیز بی کران و بی حد، و سکینه و آرامش قلبی ، و چه بسا گریه بی بهانه ناشی از یافتن گمشده و محبوب فطری خود، همراه با امنیت و رحمت اوست.

و چنین است که مقام نورانی بلاتعین آنان علیهم السلام ، از طرفی  آیه و اسم و صفت ( نشانه) الهی ، و از طرف دیگر باب الله و خزانه علم و حکمت و معرفت الله، هستند ؛ لذا:
 جلوه  ذره ای از ان در بیان مغیبات مردمان ، و حل انواع مشاکل انان ، کفایت از باز شدن چشم دل آنان به شناخت امامت و ولایت الهیه مطلقه ایشان و مولویت آنان برماسوای خود  می کند ، که لازمه پاسداری کردن از این حقیقت  برای کسی که ان را پذیرفته باشد ،  رعایت احکامی است که همان احکام معرفت و سلوک رحمانی شیعی؛ و همان احکام تقوا است:

اولا ، سعی در دوام توجه به حضور فراگیر علمی و حتی جسمی آن حضرت.

ثانیا ، رعایت ادب این حضور و شاهد بودن  ایشان بر ما ،و دیده شدن ما از طرف معظم له، که رعایت رضایت و نیز کسب اجازه در اموری که رضایت ایشان نامعلوم است -در شرایطی که مقدور باشد- از ان جمله است.

اگر چه این مورد اخیر (کسب اجازه) امروزه برای اغلب، باعث استعجاب و استنکار باشد، ولی برای کسانی که با وجود مبارک امام علیه السلام و با توجه به حضور ایشان ؛ با ایشان و برای ایشان زندگی می کنند که همان « تقوا» و احکام انست، امری مقبول و بلکه معمول است.

 

ح ۱۱. درمان همه دردها، شناخته شده و ناشناخته نزد امام سلام الله علیه حاضر است و افسوس که مردمان به بیراهه پناه می برند؛  خَرَجَ بِي‏ نَاصُورٌ عَلى‏ مَقْعَدَتِي‏ ، فَأَرَيْتُهُ الْأَطِبَّاءَ، و أَنْفَقْتُ عَلَيْهِ مَالًا، فَقَالُوا: لَا نَعْرِفُ لَهُ دَوَاءً ، فَكَتَبْتُ رُقْعَةً أَسْأَلُ الدُّعَاءَ، فَوَقَّعَ عليه السلام إِلَيَّ‏: «أَلْبَسَكَ اللَّهُ الْعَافِيَةَ، وَ جَعَلَكَ‏ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا و الْآخِرَةِ».
قَالَ‏: فَمَا أَتَتْ عَلَيَّ جُمْعَةٌ حَتّى‏ عُوفِيتُ، و صَارَ مِثْلَ رَاحَتِي، فَدَعَوْتُ طَبِيباً مِنْ أَصْحَابِنَا، و أَرَيْتُهُ إِيَّاهُ، فَقَالَ: مَا عَرَفْنَا لِهذَا دَوَاء :

(محمد بن يوسف گويد:) در نشيمنگاهم زخمى ظاهر شد من آن را به طبیبان ارائه و (برای درمان) بسیار هزینه کردم؛ پس گفتند: ما داروئى برايش نمی شناسیم. نامه‏ هائى (به امام زمان عليه السلام) نوشتم و تقاضاى دعا كردم؛ ایشان سلام الله علیه به من نوشتند: «خدا لباس عافيت بر تو بپوشانند و تو را در دنيا و آخرت همراه ما قرار دهند» يك جمعه (هفته) نگذشت كه عافيت يافتم و مانند كف دستم گردید (کاملا خوب شد) ؛ پس پزشكى از رفقاى خود را صدا زدم و به او نشان دادم. گفت: ما براى اين (مرض) داروئى نمی شناسیم.

 

ح ۱۲ . استیذان از امام سلام الله علیه از آداب زندگی با قبول مولویت ایشان است؛ كُنْتُ بِبَغْدَادَ، فَتَهَيَّأَتْ قَافِلَةٌ لِلْيَمَانِيِّينَ‏ ، فَأَرَدْتُ الْخُرُوجَ مَعَهَا، فَكَتَبْتُ أَلْتَمِسُ الْإِذْنَ فِي ذلِكَ، فَخَرَجَ: «لَا تَخْرُجْ مَعَهُمْ‏ ؛ فَلَيْسَ لَكَ فِي الْخُرُوجِ مَعَهُمْ خِيَرَةٌ، و أَقِمْ بِالْكُوفَةِ»:

على بن حسين يمانى گويد: من در بغداد بودم كه كاروان يمن آماده حركت شد، خواستم با آنها حركت كنم، بحضرت نامه نوشتم كه: استدعا دارم اجازه فرمائى، جواب آمد، با آنها مرو كه رفتن با آنها براى تو خير ندارد، در كوفه بمان‏.

 

ح ۱۳ . شیعیان در زمان های مختلف برای یافتن امام زمان سلام الله علیه قبول مشقت های فراوان می کردند ؛ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْفَضْلِ: فَزُرْتُ‏ الْعِرَاقَ، و ورَدْتُ‏ طُوسَ، و عَزَمْتُ‏ أَنْ لَاأَخْرُجَ‏ إِلَّا عَنْ بَيِّنَةٍ مِنْ أَمْرِي‏، و نَجَاحٍ مِنْ حَوَائِجِي و لَوِ احْتَجْتُ أَنْ أُقِيمَ بِهَا حَتّى‏ أُتَصَدَّقَ‏ :

حسن بن فضل گويد: من (قبور امامان سلام الله علیهم در ) عراق را زيارت كردم و به طوس وارد شدم (براى زيارت امام رضا عليه السلام) و تصميم گرفتم كه خارج نگردم تا اينكه امر نشانه ای (از امام زمان سلام الله علیه) برايم روشن شود و حوائجم روا گردد، اگر چه آنقدر اقامتم طولانی شود كه به گدائى افتم.

•  باور اشتباه و سوء ظن به امام سلام الله علیه محرومیت در دنیا و آخرت را در پی  دارد ؛ قَالَ: ثُمَّ ورَدْتُ الْعَسْكَرَ، فَخَرَجَتْ إِلَيَّ صُرَّةٌ فِيهَا دَنَانِيرُ و ثَوْبٌ، فَاغْتَمَمْتُ، و قُلْتُ فِي نَفْسِي: جَزَائِي‏ عِنْدَ الْقَوْمِ‏ هذَا؟ :

سپس به سامرا آمدم، كيسه پولى كه در آن چند دينار بود با لباسی به من رسيد، اندوهگين شدم و با خود گفتم: پاداش من نزد اين قوم (امامان سلام الله علیهم) اين است؟!

•  مطیع و تسلیم و راضی بودن از اداب اولیه و جدی زندگی با وجود مبارک امام علیه السلام است که همه خیر و برکت و رحمت است اگر چه من نفهمم  ؛ و اسْتَعْمَلْتُ الْجَهْلَ، فَرَدَدْتُهَا، و كَتَبْتُ رُقْعَةً، و لَمْ يُشِرِ الَّذِي قَبَضَهَا مِنِّي عَلَيَّ بِشَيْ‏ءٍ، و لَمْ يَتَكَلَّمْ فِيهَا بِحَرْفٍ‏ :

و نادانى کردم و آن را پس دادم و نامه‏ذهائى نوشتم . کسی که نامه را گرفت (فرستاده امام سلام الله علیه) در این باره به من اشاره‏ اى نكرد و هیچ چيزى نگفت.

•  امام سلام الله علیه باب توبه آفرینش اند و آنچه برای خلایق لازم است نادم آمدن بر این درگاه است ؛ صد بار اگر توبه شکستی باز آی ؛  ثُمَّ نَدِمْتُ بَعْدَ ذلِكَ نَدَامَةً شَدِيدَةً، و قُلْتُ فِي نَفْسِي: كَفَرْتُ بِرَدِّي عَلى‏ مَوْلَايَ. وَ كَتَبْتُ رُقْعَةً أَعْتَذِرُ مِنْ فِعْلِي، و أَبُوءُ بِالْإِثْمِ، و أَسْتَغْفِرُ مِنْ ذلِكَ‏ ، و أَنْفَذْتُهَا، وَ قُمْتُ أَتَمَسَّحُ‏ :

  سپس بسیار پشيمان شدم و با خود گفتم: من با برگرداندن لطف مولاى خود کفران کردم.(نسبت به امام سلام الله علیه ناسپاسی کردم). نامه ه‏ائى نوشتم و از كار خود عذرخواهی کردم، و به گناه خود اقرار كردم، و از آن آمرزش طلبيدم، و نامه را فرستادم، و مضطرب منتظر ایستادم.

• و البته در همه امور رجوع به عالم واقعی برای آدمی ره گشاست به خصوص در مورد بهره مندی از ولی الله سلام الله علیه و نحوه مواجهه با ایشان؛ فَأَنَا فِي ذلِكَ‏ أُفَكِّرُ فِي نَفْسِي و أَقُولُ: إِنْ رُدَّتْ عَلَيَّ الدَّنَانِيرُ لَمْ أَحْلُلْ‏ صِرَارَهَا و لَمْ أُحْدِثْ فِيهَا حَتّى‏ أَحْمِلَهَا إِلى‏ أَبِي؛ فَإِنَّهُ أَعْلَمُ مِنِّي لِيَعْمَلَ فِيهَا بِمَا شَاءَ :

 پس در این باره فكر می كردم و با خود می گفتم: اگر دينارها به من برگشت گره اش را باز نميكنم و تصرفى در آن انجام نمی دهم تا آنها را به پدرم برسانم كه هر طور بخواهد نسبت به آنها عمل کند؛ چرا که او از من داناتر است.

•  سعی در شناساندن  اهل بیت سلام الله علیهم و خصوصیات و سیره ایشان به دیگر شیعیان و محبین که جاهلند ، وظیفه هر شیعه دانای به آن است ؛ فَخَرَجَ إِلَى الرَّسُولِ الَّذِي حَمَلَ إِلَيَّ‏ الصُّرَّةَ : «أَسَأْتَ‏؛ إِذْ لَمْ تُعْلِمِ‏ الرَّجُلَ أَنَّا رُبَّمَا فَعَلْنَا ذلِكَ بِمَوَالِينَا ، و رُبَّمَا سَأَلُونَا ذلِكَ يَتَبَرَّكُونَ بِهِ» :

آنگاه به فرستاده‏ اى كه كيسه پول را نزد من آورد نامه ای رسيد كه: «بد عمل كردى كه آن مرد را آگاه نکردی كه ما با دوستان خود گاهى چنين عمل می كنيم ( که هديه‏ هائی براى آنها مى‏ فرستيم) و گاهى هم خود آنها به عنوان تبرك چيزى از ما تقاضا می كنند .

•  امام سلام الله علیه در تمامی لحظات هدایتگر مردمان اند ؛ و خَرَجَ إِلَيَّ: «أَخْطَأْتَ فِي رَدِّكَ بِرَّنَا، فَإِذَا اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ فَاللَّهُ‏ يَغْفِرُ لَكَ، فَأَمَّا إِذَا كَانَتْ عَزِيمَتُكَ وَ عَقْدُ نِيَّتِكَ‏ أَلَّا تُحْدِثَ فِيهَا حَدَثاً، و لَاتُنْفِقَهَا فِي طَرِيقِكَ، فَقَدْ صَرَفْنَاهَا عَنْكَ؛ فَأَمَّا الثَّوْبُ فَلَا بُدَّ مِنْهُ‏ لِتُحْرِمَ فِيهِ‏»:

و به من نامه رسيد: «خطا كردى كه احسان ما را پس فرستادی؛ سپس چون از خدا طلب آمرزش کردی (پشیمان شدی) خدا تو را مى‏ آمرزد. ولى چون تصميم و قصدت بر اين است كه در آنها تصرف نكنى و در مسیر زندگیت خرج ننمائى، آن را به تو بر نگرداندیم؛ (پولها را دوباره برايت نفرستاديم)؛ اما لباس را ناچارى داشته باشى كه در آن مُحرم شوی.

 

ح ۱۴ .ولی الله سلام الله علیه حق اند و هر کسی به میزان اتصالش به ولی الله سلام الله علیه صاحب حقیقت می گردد و شک در حق و حقیقت ، اگر چه بسیار کم شایسته و سزا نیست ؛  شَكَكْتُ فِي أَمْرِ حَاجِزٍ ، فَجَمَعْتُ شَيْئاً، ثُمَّ صِرْتُ إِلَى الْعَسْكَرِ، فَخَرَجَ إِلَيَّ: «لَيْسَ فِينَا شَكٌّ، و لَافِيمَنْ يَقُومُ مَقَامَنَا بِأَمْرِنَا، رُدَّ مَا مَعَكَ إِلى‏ حَاجِزِ بْنِ يَزِيدَ » :

(حسن بن عبد الحميد گويد:) درباره (وکالت) حاجز (بن يزيد) به شك افتادم؛ پس اموالی را جمع كردم و به سامرا رفتم. نامه‏ هائى به من رسيد كه: « درباره ما شك روا نيست و نه درباره كسى كه به امر ما جانشين ما مى‏ گردد؛ هر چه همراه دارى به حاجز بن يزيد بده.

 

ح ۱۷. اسم در نظام خلقت الهی از آثار خاصی برخوردار است و علم به آن نزد کسی است که علم به اسماء به او  تعلیم داده شود، که به آن ترتیب واجد قدرتی الهی می گردد. حال چه رحمت و  لطفی است تعیین اسم برای بعضی از شیعیان توسط  امام سلام الله علیه ؛ وُلِدَ لِي ولَدٌ ، فَكَتَبْتُ أَسْتَأْذِنُ فِي طُهْرِهِ‏ يَوْمَ السَّابِعِ، فَوَرَدَ: «لَا تَفْعَلْ» فَمَاتَ يَوْمَ السَّابِعِ أَوِ الثَّامِنِ، ثُمَّ كَتَبْتُ بِمَوْتِهِ، فَوَرَدَ: «سَتُخْلَفُ‏ غَيْرَهُ و غَيْرَهُ‏، تُسَمِّيهِ‏ أَحْمَدَ، و مِنْ بَعْدِ أَحْمَدَ جَعْفَراً» فَجَاءَ كَمَا قَالَ :

(شخصی گويد:) پسرى برای من متولد شد؛ به (امام سلام الله علیه) نامه نوشتم و کسب اجازه کردم در مورد تطهیر او (ختنه) در روز هفتم. پس جواب رسيد: انجام نده ؛ پس او (پسرم) در روز هفتم يا هشتم مرد. آنگاه خبر مرگش را نوشتم. جواب آمد: «به جاى او (دو فرزند) ديگرى به تو عطا شود كه اولى را احمد و بعدی  را جعفر نام بگذار». و چنان شد كه فرمودند.

•  آنکه ولایتش ، ولایت الله است، بندگی بنده ، اطاعت او و جلب رضایت ایشان است ، و چنین است که عبادت و مناسک بی قبولی امام سلام الله علیه و رضایت او که میزان اعمال است ، حرکاتی است مشقت بار و بی معنا و فایده ؛  قَالَ‏: و تَهَيَّأْتُ لِلْحَجِّ، و ودَّعْتُ النَّاسَ، و كُنْتُ عَلَى الْخُرُوجِ، فَوَرَدَ: «نَحْنُ لِذلِكَ كَارِهُونَ، و الْأَمْرُ إِلَيْكَ» :

و همچنین مهیای حج گشتم و با مردم خداحافظى كردم و آماده حركت بودم كه نامه‏ هائى آمد: «ما اين كار را دوست نداريم، خودت ميدانى».

•  اجازه امام سلام الله علیه جواز تحقق معنای عبادت است؛ قَالَ: فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ، كَتَبْتُ أَسْتَأْذِنُ، فَوَرَدَ الْإِذْن‏ :

گفت : چون سال آينده شد نامه نوشتم و کسب اجازه کردم ؛ پس آن حضرت اجازه فرمودند.

 

ح ۲۱ .امام سلام الله علیه به ولایت فرا گیری که بر عالم و عالمیان دارند  نسبت به همگان و رفتار انان  اشراف داشته و ان « عین الله» شاهد و ناظر بر آنها هستند؛ بَعَثَ بِخَدَمٍ‏ إِلى‏ مَدِينَةِ الرَّسُولِ عليه السلام‏ وَ مَعَهُمْ خَادِمَانِ، و كَتَبَ إِلى‏ خَفِيفٍ أَنْ‏ يَخْرُجَ مَعَهُمْ، فَخَرَجَ مَعَهُمْ، فَلَمَّا وصَلُوا إِلَى‏ الْكُوفَةِ، شَرِبَ أَحَدُ الْخَادِمَيْنِ مُسْكِراً، فَمَا خَرَجُوا مِنَ الْكُوفَةِ حَتّى‏ ورَدَ كِتَابٌ مِنَ الْعَسْكَرِ بِرَدِّ الْخَادِمِ الَّذِي شَرِبَ الْمُسْكِرَ، و عُزِلَ عَنِ الْخِدْمَةِ :

(حسن بن خفيف از پدرش نقل كند) (امام زمان عليه السلام) خدمت گزارانى به شهر مدينه فرستادند و همراه آنان دو خادم بودند. امام سلام الله علیه به خفيف نامه نوشتند كه با آنها حركت كند. چون به كوفه رسيدند يكى از آن دو خادم  نوشیدنی مست‏ كننده خورد؛ پس از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامرا نامه آمد: خادمى كه شراب آشاميده برگردانده شده، و از خدمتگزاری معزول گردد.

 

ح ۲۳ . اجْتَمَعَ عِنْدِي خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ تَنْقُصُ‏ عِشْرِينَ دِرْهَماً، فَأَنِفْتُ‏ أَنْ أَبْعَثَ‏ بِخَمْسِمِائَةٍ تَنْقُصُ‏ عِشْرِينَ دِرْهَماً ، فَوَزَنْتُ‏ مِنْ عِنْدِي عِشْرِينَ دِرْهَماً،وَ بَعَثْتُهَا إِلَى الْأَسَدِيِ‏، و لَمْ أَكْتُبْ مَا لِي فِيهَا ، فَوَرَدَ : «وَصَلَتْ‏ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ، لَكَ مِنْهَا عِشْرُونَ دِرْهَماً » :

(محمد بن على بن شاذان نيشابورى گويد:) پانصد درهم كه ۲۰ درهم از آن كم بود (از سهم مبارک امام سلام الله علیه) نزد من جمع شد؛ پس برایم ناخوشایند بود كه ۵۰۰ درهمى كه ۲۰  درهم از آن كم می باشد را بفرستم، لذا ۲۰ درهم از مال خودم روى آن گذاشتم و نزد اسدى فرستادم و ننوشتم که چقدر از پول خودم در میان آنها می باشد. پس نامه آمد كه: پانصد درهم رسيد بیست درهمش برای تو است.

 

۲۴ . مسئولیت افراد در دوره هر امامی سلام الله علیه باید از ناحیه حضرتشان تجدید و تأیید شود ؛ كَانَ يَرِدُ كِتَابُ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فِي الْإِجْرَاءِ عَلَى الْجُنَيْدِ قَاتِلِ فَارِسَ‏ و أَبِي الْحَسَنِ وَ آخَرَ، فَلَمَّا مَضى‏ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام ورَدَ اسْتِئْنَافٌ مِنَ الصَّاحِبِ لِإِجْرَاءِ أَبِي الْحَسَنِ‏ وَ صَاحِبِهِ، و لَمْ يَرِدْ فِي أَمْرِ الْجُنَيْدِ بِشَيْ‏ءٍ ، قَالَ: فَاغْتَمَمْتُ لِذلِكَ‏ ، فَوَرَدَ نَعْيُ الْجُنَيْدِ بَعْدَ ذلِكَ :

( حسين بن محمد أشعرى گويد:) نامه‏ هاى امام حسن عسكرى عليه السلام درباره اجرای دستورات به جنيد قاتل فارس و ابو الحسن و ديگران مى‏ آمد؛ چون آن حضرت درگذشتند دستورات اجرائی براى ابوالحسن و رفيقش از جانب حضرت صاحب عليه السلام تجديد شد ولى درباره جنيد چيزى صادر نگشت. گوید : من برای این موضوع اندوهگين شدم؛ و بعد از ان بود که خبر مرگ جنيد آمد.

 

ح ۲۷ . از نشانه های علم برامور و تسلط بر آنها در مدیریت و مدبریت و حاکمیت ، انجام به موقع و بی کم و کاست آنهاست ؛ كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ زِيَادٍ الصَّيْمَرِيُ‏ يَسْأَلُ‏ كَفَناً، فَكَتَبَ إِلَيْهِ: «إِنَّكَ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي سَنَةِ ثَمَانِينَ‏». فَمَاتَ فِي سَنَةِ ثَمَانِينَ، و بَعَثَ إِلَيْهِ بِالْكَفَنِ قَبْلَ مَوْتِهِ بِأَيَّام‏ :

على بن زياد صيمرى به امام زمان سلام الله علیه نامه نوشت و كفنى تقاضا كرد. امام به او نوشتند:« تو در سال ۸۰ به آن احتياج پيدا ميكنى ؛» سپس او در سال ۸۰ مرد و آن حضرت چند روز قبل از وفاتش براى او كفنى فرستادند.

 

ح ۳۱ . زیارت قبور امامان سلام الله علیهم نعمتی است که برای شیعیان در همه زمانها مقدور نبوده است ؛
خَرَجَ‏ نَهْيٌ عَنْ زِيَارَةِ مَقَابِرِ قُرَيْشٍ‏ و الْحَيْرِ ، فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَشْهُرٍ دَعَا الْوَزِيرُ الْبَاقَطَائِيَ‏، فَقَالَ لَهُ‏: الْقَ بَنِي الْفُرَاتِ‏ و الْبُرْسِيِّينَ‏، و قُلْ لَهُمْ: لَايَزُورُوا مَقَابِرَ قُرَيْشٍ؛ فَقَدْ أَمَرَ الْخَلِيفَةُ أَنْ يُتَفَقَّدَ كُلُّ مَنْ زَارَ ، فَيُقْبَضَ عَلَيْهِ :

(على بن محمد گفت: از ناحیه مقدسه) نهی از زيارت مقابر قريش (قبر مطهر امام كاظم و امام جواد علیهما السلام در بغداد) و زيارت حائر حسينى سلام الله علیه رسید ؛ پس هنگامی که چند ماه گذشت وزير ، باقطائى را خواست و گفت: برو بنى فرات و برسي ها را ملاقات كن و بگو به زيارت مقابر قريش نروند؛ خليفه دستور داده است كه هر كه به زيارت رود بازرسى شود و او را بگيرند.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید