بَابُ خَلْقِ أَبْدَانِ الْأَئِمَّةِ و أَرْوَاحِهِمْ و قُلُوبِهِمْ عليهم السلام‏ (۹۴)

همچنانکه سابقا و به مناسبت عرض شد: در بیان خلقت، در مجموعه آیات و روایات، به صراحت فرموده اند که انسان از سه جزء آفریده شده : جسد (تن) ، و روح (جان)، و نفس (جان جان) .
دو جزء تن و روح، مادی، و جزء سوم که همان نور ولایت الهی است، مجرد از ماده می باشد.
جنس ماده تن، دانی و فشرده، و جنس ماده روح، اعلا از ماده تن و لطیف می باشد.
همین قاعده در خلقت ابدان و ارواح ائمه علیهم السلام هم صادق است؛ با این توضیح که ماده تن مبارک و مطهر آنان از مرتبه عالی مادی، و روح مقدسشان از ماده اعلا از ماده تن و از اعلا مرتبه آن خلق شده. و روح شیعیان آنان از باقیمانده طینت (گل) تن مطهر آنان و تنشان از ماده پائینتر از طینت روحشان.

ح ۱ ‏•  جنس عنصرخلقت مادی امام سلام الله علیه با دیگران متفاوت است ؛ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ‏، و خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذلِكَ:
خدا (تن) ما را از عليين، و روح ما را از (مرتبه و ماده ای) بالاتر از آن آفريد.

•  خلقت ارواح شیعیان از عنصر و ماده است که بدن مبارک امام سلام الله علیه آفریده شده است؛ و خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ :
و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد.

•  رتبه آفرینش ارواح از ابدان بالاتر است؛ و خَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِكَ‏ :
و پيكرشان را از (مرتبه) پائين آن آفريد.

•  علاقه و محبت  شیعیان به ائمه علیهم السلام ، ریشه در مجانست و مسانخت و نزدیکی با آنان در آفرینش دارد ؛ فَمِنْ أَجْلِ ذلِكَ‏ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا و بَيْنَهُمْ، و قُلُوبُهُمْ‏ تَحِنُ‏ إِلَيْنَا:
پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان( به این دلیل) مشتاق ما می باشند .

ح ۲•  آفرینش مقام نورانی امام سلام الله علیه از نور عظمت الهی است که همان مقام نورانی خلق اول ، و همان مقام نورانی بلاتعین رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، که شرح  آن در باب حدوث اسما در کتاب التوحید  گذشت ؛ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ‏ .

•  صورت بندی وجود مبارک امام سلام الله علیه، و تعین عینی و بیرونی ایشان از ماده ایست که در ولایت مقام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و اله، که علم فعلی حق تعالی و عرش اوست، می باشد، که پنهان از دیگری و برای غیر ناشناخته است؛ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ‏:
سپس خدا افرینش ما را از طینتی (گل و ماده ای) که عرش (الهی) بر آن بود، صورت بندی فرمود؛ (که اشاره به اعلا مرتبه از ماده است).

•  و چنین است که ساکن شدن مقام نورانی آنان علیهم السلام  در آن ماده و طینت،  آنان را بشری نورانی قرار داده؛ فَأَسْكَنَ‏ ذلِكَ النُّورَ فِيهِ‏،فَكُنَّا نَحْنُ‏ خَلْقاً و بَشَراً نُورَانِيِّينَ‏ :
خدای متعال آن نور را در آن ماده ساکن فرمود؛ و چنین است که ما آفریده و بشری نورانی هستیم.

•  آفرینش امام سلام الله علیه ، از أنچه خلق شده منحصر بفرد است و نمونه دیگری ندارد ؛ لَمْ‏ يَجْعَلْ‏ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ‏ نَصِيباً:
از آنچه ما از آن خلق شده ایم، برای دیگری ، بهره ای از آن نیست.

•  آفرینش شیعیان امام سلام الله علیه و انبیا علیهم السلام (که از شیعیان آنان هستند) هم خاص و منحصر به خود است؛ و لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ :
و خدا هيچ كس را جز انبيا از خلقت ايشان ( شیعیان) بهره‏ اى نداده.

ح ۳•  خدای متعال دو روح، و ده طینت (ماده) آفریده؛ که تمامی انبیا و ملائکه از آنها آفریده شده اند؛ و إِنَ‏ فِي‏ حَافَتَيِ‏ النَّهَرِ رُوحَيْنِ مَخْلُوقَيْنِ‏: رُوحُ الْقُدُسِ‏، و رُوحٌ مِنْ أَمْرِهِ‏؛ وَ إِنَّ لِلَّهِ عَشْرَ طِينَاتٍ: خَمْسَةٌ مِنَ‏ الْجَنَّةِ ، و خَمْسَةٌ مِنَ الْأَرْضِ ... ثُمَّ قَالَ‏: مَا مِنْ نَبِيٍّ و لَامَلَكٍ‏ مِنْ بَعْدِهِ‏ جَبَلَهُ‏ إِلَّا نَفَخَ فِيهِ مِنْ إِحْدَى الرُّوحَيْنِ :
و در دو جانب نهر دو روح آفریده شده؛ (منظور از نهر می تواند، همان حقیقت نورانی « کوثر » باشد که فرموده اند نهری است که از بهشت جریان داشته، و به « حوض» ریخته می شود. اگر منظور این باشد، به نشانه هایی معلوم است که منظور از «کوثر» ، مقام نورانی امیر المومنین سلام الله علیه هستند، که نفس نفیس رسول الله صلی الله علیه و آله می باشند.
و این تعبیر که در دو حاشیه نهر دو روح خلق شده؛ به معنی خلق شدن آن دو روح از آن نهر می باشد؛ الله العالم): روح القدس و روحی از امر خدا.
و براى خدا ده طينت (ماده) است: پنج ماده از بهشت است و پنج ماده از زمين ...
 سپس فرمودند: هر پيامبر و فرشته‏ اى را كه خدا پس از پيامبراکرم صلی الله علیه و آله آفریده است، يكى از اين دو روح را در او دميده اند ؛ ( همانطور که در بعضی از احادیث شریفه، تصریح شده « روح القدس » همان وجود ملکوتی  صدیقه طاهره ؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه و آلها می باشد . و منظور از « روح» همان روح الحیات است که حیات داشتن هر موجودی به داشتن آن است ).

•  خلقت امامان سلام الله علیهم از هر دو روح و از همه ماده هاست ؛ فَإِنَّ اللَّهَ- عَزَّ و جَلَّ- خَلَقَنَا مِنَ الْعَشْرِ طِينَاتٍ، و نَفَخَ فِينَا مِنَ الرُّوحَيْنِ جَمِيعاً، فَأَطْيِبْ‏ بِهَا طِيباً:
 همانا خداى عز و جل ما خاندان را، از آن ده ماده آفريد و از هر دو روح در ما دميد، وه چه ماده پاكيزه‏ اى .

•  بقاع مبارک زمین ، ماده آفرینش پاکان است ؛ و طِينُ الْأَرْضِ: مَكَّةُ، و الْمَدِينَةُ، و الْكُوفَةُ ، و بَيْتُ الْمَقْدِسِ‏ ، و الْحَائِرُ :
و ماده زمينى: مكه ،و مدينه ،و كوفه ،و بيت المقدس ،و حائر (اکربلا) است.

ح ۴•  نیکان و فاجران که در آیات قرآن مقابل یکدیگر قرار دارند در خلقت و آفرینش هم مقابل یکدیگرند ؛ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا ، و خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِكَ؛ فَقُلُوبُهُمْ‏ تَهْوِي إِلَيْنَا؛ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا. ثُمَّ تَلَا هذِهِ الْآيَةَ: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ‏ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ‏ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» ؛ مطففین :۲۱-۱۸ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ‏ ، و خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ، و أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِكَ؛ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ؛ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ». ثُمَّ تَلَا هذِهِ الْآيَةَ: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ‏ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ‏ » ؛مطففین: ۹-۷:
و قلب های شيعيان ما را از آنچه پیکر های) ما را آفريده، آفريد. و پيكرهايشان را از درجه پائين تر آفريد، از اين رو قلب شيعيان هوای ما را می کند؛ (و به ما متوجه است)؛ زيرا آنها از آنچه ما آفريده‏ شده‏ ايم، آفريده شده‏ اند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «اصلا نوشته (احوال) نيكان در عليين است، و چه تو را از عليين خبردار کرد؟ كتابى است نوشته شده كه مقربان شاهد آنند» و دشمن ما را از سجين آفريد و قلوب پيروانشان را از آنچه آنها را آفريده، آفريد، و پيكرهايشان را از پائين‏ تر از آن آفريد ؛ از اين رو دل هاى پيروانشان هوای آنها را می کند؛ (و به آنها متوجه است) زيرا اينها آفریده از آنچیزی هستند که آنها آفريده شده اند؛ سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: «اصلا نوشته ( احوال) بدكاران در سجين است، و چه تو را از سجين آگاه سازد؟ كتابيست نوشته شده».

در هر حال با ملاحظه آنچه در مورد مقامات و حالات نورانی و ملکوتی و زمینی اهل بیت علیهم السلام، در آیات و روایات فرموده اند، به صراحت و روشنی ، فرمایش خود آنان در مورد وجود مبارک خودشان ، فهم می شود، که فرمودند: « لا یقاس بنا احد»؛ (عیون اخبار الرضا علیه السلام ۶۶:۲) : هیچکسی با ما (آل محمد علیهم السلام) قابل مقایسه نیست؛ و نمی شود کسی را با ما مقایسه کرد؛ (چون در هیچ جنبه ای بجز در مورد عنوان کلی انسان، شباهت و اشتراکی با هم ندارند).

حال وصف جامع و جانانه از اوج بی مانند و بی مثل آنان این است که وجود مبارک آنان علیهم السلام، با توجه به اصالت مقام بلاتعین رسول اکرم و نفس نفیس ایشان؛ امیر المومنین، و اصل اصیل معظم له؛ حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیه و علیهم اجمعین، خلق خدای متعال بوده؛ لذا: متباین با او ، و فعل او، ونشان از بی نشانی او هستند ؛ یعنی: «اسم»، «صفت» ، و «آیه» او، در همه جلوات او هستند.

و ثمره اول این انتساب این که :  آنان علیهم السلام در مالکیت و ملکیت خدای متعال؛ و در ولایت او بوده و به آن عمل می کنند ؛ لذا : اگر خدای متعال عمل کند ،به آنان عمل کند، و اگر آنان عمل کنند، به خدای متعال عمل کنند .
و نقطه کانونی در مبحث امامت و ولایت در آیات و روایات ، که نشان از منزلت منحصر بفرد آنان علیهم السلام در خلقت و شریعت می کند ؛ اینست، که بیان الهی آن آیه «انما» است؛ و «در خانه اگر کس است یک حرف بس».

 و مقوله مذموم و منفور «غلو» اعتقاد به داشتن این اوج برای آنان، مستقل از خدای متعال است.

و نکته جالبتر اینکه چنین اعتقادی (غلو) را ما در مورد خود و نفس خود داریم:
بی حضور ولایت الهیه در خود زندگی می کنیم: نه معتقد به مولویت او در داشته ها خود هستیم، و نه در اعمال صالحه خود به  ولایت ومولویت او عمل می کنیم. گویا در قران مجبد نخوانده ایم «النبی اولی بالمومنین من انفسهم ...» و نشنیدیم که برهمین مبنا رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:« من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ من برهر کسی ولایت دارم (که ولایت او به دلیل آیه «انما» همان ولایت الهیه بر همگان در گستره خدایی خدای متعال است) این علی است که ولایت دارد . و مومنین کسانی هستند که آگاه به این امرند و رعایت ادب در آن ، سرلوحه اعمال آنان، و وجهه همت آنان، تمنا و سعی در تزین و تخلق به آن است.

خلاصه کلام آنکه: با توجه به نسبت آنان علیهم السلام با خدای متعال، آنان ایات ربانی هستند؛ خدائیند، و اگر فارغ از آن به خودشان توجه شود، آنان فقر محض؛ بلکه محض فقرند، و کمال آنان علیهم السلام به داشتن این معرفت نسبت به خودشان است؛

لذا : حقیقت آنان علیهم السلام، همان حقیقت بندگی است، و خود اولین بنده و برترین بنده حق تعالی هستند؛
 
لذا: غیر آنان اگر از بندگی خدای متعال بهره برده اند، از آنان و به آنان برده اند؛ و کمی از معنای زیاد «بعبادتنا عبد الله، و لولانا ما عبد الله»؛ ( کافی ۱۹۳:۱)این است؛ و الحمدلله اولا و آخرا.

 

بابُ التَّسْلِيمِ و فَضْلِ الْمُسَلِّمِين‏(۹۵)

ح ۱• در نظامی که مبتنی بر مولویت از طرفی و عبودیت از طرف دیگر است، وظیفه بنده بجا آوردن همان چیزی است که به عنوان تکلیف و وظیفه به او امر شده ؛ لذا: دخالت نکردن در هر امری غیر آن - اگر چه ظاهرا نتیجه بدی نداشته باشد- مذموم است. مصادیق « باید» ها مواردی هستند که در صورت تخلف (انجام ندادن و یا بد انجام دادن) بنده مورد باز خواست قرار می گیرد، اما در موارد دومی چه بسا مذمت هم می شود؛ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: إِنِّي‏ تَرَكْتُ مَوَالِيَكَ‏ مُخْتَلِفِينَ‏، يَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ‏ بَعْضٍ؟ قَالَ: فَقَالَ‏: وَ مَا أَنْتَ و ذَاك :
سدير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: من دوستان شما را در حالى ترك کردم (و بسوى شما آمدم) كه اختلاف داشتند و از يك ديگر بيزارى مى‏ جستند.
 فرمودند: تو را با وضع آنها چكار؟ (به تعبیر خودمان : به تو چه مربوطه).
 
در زندگی، پرهیز از کارهای  از این قبیل که به ما مربوط نیست، باعث صرفه جویی قابل ملاحظه ای در وقت و امکانات و انرژی می شود. از این قبیل رفتارها در مومنین، در قران مجید چنین یاد می شود که مومنین «عن اللغو معرضون» هستند؛ (مؤمنون:۳ )، و در روایات فرموده اند: «من حسن اسلام المرء ترکه مالایعنیه» ؛(زهد : ۱۰؛ از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام). و شاید سهمگین ترین  تعبیر در این مورد این حدیث باشد: ...

•  پر واضح است که: بر اساس نطام ولایی الهی ، اولین تکالیف مردمان و بندگان شناخت وجود مبارک صاحب ولایت الهیه و تسلیم شدن به ایشان و ارجاع اختلافات به وی می باشد؛ إِنَّمَا كُلِّفَ‏ النَّاسُ ثَلَاثَةً: مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ ، وَ التَّسْلِيمَ‏ لَهُمْ‏ فِيمَا ورَدَ عَلَيْهِمْ‏، و الرَّدَّ إِلَيْهِمْ‏ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ .

ح ۲•  شرک به خدا ی متعال به کوچکترین اعتراض به فعل او  و رسولش و ولیش محقق می شود حتی اگر اعتراض ظاهر نشده و قلبی باشد ؛ چرا که این امر، عملا مخالفت با  ولایت ااهی است؛  «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ و حْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، و أَقَامُوا الصَّلَاةَ، وَ آتَوُا الزَّكَاةَ، و حَجُّوا الْبَيْتَ، و صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ، ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ، أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ‏ صلى الله عليه و آله: أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ، أَوْ وجَدُوا ذلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ‏، لَكَانُوا بِذلِكَ مُشْرِكِينَ‏»:
اگر مردمى خداى يگانه بى‏ شريك را عبادت كنند، و نماز گزارند، و زكاة دهند، و حج خانه خدا بجا آورند، و ماه رمضان را روزه دارند، و پس از همه اينها نسبت به چيزى كه خدا يا رسولش انجام داده اند بگويند: چرا بر خلاف اين نكردند؟ يا اين معنى را در دل خود احساس كنند به همين سبب مشرك هستند؛
چرا که: با اصل مولویت الهی مخالفت دارند.

ح ۳• در نظام ولایی الهی، اولین و اخرین وظیفه بنده ، تسلیم بودن نسبت به صاحب ولایت الهی است، و البته  ارزش کیفی ان موکول به میزان معرفت و اخلاص عامل آنست؛ إِنَّ عِنْدَنَا رَجُلًا يُقَالُ لَهُ: كُلَيْبٌ‏، فَلَا يَجِي‏ءُ عَنْكُمْ شَيْ‏ءٌ إِلَّا قَالَ: أَنَا أُسَلِّمُ‏؛ فَسَمَّيْنَاهُ «كُلَيْبَ تَسْلِيمٍ‏ »، قَالَ: فَتَرَحَّمَ عَلَيْه‏ :
( گفت) در نزد ما مردى است كه نامش كليب است او هر دستورى كه از شما مى‏ رسد، میگويد من تسليمم، از اين رو ما او را كليب تسليم ناميده‏ ايم .حضرت به او رحمت فرستادند .

• حقیقت معنای تسلیم به دلدادگی محقق می شود ؛ «أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِيمُ؟» فَسَكَتْنَا . فَقَالَ: «هُوَ و اللَّهِ الْإِخْبَاتُ‏؛ قَوْلُ اللَّهِ‏ عَزَّ و جَلَّ: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِم‏ » ؛ ( هود:۲۳  ):
 فرمودند: ميدانيد، تسليم چيست؟
ما ساکت مانديم. پس خود ایشان فرمودند: به خدا آن دل دادن و سر سپردن است؛ این گفته خدا عز و جل است: «آن كسانى كه ایمان آورده و كارهای خوب انجام داده و دل  به آستان پروردگارشان نهاده اند».

ح ۴•  اقتراف در کلام خدا تسلیم صادقانه در برابر امام سلام الله علیه می باشد؛ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ و تَعَالى‏: «وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً»؛  (اشوری :۲۳) ؛ قَالَ: «الِاقْتِرَافُ‏: التَّسْلِيمُ‏ لَنَا، و الصِّدْقُ‏ عَلَيْنَا ، و أَلَّا يَكْذِبَ عَلَيْنَا»:
در بیان  خدای تبارك و تعالى: «هر كه حسنه‏ اى به دست آورد، در آن برايش حُسنى افزائيم» فرمودند: منظور از "اقتراف حسنه" تسليم شدن به ما و راست بودن با ما و دروغ نبستن بر ما است.

ح ۵•  از لطایف معارف الهیه در دین و آئین زندگی مورد پسند او اینکه، اسم دین و آئین  او که «اسلام» است، مبین حقیقت کاربردی آن نیز می باشد؛ «اسلام» به معنی تسلیم شدن بنده به مولا، و بالملازمه تسلم (به تشدید لام) ؛ یعنی: قبول کردن ان از طرف مولا و در اختیار گرفتن امور او  می باشد. و چنین است که رستگاری برای کسانی است که تسلیم ولایت الهیه امام سلام الله علیه اند؛ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون؛ (مؤمنون:۱ )؛ الْمُسَلِّمُونَ‏؛ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ ، فَالْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ‏، فَطُوبى‏ لِلْغُرَبَاء : به‏ تحقيق مومنان و تسلیم شوندگان  رستگار شدند؛ به راستى آنها كه تسلیم اند همان نُجَبايند. مؤمن، غريب است و خوشا بر غريبان.
یعنی : مومنین کم هستند و ناشناس.

ح ۶•  آنچه که موجب کمال ایمان بندگان می شود این است که بگویند من هر آنچه را که آل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می گویند، می گویم؛ «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَسْتَكْمِلَ الْإِيمَانَ كُلَّهُ‏، فَلْيَقُلِ‏: الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا و مَا أَعْلَنُوا، و فِيمَا بَلَغَنِي‏ عَنْهُمْ و فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِي :
هر كه خوشحال می شود از اینکه تمام مراتب ايمان را به کمال رساند، پس بگويد: گفته من در هر موضوعى گفته آل محمد صلی الله علیه و آله است در هر آنچه (به هر دلیل ) پنهان كنند و در هر آنچه آشكار سازند ؛ و در هر آنچه از ايشان به من برسد و در هر آنچه به من نرسد.

ح ۷•  جلالت قدر امیرالمؤمنین سلام الله علیه و آله نزد خدای تبارک و تعالی به حدی است که ایشان را مخاطب کلام خود قرار داده اند ؛ «لَقَدْ خَاطَبَ اللَّهُ‏ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فِي كِتَابِهِ» ؛ چرا که ایشان نفس( خود) رسول الله اند و قران مجید قرائت خدای متعال از آن نفس نفیس و خطاب به ایشان است.

•  کرنش در برابر امیرالمؤمنین سلام الله علیه ضمانت پذیرش توبه بندگان است؛ قَالَ‏: «فِي قَوْلِهِ: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ‏ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ‏ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ‏ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ‏ » "؛(نساء : ۶۵-۶۴) فِيمَا تَعَاقَدُوا عَلَيْهِ: لَئِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَلَّا يَرُدُّوا هذَا الْأَمْرَ فِي بَنِي هَاشِمٍ‏ «ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ» عَلَيْهِمْ مِنَ الْقَتْلِ أَوِ الْعَفْوِ «وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» :
اگر آنها زمانى كه به خويش ستم كردند پيش تو  آمده و از خداوند آمرزش خواسته  و پيغمبر برايشان آمرزش خواسته باشد ، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند. نه به پروردگارت سوگند ايمان ندارند مگر آنکه تو را در مشاجرات خويش حاكم قرار دهند»؛ يعنى: در پيمانى كه بستند، كه اگر خدا (حضرت) محمد صلی الله علیه و آله را ميرانيد، امر خلافت را از بنى هاشم برنگردانند «سپس در دل خود از آنچه حكم كرده‏ اى» از كشتن يا بخشيدن «ملالى نيابند و بى‏ چون و چرا گردن نهند».

همانطور که از ایه شریفه ظاهر است ، مخاطب « جاؤک» و رسول الله که بعد از ان آمده، دو نفر هستند؛ که به تبیین امام باقر علیه السلام، آن مخاطب وجود مبارک امیر المومنین علیه السلام می باشد .

ح ۸•  عرض شد که اقتضای ولایت حاکم برنظام آفرینش، تسلیم محض بودن به امام سلام الله علیه است؛ حتی در نقل فرمایش از امام که عین آنچه امام سلام الله علیه فرموده اند را بدون ذره ای تغییر ، نقل کنند؛ «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» ( إِلى‏ آخِرِ الْآيَةِ) ؛ قَالَ‏: «هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لآِلِ مُحَمَّدٍ، الَّذِينَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِيثَ‏، لَمْ يَزِيدُوا فِيهِ، و لَمْ يَنْقُصُوا مِنْهُ‏ ، جَاؤُوا بِهِ كَمَا سَمِعُوهُ»:
كسانى كه سخنان را مي شنوند و به نيكوترین (پیروی) پيروى مي كنند» ؛ (زمر:۱۸) فرمود: ايشان تسليم‏ شوندگان در برابر آل محمد اند صلی الله علیه و آله، همان كسانى كه چون حديثى شنوند، كم و زيادش نكنند، و چنان كه شنيده‏ اند ، انرا ارائه دهند.

 

 

 

 

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید