بَابُ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ و لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ‏، و مَنْ جَحَدَ الْأَئِمَّةَ أَوْ بَعْضَهُمْ، و مَنْ أَثْبَتَ الْإِمَامَةَ لِمَنْ لَيْسَ لَهَا بِأَهْل‏(۸۵)

ح ۱، ۳•  ادعای امامت بزرگترین دروغ بستن بر خداست ؛ «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ‏ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ‏ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ ؛ زمر۶۰» قَالَ: «مَنْ قَالَ: إِنِّي إِمَامٌ و لَيْسَ بِإِمَامٍ» : و روز قيامت كسانى را كه به خدا دروغ بسته اند رو سياه بينى» پرسيدم، فرمود: كسى است كه بگويد من امامم و امام نباشد .

ربوبیت حق تعالی در تکوین و تشریع با صاحب حکم نبوت و امامت و ولایت اعنال می شود؛ پس: آنکه به دروغ خود را امام بنامد، به نوبه خود بزرگترین دروغ را به خدای متعال بسته است.

•  عقوبت مدعیان دروغین امامت استثنا ندارد؛ قَالَ: قُلْتُ: و إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً؟ قَالَ: «وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً ». قُلْتُ: و إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏؟ قَالَ: «وَ إِنْ كَانَ‏ » :عرض كردم: اگر چه علوى باشد؟ فرمود: اگر چه علوى باشد. عرض كردم: اگر چه از اولاد على بن ابى طالب باشد؟ فرمود: اگر چه باشد.

اتفاقا باید گفت چه بدتر!؛ چرا که چنین شخصی آگاه تر به واقع امر و اهمیت آنست.

ح ۲•  ادعای دروغین امامت مصداق کفر است؛ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ و لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا، فَهُوَ كَافِر.

همانگونه که قبول امامت از مصادیق ایمان است؛ پس: انکار آن نیز از مصادیق کفر است، تا چه رسد به ادعای دروغین آن.

ح ۱۲، ۴ • بنابر همان دلیل سابق، مدعی و منکر امامت و آنکه برای مدعیان امامت حقی قایل است ، سر وته یک کرباسند؛ و با هم در عذاب مشترک اند؛ «ثَلَاثَةٌ لَايُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ و لَا يُزَكِّيهِمْ و لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ‏: مَنِ ادَّعى‏ إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ‏ لَيْسَتْ‏ لَهُ، و مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ، و مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِي الْإِسْلَامِ نَصِيباً» : سه گروه اند كه در روز قيامت خدا با آنها سخن نگويد و پاكشان نكند و عذابى دردناك دارند:
 ۱. هر كه ادعاء امامت از طرف خدا كند و حق نداشته باشد.
۲.كسى كه امام از طرف خدا را انكار كند. ۳.آنكه معتقد باشد كه اين دو(اولی و دومی) از اسلام بهره‏ اى دارند.


ح ۶•  امامت باز تاب ربوبیت حق تعالی است؛ لذا : شرک در امامت در واقع شرک به خدا است؛ «مَنْ أَشْرَكَ مَعَ إِمَامٍ- إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- مَنْ لَيْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ، كَانَ مُشْرِكاً بِاللَّه‏ ».
 
ح ۷• معرفت هر امامی مقدم و مقدمه معرفت امام بعدی و شرط لازم ان است؛ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: رَجُلٌ قَالَ لِيَ: اعْرِفِ الْآخِرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ، و لَايَضُرُّكَ أَنْ لَا تَعْرِفَ‏ الْأَوَّلَ. قَالَ: فَقَالَ: «لَعَنَ اللَّهُ‏ هذَا؛ فَإِنِّي أُبْغِضُهُ، و لَاأَعْرِفُهُ‏، و هَلْ عُرِفَ‏ الْآخِرُ إِلَّا بِالْأَوَّلِ؟» :محمد بن مسلم گفت: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: مردى به من گفت: امام آخر از امامان را بشناس، نشناختن امام اول زيانت ندهد، حضرت فرمودند: خدا او را لعنت كند، من او را دشمن دارم در حالی که او را نمی شناسم، آیا معرفت امام آخر جز بوسيله امام اول می شود؟

ح ۸•  چنین است که انکار یک امام به معنای انکار تمامی آنان است؛ «مَنْ أَنْكَرَ و احِداً مِنَ الْأَحْيَاءِ، فَقَدْ أَنْكَرَ الْأَمْوَاتَ‏».

و چنین است که تکلیف غیر دوازده امامی ها روشن می شود. و چنین بوده که آنها نه فقط کمکی به اهل بیت و ائمه علیهم السلام نبودند، که هم خود مزاحم بوده و هم مزاحمت ایجاد می کردند.

ح ۹•  
•  امامت و رهبری امام جائرمار زشتی است بزرگتراز هر کار زشت دیگر ؛ چرا که: مردمان را به زشتی ها رهبری می کند ؛ لذا: هرگز خداوند به آن امر نمی فرماید؛ «مَا هذِهِ الْفَاحِشَةُ الَّتِي يَدَّعُونَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِهَا؟» قُلْتُ: اللَّهُ أَعْلَمُ و و لِيُّهُ‏، فَقَالَ‏: «فَإِنَّ هذَا فِي‏ أَئِمَّةِ الْجَوْرِ، ادَّعَوْا أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِالِائْتِمَامِ بِقَوْمٍ‏ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ بِالِائْتِمَامِ بِهِمْ، فَرَدَّ اللَّهُ ذلِكَ عَلَيْهِمْ، فَأَخْبَرَ أَنَّهُمْ قَدْ قَالُوا عَلَيْهِ الْكَذِبَ، و سَمّى‏ ذلِكَ مِنْهُمْ فَاحِشَةً» : فرمودند: پس اين كار زشتى كه ادعا ميكنند خدا آنها را بدان فرمان داده است چيست؟ عرض كردم: خدا داناتر است و وليش، فرمودند: اين مطلب درباره امامان جور (غاصب امامت) است كه مردم ادعا كردند - خدا ايشان را به پيروى از مردمى فرمان داده است كه خدا به پيروى از آنان دستور نداده -  پس خدا ادعاء ايشان را رد كرده و خبر داده كه درباره خدا دروغ گفته‏ اند و اين عملشان را فاحشه (كار زشت) ناميده است.

ح ۱۰•  هر واقعیتی در نظام الهی باطن و ظاهری دارد حتی فحشا؛ سَأَلْتُ عَبْداً صَالِحاً عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏ ؛ اعراف :۳۳ »،  قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ و بَطْنٌ‏ ، فَجَمِيعُ‏ مَا حَرَّمَ‏ اللَّهُ فِي‏ الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ ؛ و الْبَاطِنُ‏  مِنْ ذلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ، و جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالى‏ فِي الْكِتَابِ‏ هُوَ الظَّاهِرُ؛ و الْبَاطِنُ مِنْ ذلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ» : از عبد صالح (حضرت موسى بن جعفر عليه السلام) درباره قول خداى عز و جل «بگو پروردگار من همه كارهاى زشت را، آنچه عيانست و آنچه نهانست حرام كرده» پرسيدم، فرمودند: براى قرآن ظاهرى است و باطنى، همه آنچه را خدا در قرآن حرام كرده ظاهر است و باطن آن پيشوايان جور اند و همه آنچه را خداى تعالى در قرآن حلال فرموده ظاهر است و باطن آن پيشوايان حق (ائمه معصومين عليهم السلام) هستند.

بنا بر مستندات مسلم و متعدد، حقیقت هر خیری از حقیقت حبیب خدای متعال و احبای اوست، و حقیقت هر شری، از حقیقت دشمنان آنان .

ح ۱۱•  انداد (معبود غیر از خدا ) در قرآن اولی و دومی  هستند؛ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ عَزَّ و جَلَّ: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ‏ ؛ بقره :۱۶۵ » قَالَ: «هُمْ و اللَّهِ، أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ و فُلَانٍ‏ ، اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَه‏ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً  : جابر گويد: از امام باقر عليه السلام راجع به قول خداى عز و جل «بعضى از مردم سواى خدا همتاها (معبودهاى باطل) گرفته و آنها را چون خدا دوست دارند» پرسيدم، فرمودند: ايشان بخدا اولياء فلانی و فلانیند  كه آنها را پيشواى خود گرفتند، نه آن امامى را كه‏ خدا، او را پيشواى مردم قرار داده.

 

🔸لازم به ذکر است که ابواب ۸۶،۸۷ به دلیل ارتباط موضوعی با مبحث مهدویت، پیشتر شرح و آورده شده.

 

بَابٌ فِيمَنْ عَرَفَ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ و مَنْ أَنْكَر( ۸۸ )

ح ۱•  سادات از مؤمنین با دیگر مؤمنین تفاوت اجر و ارج دارند ؛ «مَنْ عَرَفَ هذَا الْأَمْرَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ و فَاطِمَةَ عليهما السلام، لَمْ يَكُنْ كَالنَّاس» : هر كس از اولاد امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه سلام الله علیهما و آلهما عارف به اين امر (امامت) باشد، مانند دیگر مردمان نيست‏ند.

توضیح بیشتر در ارجمندی سادات اینکه: وجود مبارک اهل بیت علیهم السلام، در نظام الهی و شریعت او ،سلاطین حقیقی در عالمند؛ به همان قیاس، شاهزادگان حقیقی، اولاد مکرم و معزز ایشان؛ یعنی: سادات هستند. الا اینکه : مثل آنان در بین سایر مردم، مثل روز جمعه بین سایر ایام است، که ثواب اعمال خوب، و عقاب کارهای بد در ان روز مضاعف است. و همچنین است در مورد سادات که به دلیل متفاوت بودن عنصر دل و گلشان، متفاوت از سایرین هستند، تا جاییکه به دلیل عدم کفویت، ازدواج سادات با غیر سادات - بطور کلی-  کراهت دارد.
در مورد حرمت سادات مکرم مطالب مهم دیگری هست، که در این فرصت مجال طرح آن نیست؛ از جمله  مسلم بودن نقلی و تجربی این معنا است که سید فاسق از دنیا نمی رود .
 براین اساس که عرض می کنم از شور بختی های اجتماعی و از اهم آنها هم این است که: مردم حرمت سادات را ندارند و سادات نیز قدر و منزلت سیادت خود را نمی شناسند و رعایت نمی کنند.

ح ۲•  انتساب به حضرت صدیقه سلام الله علیها مسئولیت آور است؛ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام: أَخْبِرْنِي عَمَّنْ عَانَدَكَ و لَمْ يَعْرِفْ حَقَّكَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عليها السلام، هُوَ و سَائِرُ النَّاسِ سَوَاءٌ فِي الْعِقَابِ‏؟
فَقَالَ‏: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَقُولُ: عَلَيْهِمْ ضِعْفَا الْعِقَابِ‏» : احمد بن عمر گويد: به حضرت ابو الحسن عليه السلام عرض كردم: به من بفرمائيد كسى كه فرزند حضرت فاطمه سلام الله علیها باشد و با شما دشمنى كند و حق شما را نشناسد از لحاظ مجازات با ساير مردم برابر است؟
 فرمودند: على بن الحسين عليهما السلام مي فرمودند: مجازات ايشان دو برابر است.

ح۳ •  انکار امام با معرفت به حق ایشان (جحد) به مراتب از انکار بدون معرفت بدتر است؛ فَقَالَ لِي: «لَا تَقُلِ: الْمُنْكِرُ، و لكِنْ قُلِ: الْجَاحِدُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ و غَيْرِهِمْ‏» : به من فرمودند: مگو منكر، بلكه بگو جاحد از خاندان بنى هاشم و ديگران.

اگر یادتان باشد، به همین دلیل است که در باب عالم بی عمل گفته شده که خدای متعال از جاهل هفتاد گناه را می آمرزد ولی از عالم یک گناه را هم نمی آمرزد

ح۴• بنا بر دلایل سابق ، عقاب و پاداش منسوبین به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین با دیگران متفاوت است؛ فَقَالَ: «الْجَاحِدُ مِنَّا لَهُ ذَنْبَانِ، و الْمُحْسِنُ‏ لَهُ حَسَنَتَانِ»: فرمودند: براى جاحد از خاندان ما دو گناه و براى نيكوكار دو ثوابست.

چرا که عقلا تکلیف و مسئولیت به قدر امکانات است، و البته عنصر سادات در آفرینش و نیز شأن آنان در جمع مردمان،به دلیل انتسابشان به اهل بیت علیهم السلام ارزشمندتر و ممتازتر است .

 

بَابُ مَا يَجِبُ عَلَى النَّاسِ عِنْدَ مُضِيِّ الْإِمَام‏(۸۹)

ح ۱• غیبت امام سلام الله علیه از بندگان رفع تکلیف نمی کند؛ چرا که: دائر مدار ولایت ایشان غیبت و حضور و یا ظهور نیست؛  قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِذَا حَدَثَ‏ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ، كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ‏؟ قَالَ: «أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ‏ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ‏ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‏؛بقره : ۱۲۲»: يعقوب بن شعيب گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: چون براى امام پيش آمدى كند (وفات نمايند یا غایب باشند) مردم چه كنند؟ فرمود: گفته خداى عز و جل كجاست كه ميفرمايد: «چرا از هر گروه از مؤمنين عده ای سفر نكنند تا درباره دين، دانش آموزند و چون بازگشتند، قوم خويش را هشدار دهند، شايد آنها (از نبایدها) پرهیزکنند؟! »
•  در فاصله آن مسافرت، مادامی که مردم در تلاش برای کسب رضایت مولا باشند معذورند؛  قَالَ: «هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ، وَ هؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتّى‏ يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ»: سفركنندگان تا زمانى كه دنبال طلب دانشند معذورند و آنها كه در انتظارند، نیز تا زمان بازگشت یاران خود معذورند.

ح ۲•  دوری ظاهری از محل اقامت امام معصوم سلام الله علیه موجب رفع تکلیف نمی شود و مسئولیت را تغییر نمی دهد؛ قُلْتُ: فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ و رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَايَعْلَمُ مَنْ و صِيُّهُ لَمْ‏ يَسَعْهُ ذلِكَ‏؟ قَالَ: «لَا يَسَعُهُ؛ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَكَ‏، و قَعَتْ حُجَّةُ وصِيِّهِ‏ عَلى‏ مَنْ هُوَ مَعَهُ فِي الْبَلَدِ، و حَقَّ النَّفْرُ عَلى‏ مَنْ لَيْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ؛ إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ و جَلَّ- يَقُولُ: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»»: عرض كردم: امامى (در مدينه) وفات كرده و مردى در خراسانست و نميداند وصى او كيست، همين دورى از امام براى او عذر نيست؟ فرمودند: براى او عذر نيست. همانا چون امام فوت کند. برهان و دلیل وصيش بر كسانى است كه در شهر او هستند؛ (پس آنها بايد وصى امام را با برهان امامت بپذیرند) و بر كسانى كه در شهر امام نيستند، چون خبر وفات او را شنيدند، لازمست سفر كنند؛ همانا خداى عز و جل مي فرمايد: «چرا از هر گروه از مؤمنان، عده ای كوچ نكنند تا درباره دين، دانش آموزند و چون باز گشتند قوم خويش را هشدار دهند، شايد آنها (از نباید ها) پرهیز کنند».

•  برای شناخته شدن امام سلام الله علیه ، ویژگی هائی است مختص ایشان؛ فَقَالَ: «يُعْرَفُ صَاحِبُ هذَا الْأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ‏ لَاتَكُونُ فِي غَيْرِهِ‏: هُوَ أَوْلَى النَّاسِ‏بِالَّذِي قَبْلَهُ و هُوَ و صِيُّهُ‏، و عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و وصِيَّتُه‏ : فرمودند: صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته مى‏ شود كه مختص  اوست و در غير او نيست:

۱.او نسبت به امام پيشين سزاوارتر (نزديكتر و منسوبتر) از سايرین است.

 ۲.وصى او است.

۳. سلاح و وصيت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد اوست.

•  دلایل امامت اگر چه پنهانی هم باشند نشانه آشکاری برای آن وجود دارد؛ قَالَ:لَا يَكُونُ فِي سِتْرٍ إِلَّا و لَهُ حُجَّةٌ ظَاهِرَة: فرمودند: (دلایل امامت) پنهان نيست مگر این که دليلى روشن برای آن می باشد.

ح ۳•  آیه "نفر" که امر به کوچ کردن گروهی از مردم می کند برای یافتن امام و حجت خداوند است؛ و أَمَّا غَيْرُهَا مِنَ‏ الْبُلْدَانِ، فَبِقَدْرِ مَسِيرِهِمْ؛ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؛بقره :۱۲۲»:؛ و نسبت به شهرهاى ديگر معذور بودن آنها به اندازه رسيدنشان تا مدينه است (دور و نزدیک بودنشان ملاک است)؛ همانا خدا مي فرمايد: «همه مؤمنين نباید  كوچ كنند؛ پس  از هر گروه ايشان چرا عده ای سفر نكنند تا در امر دين دانش اندوزند و چون بازگشتند، قوم خويش را بيم دهند شايد آنها ( از نباید ها) پرهیز کنند»

•  مهاجرت برای یافتن امام سلام الله علیه، همان مهاجرت به سمت خدا و رسول است؛ فَقَالَ: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ و رَسُولِهِ، ثُمَّ يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ، فَقَدْ و قَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؛ (ایه)»: فرمودند: او بمنزله كسى است كه براى مهاجرت به سوى خدا و رسولش از منزلش بيرون شده، سپس مرگش فرا رسد كه پاداش او بر خداست.

•  امام سلام الله علیه آرامش و وقار و عظمت نمایانی دارند که هویداست؛ قَالَ: قُلْتُ: فَإِذَا قَدِمُوا بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ يَعْرِفُونَ صَاحِبَهُمْ؟ قَالَ: «يُعْطَى السَّكِينَةَ و الْوَقَارَ و الْهَيْبَةَ » : عرض كردم: وقتى وارد مدينه شدند، به چه چیز امام خود را مي شناسند؟ فرمودند: به امام ، آرامش و وقار و هيبت عطا شده است.

یعنی: انفعال نفسی معنوی و نورانی نا خواسته، حاکی از عظمت و جلالت، و یافتن سکینه و امنیت، نشانه از حقانیت معظم له است. و بدینسان است که در مواجه باایشان ، چشم دل بر حقانیت وی باز می شود ، و عکس العمل نشان می دهد.

ونکته بسیار مهم اینکه : این انفعالات نفسی در یافتن حضور وجود مبارک امام علیه السلام(بدون دیده شدن ) هم ایجاد می شود .

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید