بابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ‏(۱۰۲)

از طرفی مقام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اسم «علیم حکیم »خدای متعال است،

از طرفی دیگر «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»؛

و از طرف دیگر «إنا معاشرالانبیاء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم »؛ (کافی۵۱:۱ ؛ از رسول اکرم صلی الله علیه و آله)؛

و چنین است که اگر وجود مبارک علیم حکیم الهی برای عالمیان؛ یعنی: برای صاحب مرتبه بلافصل مادون خود تا پائین ترین مرتبه از مخاطبان خود سخن بگوید، باید سخنی بگوید دارای مراتب؛ بطوریکه پائین ترین مرتبه از آن سخن در خورتوان تحمل فهم صاحب پائینترین عقل و فهم از مخاطبانش باشد، و بالاترین مرتبه از آن سخن در خور فهم خود و لاغیر ؛ و بعد این همه، مگر آنکه خود انرا به دیگری تفهیم فرماید؛ یعنی: توان فهم آن در کسی نیست؛ بلکه حرف بر سر توان تحمل فهم آن در صورت تفهیم آنست؛ و گرنه مستقلا توان فهمیدن آن در کسی نیست.

و نکته بسیار مهم اینکه این همه علم و حکمت و مراتب، در همه فرمایشات معظم له و فرمایشات آنان که خلافتا و وراثتا دارای مقام ایشان هستند نیز  لحاظ می باشد،نه فقط در احادیثی که به مشکل و متشابه بودن شهرت دارند؛ ولی متاسفانه این گمان را اکثر قریب به اتفاق مراجعه کنندکان به احادیث، در مواردی که ترجمه آنها را می دانند و یا می توانند، ندارند .

و چنین است تبیین کمی از وسعت معنایی که در این باب از آن یاد شده است.

ح ۱•  ایمان به فرمایشات اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله از امور سخت و مشکل است، و هر کسی تحمل این ایمان را ندارد؛ چرا که: عقل در خور فهم آنرا ندارد ؛ لذا: غیر آنان در این مورد مامور به « یؤمنون بالغیب» هستند؛ با توجه به حقانیت ایشان، به فرمایشات آنان در حالیکه فهم آنها غایب از عقل آنها است ایمان آورند، که البته مشکل است؛

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ‏، لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان:

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: (فهم) سخن  آل محمد سخت و سنگین است، (لذا) جز فرشته مقرب ، يا پيامبری که فرستاده شده، و يا بنده‏ اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده باشد، به آن ايمان نياورد.

توضیح اینکه:  آنان بدلیل توان تحمل فهم آنها، توان ایمان به آن احادیث را دارند.
و دیگر اینکه: امتحان قلب به ایمان و به محنت و سختی وادار کردن آن، عبارت از اینست که به محض غفلت از ولایت الهیه، قلب خود را به آن متذکر می فرمایند. و این در حالی است که طبیعت انسان اقتضای نسیان را دارد؛ لذا: در خلقت الهی او « انسان»؛ یعنی: اهل نسیان نامیده شده؛ لذا: ایجاد اختیاری توجه و تذکر در او چیزی نمی پاید و بدون آنکه خود متوجه شود، زایل می شود. و مومن ممتحن کسی است که در مقابل این نسیان و غفلت - با همه سختی آن- سعی مدام در متذکر کردن دل و نگاهداشتن قلب خود در حالت توجه و تذکر دارد .

•  محل پذیرش و انکار در آدمی قلب اوست؛ که منشأ رفتار مؤدبانه و - پناه بر خدا - رفتار بی ادبانه می باشد؛ فَمَا و رَدَ عَلَيْكُمْ‏ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلَانَتْ‏ لَهُ قُلُوبُكُمْ و عَرَفْتُمُوهُ، فَاقْبَلُوهُ؛ و مَا اشْمَأَزَّتْ‏ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ و أَنْكَرْتُمُوهُ، فَرُدُّوهُ‏ إِلَى اللَّهِ و إِلَى الرَّسُولِ و إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّد :

پس هر حديثى كه از آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله به شما رسيد و قلب شما در برابر آن آرامش يافت و آن را شناختید، بپذيريد. و هر حديثى را كه قلبتان از آن مشمئز شد (پس زد) و نشناخت، آن را به خدا و پيامبر و عالم آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله رد كنيد (ارجاع دهید و آن را انکار نکنید).

•  میان پذیرش و انکار مرتبه ای ایست و آن سکوت و ارجاع امر به صاحبانش می باشد، که اگر رعایت نشود هلاکت در پی دارد ؛ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ‏ أَنْ يُحَدَّثَ‏ أَحَدُكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ لَايَحْتَمِلُهُ‏، فَيَقُولَ: و اللَّهِ مَا كَانَ هذَا، وَ اللَّهِ مَا كَانَ هذَا؛ و الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْر:

 همانا هلاک شده كسى است كه حديثى برايش بازگو كنند كه تحمل (فهم) آن را ندارد، و او بگويد «به خدا قسم اين چنين نيست، به خدا قسم اين چنين نيست»، (در حالی که آن چنان است) و این انكار عین كفر است.

ح ۲•  « تقیه» حکمی است الهی که رعایت آن  حتی در میان مراتب مختلف مؤمنین لازم است؛ قَالَ:ذُكِرَتِ‏ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام‏ وَ اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ‏ لَقَتَلَهُ‏:

گفت: روزی نزد علی بن الحسین علیهماالسلام (امام سجاد علیه السلام) از تقیه یاد شد. فرمودند : بخدا سوگند اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان (نسبت به راس معاندین و عملکرد او) می دانست، (نمی توانست طاقت آورده و تقیه کند) و او را می کشت.

•  چرا که : مراتب معرفت مؤمنین و میزان  توان تحمل علم و فهم، متفاوت است و تحمل رتبه های بالاتر برای رتبه های پایین تر مقدور نیست؛ حتی اگر در ظاهر برادر باشند، دلیلی بر همسانی آنان در این امر نیست؛ وَ اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ‏ لَقَتَلَهُ‏ و لَقَدْ آخى‏ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بَيْنَهُمَا:

به خدا قسم اگر ابوذر آنچه (آن علمی) را که در دل سلمان (نسبت به سر فتنه و عملکرد آتی او) بود، می دانست، او را مي كشت، در صورتى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ميان آن دو برادرى برقرار كرده بودند؛

پس:
اولا. ناگفته نماند برگرداندن ضمیر به سلمان ، سخیف ترین احتمال در این مورد می باشد؛ چرا که: صدور این امر از وجود مبارکی چون ابوذر نه زیبنده است، نه اخلاقی، نه عقلی، و نه شرعی؛ آنهم در مورد سلمان که مهر تایید نبوی «سلمان منا اهل البیت» بر اوست؛ و به این ترتیب کشتن او، کشتن یکی از نفوس نفیسه اهل بیت علیهم السلام در حساب خواهدبود؛ چنانچه کشتن امام حسین علیه السلام بنا بر حدیث نورانی نبوی «حسین منی و أنا من حسین» در حقیقت کشتن رسول الله صلی الله علیه و آله بوده.

و ثانیا . اخوت بین آن دو به معنی سنخیت معرفتی و ایمانی آنان است، نه همانندی و همسانی علم و فهم آنان؛ لذا: همانندی رفتار آنان؛ لذا: سلمان می فهمید و می توانست دندان بر جگر گذاشته و تقیه کند، ولی ابوذر متناسب با علم و فهم کمتر خود، توان تقیه لازم را نداشت؛ و رفتار ابوذر در وقایع بعد از رحلت و سقیفه، موید همین مطلب است، که منجر به تبعید او شد.

•  علم  علما به حقیقت نوری است که آنرا واجدند و به آن ، حقایق را می یابند ، و تحمل این حقیقت آسان نیست ؛ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَايَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ‏ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ :

بدرستی که علم علما سخت اندر سخت است؛ (دست یافتن به آن و سپس تحمل کردن آن، لذا:) کسی نمی تواند آنرا تحمل کند مگر:  پیامبری که رسول نیز باشد، و فرشته ای که مقرب باشد (و نه هر فرشته ای)، و مومنی که نزد خدای متعال، کسی باشد که سختی تلاس برای متذکر داشتن دائمی قلب خود را تحمل کرده است.

•  عالم در فهم و فرهنگ احادیث کسی است که به نورانیت اهل بیت سلام الله علیهم نورانی گردیده است؛ فَقَالَ‏: «وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ‏ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، فَلِذلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاء:

سپس فرمودند: و سلمان فقط از اين رو از جمله علماء شد كه او مرديست از ما اهل بیت و از اين جهت او را در رديف علماء آوردم.

یعنی: بدلیل نسبت نزدیک با ایشان؛ همجواری و همزیستی با آنان؛ با آنان زندگی کردن و آنان را زندگی کردن؛ طوبی له و حسن مأب.

ح ۳•  تحمل سنگینی علم الهی اهل بیت علیهم السلام و فرمایش آن حجج  الهی، به تدریس و تدرّس حاصل نمی شود؛ بلکه بدلیل غیر مسانخ بودن آن از آنچه در عرف انسانی معروف به علم می باشد،  شیوه و روش و مقتضیات خاص خود را  دارد ؛ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَايَحْتَمِلُهُ‏ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَةٌ، أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ، أَوْ أَخْلَاقٌ حَسَنَة:

احاديث ما سخت و سنگین است؛ توان تحمل آن را ندارد؛ جز (صاحبان) سينه‏ هاى نورانى، يا قلب هاى سالم (و غیر آلوده به باورها و امیال  ناروا)، و يا اخلاق نيكو (؛ آراسته به صفات زیبا) .

توضیح اینکه: سینه نورانی جلوه گاه معانی آن معارف الهی است؛ قلب سلیم ،تسلیم آن؛ و اخلاق حسنه، منشاء رفتار مناسب برای رعایت و نگهداری از آن.

که همه اینها با توجه و سعی در دوام توجه به حضور آنان علیهم السلام در درون و بیرون خود، و رعایت ادب این حضور، شدنی است.

•  خدا از شیعیان پیمانی جدا گرفته و به ایشان وعده ای جدای از دیگر مردمان داده اند؛ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ‏ كَمَا أَخَذَ عَلى‏ بَنِي‏ آدَمَ‏ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»:

همانا خدا از شيعيان ما پيمان (بولايت ما) گرفت، چنان كه از بنى آدم (بربوبيت خود) پيمان گرفت (و فرمود) «آيا من پروردگار شما نيستم؟»
و وفای به عهد الهی کرنش در برابر امام سلام الله علیه است ؛ فَمَنْ وفى‏ لَنَا، و فَى اللَّهُ لَهُ بِالْجَنَّةِ؛ و مَنْ أَبْغَضَنَا و لَمْ يُؤَدِّ إِلَيْنَا حَقَّنَا، فَفِي النَّارِ خَالِداً مُخَلَّدا :

پس هر كه نسبت به ما (به پيمان خويش) وفا كند، خدا بهشت را به او پاداش دهد، و هر كه ما را دشمن دارد و حق ما را بجا نیاورد (ادا نکند)، برای هميشه جاودان در دوزخ ماند.

ح ۴•  نشانه عدم تحمل سنگینی فرمایش امام سلام الله علیه این است که آنرا به دیگران که نباید، می گویند؛ أَنَّ الْمَلَكَ لَايَحْتَمِلُهُ حَتّى‏ يُخْرِجَهُ إِلى‏ مَلَكٍ غَيْرِهِ، و النَّبِيُّ لَايَحْتَمِلُهُ حَتّى‏ يُخْرِجَهُ إِلى‏ نَبِيٍّ غَيْرِهِ، و الْمُؤْمِنُ لَايَحْتَمِلُهُ حَتّى‏ يُخْرِجَهُ إِلى‏ مُؤْمِنٍ غَيْرِهِ، فَهذَا مَعْنى‏ قَوْلِ جَدِّي عليه السلام‏:

 اينست كه فرشته آن را تحمل نمى‏ كند تا اين كه آن را به فرشته ديگر عرض كند و پيامبر آن را تحمل نمى‏ كند تا آن را به پيامبر ديگر بنمايد و مؤمن آن را تحمل نمى‏ كند تا آن را به مؤمن ديگرى برساند، اين است معنى قول جدّ من.

ح ۵•  سرّ خدا و علم الهی که تحملش فقط برای بعضی از بندگان برگزیده مقدور است، نزد امام سلام الله علیه می باشد ؛ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ عِنْدَنَا- و اللَّهِ- سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ، و عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ‏، و اللَّهِ مَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، و لَانَبِيٌّ مُرْسَلٌ، و لَامُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏:

اى ابا محمد به راستى نزد ما -به خدا قسم - سرّى است از خدا و علمى است از علم خدا كه به خدا سوگند هيچ فرشته مقرب و پيامبر فرستاده شده و مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده تاب تحمل آن را ندارد.

•  خدا بندگان را به آن چه دارند تکلیف می کند و امر به بندگی می فرماید؛ و اللَّهِ مَا كَلَّفَ اللَّهُ ذلِكَ‏ أَحَداً غَيْرَنَا، و لَااسْتَعْبَدَ بِذلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا :

به خدا قسم خداوند احدى را جز ما بدان موظف نفرموده است، و احدى را جز ما به بندگى خود بدان نداشته است.

•  امام سلام الله علیه آن چه را که دارند و مأمور به تبلیغش هستند به اهلش تبلیغ می فرمایند؛ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ‏- عَزَّ و جَلَّ- مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ، فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً و لَاأَهْلًا و لَاحَمَّالَةً يَحْتَمِلُونَهُ، حَتّى‏ خَلَقَ اللَّهُ لِذلِكَ أَقْوَاما:

و ما آن را از جانب خداى عز و جل تبليغ كرديم و برايش محلى و اهلى و پذيرندگانى نيافتيم تا آنكه خدا براى پذيرش آن کسانی را آفرید.

•  آفرینش خدا در تحمّل اسرار الهی نقش بستری دارد؛ خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ و آلُهُ‏ و ذُرِّيَّتُهُ عليهم السلام، و مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً و ذُرِّيَّتَهُ، و صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ صُنْعِ رَحْمَتِهِ‏ الَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً و ذُرِّيَّتَهُ، فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ، فَقَبِلُوهُ و احْتَمَلُوا ذلِكَ‏، فَبَلَغَهُمْ ذلِكَ‏ عَنَّا، فَقَبِلُوهُ و احْتَمَلُوهُ‏، و بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا، فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ مَعْرِفَتِنَا و حَدِيثِنَا، فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هذَا لَمَا كَانُوا كَذلِكَ؛ لَاوَ اللَّهِ، مَا احْتَمَلُوهُ‏» :

آنان آفریده شدند از همان طينت و نورى كه خدای، محمد و خاندان و فرزندان او سلام الله علیهم اجمعین را آفريد، و آنان را به فضل و رحمت خود ساخت چنان كه محمد و ذريه او سلام الله علیهم اجمعین را ساخت، پس چون ما آنچه را از جانب خدا به تبليغش مأمور بوديم، تبليغ كرديم، آنها پذيرفتند و تحمل كردند، و ياد ما به آنها رسيد؛ پس قلب هاى ايشان به شناخت ما و به حديث ما مایل گشت. اگر آنها از آن طينت و نور خلق نمى‏ شدند، اين چنين نبودند، نه به خدا قسم آن را تحمل نمى‏ كردند.

•  نفرت و انکار فرمایشات نورانی حجت های الهی هم زمینه در آفرینش منکرین دارد؛ البته بدون آنکه در آنان ایجاد اجبار و اضطرار کرده باشد؛ چنانکه سابقا توضیح داده شد؛  ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ‏ و النَّارِ، فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ‏، وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذلِكَ، و نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ، و رَدُّوهُ عَلَيْنَا  و لَمْ يَحْتَمِلُوهُ، و كَذَّبُوا بِهِ، وَ قَالُوا: سَاحِرٌ كَذَّاب‏ :

سپس فرمود: همانا خدا مردمى را براى دوزخ و آتش آفريد (يعنى دانست كه سركشى و نافرمانى كنند و به دوزخ و آتش گرايند) و به ما دستور داد كه به آنها تبليغ كنيم و ما هم تبليغ كرديم ولى آنها چهره درهم كشيدند و قلبشان نفرت پيدا كرد و آن را به ما برگردانيدند و تحمل نكردند و تكذيب نمودند و گفتند: جادوگر است، دروغگوست.
 
•  از اثار انکار و تکذیب سخن حجت های الهی، بسته شدن قلب می باشد؛ فَطَبَعَ اللَّهُ‏ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ، و أَنْسَاهُمْ ذلِك‏: خدا هم بر قلبشان مهر نهاد و آن را از يادشان برد (یعنی : آنان را از رحمت خاصه خود محروم فرمود).

•  کتمان اسرار از نااهلان وظیفه ای الهی است؛ چرا که نااهلان با انکار آن دو ضایعه و فاجعه ایجاد می کنند: به آن قیمتی ترین گوهر، با آنکارخود توهین، و آنرا خوار و خفیف و ضایع می کنند، و در ضمن به همین دلیل مستوجب عقاب بزرگتری گناه که کفران نعمت است می شوند ؛ فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ و السَّتْرِ و الْكِتْمَانِ، فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ‏، و اسْتُرُوا عَمَّنْ‏  أَمَرَ اللَّهُ بِالسَّتْرِ و الْكِتْمَانِ عَنْه‏ :

پس ما مأمور شديم كه از آنها دست برداريم و حقايق را پوشيده و پنهان داريم، پس شما هم (اى گروه شيعه) از آنكه خدا به دست برداشتن از او امر فرموده، دست بردارید و ( آن حقایق و معارف و علوم الهی را) پنهان داريد از آنكه به كتمان و پوشيدگى آن از او دستور داده شده است.

 

 

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید