شرح و بیان «بابُ مَوْلِدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام» (۱۱۷)
ح ۱. آنکه با خوبترین خوبان که خوبی خوبان از خوبی اوست ، زشت رفتار است، عجب نیست که با خوبان و دیگران زشت رفتار نباشد؛ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام، قَالَ: «لَمَّا أُقْدِمَتْ بِنْتُ يَزْدَجَرْدَ عَلى عُمَرَ، أَشْرَفَ لَهَا عَذَارَى الْمَدِينَةِ، و أَشْرَقَ الْمَسْجِدُ بِضَوْئِهَا لَمَّا دَخَلَتْهُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا عُمَرُ، غَطَّتْ وجْهَهَا، وَ قَالَتْ: أُفٍّ بِيرُوجْ بَادَا هُرْمُزْ، فَقَالَ عُمَرُ: أَ تَشْتِمُنِي هذِهِ؟ و هَمَّ بِهَا:
امام باقر عليه السلام فرمودند: چون دختر يزدگرد را نزد عمر آوردند، دختران مدينه براى تماشا بر بلندی آمدند، و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتو چهره اش درخشان گشت. عمر به او نگريست، دختر رخسار خود را پوشاند و گفت: واى بر روزگار هرمز! عمر گفت اين دختر مرا ناسزا ميگويد؟! و قصد او کرد.
• در برابر، رفتار حقیقت خوبی؛ امیرالمؤمنین سلام الله علیه است با خوبان و نجیب زادگان در بند اسارت؛ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: لَيْسَ ذلِكَ لَكَ، خَيِّرْهَا رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ و احْسُبْهَا بِفَيْئِهِ ، فَخَيَّرَهَا، فَجَاءَتْ حَتّى وضَعَتْ يَدَهَا عَلى رَأْسِ الْحُسَيْنِ عليه السلام، فَقَالَ لَهَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: مَا اسْمُكِ؟ فَقَالَتْ: جَهَانْ شَاهُ، فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: بَلْ شَهْرَبَانُوَيْهِ:
اميرالمؤمنين عليه السلام به عمر فرمودند: تو اين حق را ندارى، به او اختيار بده كه خودش مردى از مسلمين را انتخاب كند و از سهم غنيمتش حساب كن. عمر به او اختيار داد، (آن دختر) آمد، و دست خود را روى سر امام حسين عليه السلام گذاشت.
امير المؤمنين عليه السلام به او فرمودند: نام تو چيست؟ گفت جهان شاه. حضرت فرمودند: بلكه شهربانويه.
• لازمه آلوده نشدن مقام نورانی الهی اهل بیت علیهم السلام در گذر زمان، و در انتقال از نسلی به نسلی، به ناپاکی های زمانه، انتقال آنان از اصلاب شامخه به ارحام مطهره بوده (برای نمونه بنگرید به : زیارت وارث)؛ حال آن مادران چه نجیب زاده باشند و چه کنیز ؛ ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ عليه السلام: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، لَتَلِدَنَ لَكَ مِنْهَا خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ، فَوَلَدَتْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام، و كَانَ يُقَالُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام: ابْنُ الْخِيَرَتَيْنِ، فَخِيَرَةُ اللَّهِ مِنَ الْعَرَبِ هَاشِمٌ، و مِنَ الْعَجَمِ فَارِسُ »:
سپس به امام حسين علیه السلام فرمودند: اى ابا عبداللَّه! از اين دختر بهترين شخص روى زمين براى تو متولد شود. و امام على بن الحسين عليهما السلام از او متولد گشتند، و امام على بن الحسين عليهما السلام را «پسر دو برگزيده» می گفتند، زيرا برگزيده خدا از عرب هاشم بود و از عجم فارس.
و چه افتخاری برای ما ایرانیان!
ح ۲ . وجود مبارک امام علیه السلام که «رحمة اللة الواسعة» و «رحمة للعالمین» است رفتارش با همه مخلوقات الهی از سر لطف و رأفت و رحمت است؛ حتی اگر درموردی بنا به اقتضای شرایط، آنهم برای خدا غضب فرمایند؛ برای نمونه رفتار نیکوی امام سلام الله علیه با حیوانات می باشد؛ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: «كَانَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام نَاقَةٌ حَجَ عَلَيْهَا اثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ حَجَّةً مَا قَرَعَهَا قَرْعَةً قَطُّ»:
شنيدم امام باقر علیه السلام مىفرمودند: پدرم امام زین العابدین سلام الله علیه شتری داشتند كه بيست و دو نوبت سوار بر آن به حج تشریف بردند و حتى يك تازيانه به آن شتر ننواخته بودند.
• وفاداری حیوانات نسبت امام سلام الله علیه و غصه در فراق از ایشان؛ قَالَ: «فَجَاءَتْ بَعْدَ مَوْتِهِ و مَا شَعَرْنَا بِهَا إِلَّا و قَدْ جَاءَنِي بَعْضُ خَدَمِنَا أَوْ بَعْضُ الْمَوَالِي ، فَقَالَ: إِنَّ النَّاقَةَ قَدْ خَرَجَتْ، فَأَتَتْ قَبْرَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَابْتَرَكَتْ عَلَيْهِ، فَدَلَكَتْ بِجِرَانِهَا الْقَبْرَ و هِيَ تَرْغُو، فَقُلْتُ: أَدْرِكُوهَا أَدْرِكُوهَا، و جِيئُونِي بِهَا قَبْلَ أَنْ يَعْلَمُوا بِهَا أَوْ يَرَوْهَا »:
بعد از وفات پدرم بود كه يكى از خادمان آمد و گفت: شتر از طويله گريخته و در كنار قبر امام على بن الحسين علیهما السلام گردن بر روى قبر نهاده و نعره مى كشد. گفتم: هر چه زودتر بشتابيد پيش از آنكه مردم آگاه شوند و او را ببینند، شتر را بازگردانيد.
و چنین است که همه عالمیان چون وجودشان از وجود مبارک ولی وقت، و موجودیتشان به ولایت الهیه ایشان سلام الله علیه است؛ فطرتا محب ایشانند؛ مگر در نطام تشریع که عده ای، ولایت شیطان را بر ولایت رحمن ترجیح داده اند-اعاذنا الله عن ذلک.
ح ۴.رسیدگی به مردمان توسط اهل بیت علیهم السلام رحمتی از آنان است، و پنهانی بودن آن و پنهان کردن خود در این رسیدگی ، به جز حفظ نیت خدائی ان ، دلایل دیگری نیز دارد، که بعضا آنرا ابراز فرموده اند؛ مانند: حفظ حرمت و عزت سائل و مستمند. قَالَ: «وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهما السلام يَخْرُجُ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ، فَيَحْمِلُ الْجِرَابَ فِيهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِيرِ و الدَّرَاهِمِ حَتّى يَأْتِيَ بَاباً بَاباً ، فَيَقْرَعُهُ، ثُمَّ يُنِيلُ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ، فَلَمَّا مَاتَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهما السلام فَقَدُوا ذَاكَ ، فَعَلِمُوا أَنَّ عَلِيّاً عليه السلام كَانَ يَفْعَلُهُ»:
...فرمودند : امام على بن الحسين عليهما السلام در شبهاى تاریک بيرون مى آمدند و انبانى را كه در آن كيسه هاى درهم و دينار بود به دوش مي گرفتند، و خانه بخانه در مي زدند و هر كس بيرون مى آمد به او عطا مي كردند. چون آن حضرت وفات كردند و به مردم آن بخشش نرسيد، دانستند كه امام زین العابدین عليه السلام آن عطا را می فرموده اند.
یاد بیتی از حافظ افتادم ؛ که می گوید:
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان، برای رضای خدا کنند