تعریف اختیار و افعال ما در ولایت الهیه:

 از حضرت امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند:
« إنَّ فِي التَّوراةِ مَكتُوباً: يَا مُوسَى، إنِّي خَلَقتُكَ وَ اصطَفَيتُكَ وَ قَوَّيتُكَ وَ أمَرتُكَ بِطَاعَتِي، وَ نَهَيتُكَ عَن مَعصِيَتِي، فَإن أطَعتَنِي أعَنتُكَ عَلَى طَاعَتِي، وَ إن عَصَيتَنِي لَم أعَنكَ عَلَى مَعصِيَتِي. يَا مُوسَى، وَ لِيَ المِنَّةُ عَلَيكَ فِي طَاعَتِكَ لِي، وَ لِيَ الحُجَّةُ عَلَيكَ فِي مَعصِيَتِكَ لِي».

(در تورات نوشته شده است:
ای موسی، حقیقت این است که من تو را آفریده، و برگزیده، و توانایت کرده ام، و فرمانت دادم تا فرمانبرداری ام کنی، و از نافرمانی ام بپرهیزی؛

پس:
اگر اطاعتم کنی، بر فرمانبرداری ام کمکت می کنم، و اگر معصیتم کنی، تو را بر نافرمانی ام یاری نمی کنم؛ (یعنی تو را به خودت واگذارم و  به حال خود رهایت می کنم).

پس:
ای موسی، در فرمانبرداری ات این منم که بر تو منّت (نعمت بزرگی) دارم؛ و در نافرمانی ات این منم که بر تو حجت دارم ؛ توحید شیخ صدوق: ۴۰۶؛ جواهر السنیه: ۱۱۵)

کمی توضیح اینکه:

حقیقت و باطن دین و آئین الهی و حتی ظاهر آن یکی بیش نیست:

از تعبیر دو بخش دین به اصول و فروع، می توان فهمید که دین  - که پیام نبوت پیامبران الهی به مردمان است ـ همچون خود نبوت، به درخت تشبیه شده؛ از این رو برای آن ریشه ها (اصول) و شاخه ها (فروع) در نظر گرفته شده است؛

و چنین است که دین و آئین الهی که بیان چند و چون بندگی مطلوب و محبوب از سوی بندگان اوست، همیشه یک اسم و یک حقیقت داشته است:

 «اسلام»؛
زیرا:

از مقتضیات جلالت شأن حق تعالی و از صفات او «لا یتغیر» بودن او و از جلوه های آن، ثابت بودن محبوب ها و مبغوض های اوست.

از حبیب علی الاطلاق و ولیّ علی الاطلاق بودن محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و نفسِ نفیس او، علی مرتضی و اهل بیت طیّب و طاهر آن دو صلوات علیهم اجمعین؛ اینکه حقیقتشان، حقیقت هر خیری، از جمله حقیقت دین الهی است؛ رفتارشان، همان آئین و دین محبوب و مورد رضای الهی از آداب و سنن و احکام آن؛ لذا:

معرفتشان، معرفت داشتن به معارف دین از اسلام، ایمان، تقوا، و یقین می باشد.

و چنین است که در همة ادیان به ظاهر متفاوت، تعریف توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد یک تعریف و دعوت به آنها یکسان، و عناوین فروع دین هم یکسان، ولی در بعضی احکام آن بنا به مصلحت متفاوت بوده است.

و از جمله معارف اصلی و ثابت در همه آنها، تعریف اختیار بنده در افعال خود و چند و چون حضور حق تعالی در آن می باشد.

و حال آنچه در بالا آمده، مکتوب در تورات به نقل از امام باقر علیه السلام است، و آنچه پس از آن آورده می شود به نقل از حضرت ثامن ضامن امام رضا علیه السلام، و یکی از چندین حدیث در همین معناست:

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:

« قَالَ اللَّهُ: ابْنَ آدَمَ، بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ، وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي، وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلى‏ مَعْصِيَتِي، جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»؛ (نساء: ۷۹)؛ وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلى‏ بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ، وَ أَنْتَ أَوْلى‏ بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي، وَ ذَاكَ أَنَّنِي لَاأُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ؛ »

« خدای می فرماید:
 ای پسر آدم! تو با داشتن خواست ( مشیّت) من است که می توانی برای خود، هر چه می خواهی، بخواهی؛

و به سبب توانایی و قدرت من است که واجباتم را به جا می آوری؛

و به سبب نعمت من بر نافرمانی ام توانایی؛

تو را شنوا و بینا و نیرومند قرار دادم؛

پس: «هر چه نیکی به تو رسد، از جانب خداست و هر چه بدی به تو رسد، از جانب (خود) توست»؛ (نساء: ۷۹)؛
زیرا من به خوبی هایت از  تو سزاوارترم؛ (زیرا امکانات انجام آن را در اختیار تو قرار داده ام و تو را در انجام آنها نیز مدد می کنم).

و تو به زشتی هایت از من سزاوارتری (زیرا با آنچه من به تو تملیک کرده ام، آنها را بدون آنکه من دخالتی در انجام آنها داشته باشم، انجام می دهی)؛

و چنین است  که من از آنچه انجام می دهم، سؤال نمی شوم، در حالی که ایشان از آنچه انجام می دهند بازخواست می شوند؛ (مضمون انبیاء: ۲۳)؛ (کافی۱: ۳۷۰»)

خلاصه آنکه:
 رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند:

ولاية علي بن ابي طالب ولاية الله و حبه عبادة الله و اتباعه فريضة الله و اولياؤه اولياء الله و اعداؤه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز وجل.


ولايت علی بن ابی طالب ولايت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروی كردن او واجب الهی است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداب متعال است؛(امالی صدوق/ ۳۲).

کمی از زیاد در بیان حدیث بالا:

«ولایت»بمعنی گردانیدن و چرخانیدن است؛همان که در توقیع شرف صدور یافته از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام؛ در دعای رجبیه ، از آن تعبیر به« رتق و فتق» که همان قبض و بسط است،شده.
و  در چنین رابطه ای  فعل صادره از شخص، در حقیقت فعل کسی است که بر او ولایت دارد. و چنین است حال روز وجود مبارک ولی علی الاطلاق خدای متعال ؛ یعنی : محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و نفس نفیس ایشان ؛ یعنی: علی مرتضی صلی االه علیه و آله ، و روح و قلب  طیب و طاهر ایشان؛ فاطمه زهرا صلی الله علیها و آلها ، و خاندان و خلفای یازدگانه مطهر و معصوم ایشان علیهم السلام: حسنین و تسعة المعصومین من اولاد الحسین علیهم السلام، در رابطه با خدای متعال.

وچنین است که قبول ولایت وجود مبارک ولی الله علیه السلام تنها راه برون رفت از ظلمات منحوس عالم معنا ؛ مانند: جهل و شرک و عمل بر اساس أنان می باشد.
و طریقه نیل به ولایت الهیه اهل بیت عصمت و طهارت، به دلالت ایه شریفه مودت ، التزام و تقید به محبت ( مودت) آنان خصوصا مودت ساحت مقدسه آن بانوئی است که نزدیکترین نسبت را با ساحت مقدسه و مطهره نبوی ؛ یعنی: صدیقه کبرا ؛ حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها دارد.

و حدیث نورانی نبوی که:« خدای متعال به غصب ان حضرت غضبناک، و به رضایت او راضی می شود»؛(امالی صدوق:۳۸۴؛ احتجاج۳۵۴:۲)  در منزلت و منقبت آن علیا حضرت ، جلوه ای از همین معناست؛صلوات الله علیها و آلها.

توضیح بیشتر اینکه:
« حب» دل خواستن است ،  « ود» دل سوختن . « محبت» دوست داشتن است ،  « مودت » دوستی کردن .
 « محبت» عامل اول در نزدیکی دلها به یکدیگر ، و  « مودت» نشانه از  شدت محبت و صداقت آن دارد .

و چنین است که « ولایت» به معنی گردانیدن و چرخانیدن ، وقتی حاصل می شود که ، گردانیده شده در اختیار گرداننده و تسلیم او باشد ؛ اختیار خود را در اختیار او گذاشته ، و به این ترتیب میل و مشیئت خود را حذف و خود را در گرداننده محو کرده باشد. و  این امر به جز به محبت شدید شدنی نیست . و تعبیر« لا تنال الولایة الا بالمحبة» ناظر به همین است .

و همانطور که فرموده اند : « محبت فرع بر معرفت است» و « معرفت » یافتن حضور است ، که با توجه به حضور عالمگیر ولایی او می توان تمنای انرا از حق تعالی داشت ، و سپس با توجه به آن حضور با او بود وبا او زندگی کرد ، و باذن او ، او را زندگی کرد . و برای یافتن و داشتن این معنا ، بایستی او را نفس کشید تا به فضل و رحمت او ،آتش در خرمن « من» افتاده  ،  و  به جای « من» او نفس بکشد و آدم ، « آدم » شود.

و نیز می توان فهم کرد که   معنی کردن« ولایت» به « قرب» ، و «حکومت » - به معنی عرفی آن - که از لوازم معنای آن هستند، نه معنای اولی و اصلی آن  ،  ناشی از فهم نا رسای این فرآیند می باشد .

 چنین است اگر عملی لایق حق تعالی و زیبنده او باشد یا باید خود آنرا انجام دهد ، و یا آنکه - به تعریفی که گفته شد - بنده ای که ولی علی الاطلاق حق تعالی باشد . و نیز چنین است که سایر بنده گان ، برای مقبولیت خود و اعمال خود ، بایستی تولیت وجود مبارک ولی الله را واجد باشند .

 و این است حکایت صداقت ایمان در قبول و تخلق به « من کنت مولاه  فهذا علی مولاه » : که خدای بر او ولایت دارد و او بر علی ؛ پس : ولایت علی ، ولایت الله است ؛ پس:  هر که خواهان ولایه الهیه است ، ولایت  علی را باید پذیرا باشد؛ صلوات الله علیهما و آلهما.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید