شرح و بیان « بابُ‏ مَوْلِدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا » (۱۱۵)

ح۱. عظمت منحصر بفرد و جایگاه روشن امام مجتبی سلام الله علیه در بیان رسول اکرم صلی الله علیه و آله؛ عَمَّنْ سَمِعَ‏ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: «لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ‏ عليه السلام الْوَفَاةُ بَكى‏ فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ‏ رَسُولِ اللَّهِ، تَبْكِي‏ و مَكَانُكَ‏ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله‏ الَّذِي أَنْتَ بِهِ‏ ، و قَدْ قَالَ فِيكَ‏ مَا قَالَ‏:

امام باقر علیه السلام مى‏ فرمودند: چون زمان وفات امام حسن علیه السلام فرا رسيد،‌ گريستند. به ایشان عرض شد: ای فرزند رسول خدا، شما با جایگاهی كه نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله دارید گريه مى‏ كنید؟! با وجود آنچه که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره شما فرموده اند؟!

•  رفتارهای منحصر به فرد امام مجتبی سلام الله علیه؛ و قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِينَ حَجَّةً مَاشِياً ، و قَدْ قَاسَمْتَ‏ مَالَكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتّى‏ النَّعْلَ بِالنَّعْلِ‏؟ :

و با اينكه بيست بار پياده حج به جا آوردید و سه بار اموالتان را تقسیم كردید حتی كفش پا را.

•  فرمودند که علت آن عظمت مواقف قیامت و دوری از دوستان است؛
توضیح بیشتر اینکه: عظمت آن مواقف، بازتاب عظمت حقیقت الهیه و جلوه آن در قیامت است از طرفی، و از طرفی دیگر آشکار شده خردی بندگی بندگان در برابر حق تعالی. و رفتار وجود مبارک امام علیه السلام نشانه از معرفت آن حضرت از آن عظمت و خردی می باشد؛ فَقَالَ: إِنَّمَا أَبْكِي‏ لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ‏ الْمُطَّلَعِ‏ و فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ»:

فرمودند: همانا جز این نیست که من بر دو خصلت مى‏ گريم: موقف خبر داری از اعمال در قيامت، و  جدائى دوستان.

 

ح ۳ . خاندان اشعث کندی از ظالم ترین افراد نسبت به آل رسول صلی الله علیهم اجمعین هستند؛ إِنَّ جَعْدَةَ بِنْتَ الْأَشْعَثِ‏ بْنِ قَيْسٍ الْكِنْدِيِّ سَمَّتِ الْحَسَنَ‏ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلام، و سَمَّتْ مَوْلَاةً لَهُ، فَأَمَّا مَوْلَاتُهُ فَقَاءَتِ السَّمَّ؛ و أَمَّا الْحَسَنُ فَاسْتَمْسَكَ‏ فِي بَطْنِهِ، ثُمَّ انْتَفَطَ بِهِ‏، فَمَاتَ :
 
(از ابى بكر حضرمى) جعده دختر اشعث بن قيس كندى بود كه امام حسن سلام الله علیه را با كنيزشان زهر داد. آن كنيز زهر را قى كرد ولى امام حسن علیه السلام زهر در شكمشان ماند و در درون ایشان آغشته (به بدن مبارک ایشان) گردید و آن حضرت وفات فرمودند.

 

ح ۴. ترحم ایشان بر منکرین امامتشان با دلالت و هدایت آنان و شناساندن خود به ایشان، و متقابلا نادانی و رفتار بی ادبانه آنان؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام فِي بَعْضِ عُمَرِهِ‏ - و مَعَهُ‏ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الزُّبَيْرِ كَانَ يَقُولُ بِإِمَامَتِهِ‏ - فَنَزَلُوا فِي مَنْهَلٍ‏ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاهِلِ‏ تَحْتَ نَخْلٍ يَابِسٍ قَدْ يَبِسَ مِنَ الْعَطَشِ‏ ، فَفُرِشَ لِلْحَسَنِ عليه السلام تَحْتَ نَخْلَةٍ، و فُرِشَ لِلزُّبَيْرِيِّ بِحِذَاهُ‏ تَحْتَ نَخْلَةٍ أُخْرى‏»:

امام صادق عليه السلام فرمودند: امام حسن بن على عليهما السلام در يكى از سفرهاى عمره‏ شان همراه مردى از اولاد زبير بودند كه به امامتش (زبیر) معتقد بود. در يكى از آب گاه ها (چشمه ها)، زير درخت خرماى خشكى كه از تشنگى خشک شده بود فرود آمدند. در زير آن درخت زیر اندازی براى امام حسن سلام الله علیه انداختند و در مقابلشان زير درخت خرماى ديگرى، زیر اندازی براى فرد زبيرى انداخته شد.

•  قَالَ: «فَقَالَ الزُّبَيْرِيُّ- و رَفَعَ‏ رَأْسَهُ-: لَوْ كَانَ فِي هذَا النَّخْلِ‏ رُطَبٌ لَأَكَلْنَا مِنْهُ‏، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ عليه السلام: و إِنَّكَ لَتَشْتَهِي‏ الرُّطَبَ؟ فَقَالَ الزُّبَيْرِيُّ: نَعَمْ»:

• فرمودند: (آن زبیری) سر بلند كرد و گفت: اگر اين درخت خرماى تازه مى‏ داشت از آن مي خورديم. امام مجتبی سلام الله علیه فرمودند: ميل خرما دارى؟ زبيرى گفت: آرى.

•   قَالَ‏: «فَرَفَعَ‏ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَدَعَا بِكَلَامٍ لَمْ أَفْهَمْهُ‏ ، فَاخْضَرَّتِ النَّخْلَةُ، ثُمَّ صَارَتْ إِلى‏ حَالِهَا، فَأَوْرَقَتْ، و حَمَلَتْ رُطَباً، فَقَالَ‏  الْجَمَّالُ الَّذِي اكْتَرَوْا مِنْهُ: سِحْرٌ وَاللَّهِ‏»:

فرمودند؛ آن حضرت دست به سوى آسمان بلند کرده و دعا فرمودند به سخنى كه او آن را نفهميد، پس درخت سبز شد و بحال خود برگشت و برگ و خرما برآورد. ساربانى كه مركب از او كرايه كرده بودند، گفت: به خدا قسم اين جادو است.

 

• قَالَ: «فَقَالَ‏ الْحَسَنُ عليه السلام: ويْلَكَ‏، لَيْسَ بِسِحْرٍ، و لكِنْ دَعْوَةُ ابْنِ نَبِيٍّ مُسْتَجَابَةٌ » قَالَ: «فَصَعِدُوا إِلَى‏ النَّخْلَةِ، فَصَرَمُوا مَا كَانَ فِيهَا ،فَكَفَاهُمْ‏ »:

 فرمودند: پس آن حضرت فرمودند: واى بر تو؛ جادو نيست، بلكه دعاى مستجاب پسر پيامبر است؛
(امام صادق علیه السلام) فرمودند: پس از درخت بالا رفتند و هر چه خرما داشت چيدند و آنها آنان را كفايت كرد.

 

ح ۵ . کمی از وسعت ولایت وجود مبارک امام سلام الله علیه و آگاهی معظم له در  آفرینش؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ‏: «إِنَّ الْحَسَنَ‏ عليه السلام قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ‏: إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ، و الْأُخْرى‏ بِالْمَغْرِبِ‏، عَلَيْهِمَا سُورٌ مِنْ حَدِيدٍ، و عَلى‏ كُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ‏ ، و فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ، يَتَكَلَّمُ‏ كُلُّ لُغَةٍ بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهَا ، وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ و مَا فِيهِمَا و مَا بَيْنَهُمَا؛ و مَا عَلَيْهِمَا حُجَّةٌ غَيْرِي و غَيْرُ الْحُسَيْنِ أَخِي‏»:

از امام صادق علیه السلام نقل است كه امام حسن سلام الله علیه فرمودند: به راستى براى خدا دو شهر است يكى در مشرق و ديگرى در مغرب،  هر دو حصاری (دیواری) آهنين دارند و بر هر كدام میلیون در است و در آنها هفتاد میلیون زبان است كه زبان هر کسی جز زبان همشهرى ديگر است. من همه اين زبان ها و آنچه را در اين دو شهر است و در ميان آنهاست، مى‏ دانم. و در اين دو شهر حجتى و امامى جز من و برادرم حسين نيست.

توضیح اینکه: همچنانکه سابقا عرض شد، امام و نبی، امام و نبی بدنیا می آیند، الا در همزمانی دو و یا چند امام یکی ناطق و جز ایشان صامت اند؛ مانند: همزمانی امیر علیه السلام با حسنین، و حسنین با یکدیگر صلوات الله علیهم اجمعین.

 

ح ۶  . تحمل مشقت در عبادت خدای متعال با وجود داشتن ولایت بر عالم و عالمیان؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام إِلى‏ مَكَّةَ سَنَةً مَاشِياً، فَوَرِمَتْ‏ قَدَمَاهُ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَوَالِيهِ: لَوْ رَكِبْتَ لَسَكَنَ عَنْكَ هذَا الْوَرَمُ :

از امام صادق علیه السلام نقل است: امام حسن علیه السلام يک سال پياده به مكه میرفتند و دو پايشان ورم کرد. يكى از دوستدارانشان عرض كرد: اگر سوار شويد اين ورم فروکش کند.

•   فَقَالَ: كَلَّا، إِذَا أَتَيْنَا هذَا الْمَنْزِلَ، فَإِنَّهُ يَسْتَقْبِلُكَ أَسْوَدُ و مَعَهُ دُهْنٌ، فَاشْتَرِ مِنْهُ، و لَا تُمَاكِسْهُ  فَقَالَ لَهُ مَوْلَاهُ: بِأَبِي أَنْتَ و أُمِّي، مَا قَدِمْنَا مَنْزِلًا فِيهِ أَحَدٌ يَبِيعُ هذَا الدَّوَاءَ، فَقَالَ‏: بَلى‏ إِنَّهُ أَمَامَكَ دُونَ الْمَنْزِلِ، فَسَارَا مِيلًا، فَإِذَا هُوَ بِالْأَسْوَدِ، فَقَالَ الْحَسَنُ‏ عليه السلام لِمَوْلَاهُ: دُونَكَ الرَّجُلَ، فَخُذْ مِنْهُ الدُّهْنَ، و أَعْطِهِ الثَّمَنَ:

فرمودند: نه، هرگز وقتى به اين استراحتگاه برسيم مرد سياهى به استقبالت آيد كه روغنى با خود دارد آن را بخر و در بهاى آن با او چانه نزن.
آن شخص عرض کرد: پدر و مادرم قربانتان گردند؛ ما به هيچ منزلى نرسيديم كه كسى باشد و چنين دوائى بفروشد.
فرمودند: چرا آن مرد در پيش روی تو است اندكى به اين استراحتگاه مانده. مقداری راه طى كردند که ناگهان آن مرد سياه پيدا شد؛ امام حسن علیه السلام فرمودند: برو نزد اين مرد و دارو را از او بگير و بهايش را به او بده.

•   امام سلام الله علیه جان فدایی های بی نام و نشان بسیار دارند؛ فَقَالَ الْأَسْوَدُ: يَا غُلَامُ، لِمَنْ أَرَدْتَ هذَا الدُّهْنَ؟ فَقَالَ: لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهما السلام، فَقَالَ: انْطَلِقْ بِي إِلَيْهِ، فَانْطَلَقَ فَأَدْخَلَهُ‏ إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ: بِأَبِي أَنْتَ و أُمِّي، لَمْ أَعْلَمْ أَنَّكَ تَحْتَاجُ إِلى‏ هذَا، أَ و تَرى‏ ذلِكَ‏، و لَسْتُ آخُذُ لَهُ ثَمَناً:

آن مرد سياه گفت: اى غلام اين روغن را براى چه كسى میخواهى؟ گفت: براى (امام) حسن بن على علیهما السلام عرضه داشت: مرا نزد آن حضرت ببر، او را آورد خدمت آن حضرت رسانيد، مرد سياه به آن حضرت عرض كرد: پدر و مادرم قربانتان من نمیدانستم شما نياز به اين دارو داريد؛ شما خود اين را میدانید که من در برابر آن بهائى نمى‏ گيرم.

•  آرزوی موالیان با معرفت امام سلام الله علیه داشتن اولادی سالم و محب اهل بیت سلام الله علیهم می باشد؛ إِنَّمَا أَنَا مَوْلَاكَ، و لكِنِ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَنِي ذَكَراً سَوِيّاً يُحِبُّكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؛ فَإِنِّي خَلَّفْتُ أَهْلِي تَمْخَضُ‏ ، فَقَالَ: انْطَلِقْ إِلى‏ مَنْزِلِكَ، فَقَدْ وهَبَ اللَّهُ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً، وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا»:

همانا من غلام شما هستم، ولى نزد خدا دعا كنید كه پسری  سالم به من بدهد که دوستدار شما خاندان باشد؛ زيرا من خانواده خود را در حال درد زایمان رها کردم و آمدم.
 امام حسن علیه السلام فرمودند: به منزلت برو كه خدا به تو پسر سالمی بخشيده و او از شيعيان ما است.


توجه فرمایید که :

همچنین است شیعیان ناشناسی برای هرکدام از ائمه علیهم السلام و امروزه برای امام عصر علیه السلام،
و دیگر اینکه :
مقام نورانی وجود مبارک ولی الله، همان حقیقت الهیه مشئیت الله و ارادة الله است؛ « ...و هو الخلاق العلیم ( ۸۱ ) انما امره اذا اراد الله شیئا أن یقول له کن فیکون ( ۸۲ ؛ یس)» که ناظر بر بیان عملکرد اسم الله و اسما الله است که نشان از بی نشانی خدای متعال هستند، و بولایت الله عمل می کنند؛ لذا : فعلشان فعل الله و منسوب به اوست؛ و چنین است که: آن مرد حاجت خود را خواست، و امام فرمود : آنچه می خواستی، شد.

و نیز ایشان فرمودند «او از شیعیان ماست»، و نفرمودند «از شیعیان ما خواهد بود، یا خواهد شد»؛ فتأمل.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید