شرح و بیان « بابُ‏ مَوْلِدِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام‏ » (۱۲۰)

ح ۱ .طهارت و پاکی و توفیق همراهی و همسری و مادری امام سلام الله علیه به شرافت های ظاهری دنیا نیست؛ فَقَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ لَاتُزَوِّجُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، فَقَدْ أَدْرَكَ التَّزْوِيجَ؟ قَالَ: و بَيْنَ يَدَيْهِ صُرَّةٌ مَخْتُومَةٌ، فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهُ سَيَجِي‏ءُ نَخَّاسٌ‏ مِنْ أَهْلِ بَرْبَرَ ، فَيَنْزِلُ دَارَ مَيْمُونٍ، فَنَشْتَرِي‏ لَهُ‏ بِهذِهِ الصُّرَّةِ جَارِيَةً»:

(ابن عكاشه) به امام باقر عليه السلام عرض كرد: چرا براى ابوعبداللَّه (امام صادق عليه السلام) همسر نمى‏ گيريد؟ ایشان كه شرایط ازدواج را دارند؟ گوید: امام باقر عليه السلام كه در برابرشان كيسه پول سر بسته ای بود، فرمودند: بزودى برده فروشى از اهل بربر مى‏ آيد و در خانه ميمون ساکن می شود با اين كيسه پول، دخترى برده برايش می خريم.‏

توضیح بیشتر اینکه :

هفت تن از مادران عالی مقام امامان سلام الله علیهم اجمعین ام ولد بوده اند؛ یعنی: از برده فروشان خریداری شده اند. و این خود بیانگر این است که طهارت و سعادت در نظام الهی به شرافت های ظاهری بشری نیست؛

۱.خانم شهربانو سلام الله علیها مادر امام سجاد علیه السلام ؛(ارشاد ۲ : ۱۳۷)

۲.خانم حمیده مادر حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام؛  (کافی۱: ۴۷۶)

۳.خانم  نجمه مادر امام رضا علیه السلام؛ (کمال الدین ۱: ۳۵۰)

۴.خانم  خیزران مادر امام جواد علیه السلام؛ (کمال الدین ۱: ۳۰۵)

۵.خانم  سوسن مادر امام هادی علیه السلام؛(عیون اخبار الرضاعلیه السلام ۱: ۴۰)

۶.خانم  سمانه مادر امام عسکری علیه السلام؛ (احتجاج۲: ۳۷۳)

۷.خانم نرجس خاتون مادر امام زمان علیه السلام؛ (کمال الدین ۱ : ۳۰۵)

 

ح ۲. همانطور که سابقا عرض شد: از لوازم تحقق طهارت همه جانبه اهل بیت علیهم السلام، در گذر زمان، از ابتدای خلقت تا هنکام ولادت، که در کلام خدای متعال به ان تصریح شده ( احزاب : ۳۳) طهارت اصلاب پدران و ارحام مادران است، که به حراست الهی چنین بوده است؛  أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ‏: «حَمِيدَةُ مُصَفَّاةٌ مِنَ الْأَدْنَاسِ‏ كَسَبِيكَةِ الذَّهَبِ، مَا زَالَتِ الْأَمْلَاكُ‏ تَحْرُسُهَا حَتّى‏ أُدِّيَتْ إِلَيَّ؛ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لِي و الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِي» :

امام صادق عليه السلام فرمودند: حميده از پليدی ها پاك است؛ مانند شمش طلا؛ به جهت كرامتى كه خدا نسبت به من و حجت پس از من فرمود، فرشتگان همواره او را نگهداری کردند تا به من رسید.

 ح ۳ . آرزوی شیطان شک و تردید مردمان نسبت به امام سلام الله علیه و قول ایشان است؛ که شک در آن، شک در منزلت الهی امامت و ولایت؛ و طهارت و عصمت معظم له است؛... فَمَا زِلْتُ عِنْدَهُ حَتّى‏ كَادَتِ الشَّمْسُ أَنْ تَغِيبَ، و وسْوَسَ‏ الشَّيْطَانُ فِي صَدْرِي، وَ تَخَوَّفْتُ أَنْ أَشُكَّ فِيمَا قَالَ، فَبَيْنَا أَنَا كَذلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلى‏ سَوَادٍ قَدْ أَقْبَلَ مِنْ نَاحِيَةِ الْعِرَاقِ، فَاسْتَقْبَلْتُهُم‏ فَإِذَا أَبُوالْحَسَنِ عليه السلام أَمَامَ الْقِطَارِ عَلى‏ بَغْلَةٍ، فَقَالَ: «إِيهٍ‏ يَا أَبَا خَالِدٍ». قُلْتُ: لَبَّيْكَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقَالَ: «لَا تَشُكَّنَّ، و دَّ الشَّيْطَانُ أَنَّكَ شَكَكْتَ» ... :

... و آنجا بودم تا نزديكی غروب خورشيد؛ شيطان در دلم وسوسه كرد و ترسيدم نسبت به آنچه امام فرموده اند شك كنم. كه ناگاه يك سياهى را ديدم از طرف عراق پيش مى‏آيد، من به پيشوازشان رفتم. ديدم حضرت ابو الحسن (امام موسى بن جعفر) عليهما السلام در جلو قافله بر قاطری سوار اند. به من فرمودند:
آهاى ابا خالد ! عرض كردم:جانم ای فرزند رسول خدا ؛ فرمودند: شك نكن، زيرا شيطان دوست دارد كه تو شک كنى .

 

ح ۴ . رسول اکرم صلی الله علبه و آله فرمودند:
من طلب شیئا و جد وجد؛ من قرع بابا و لج ولج؛
گفت پبغمبر که چون کوبی دری / عاقبت آید از ان بیرون سری ؛ فَقَالَ لَهُ النَّصْرَانِيُّ: إِنِّي‏ أَتَيْتُكَ مِنْ بَلَدٍ بَعِيدٍ، و سَفَرٍ شَاقٍّ، و سَأَلْتُ‏ رَبِّي مُنْذُ ثَلَاثِينَ سَنَةً أَنْ يُرْشِدَنِي إِلى‏ خَيْرِ الْأَدْيَانِ، و إِلى‏ خَيْرِ الْعِبَادِ و أَعْلَمِهِمْ :

(يعقوب بن جعفر بن ابراهيم گويد: خدمت امام موسى بن جعفر عليهما السلام بودم كه مردى نصرانى نزد آن حضرت آمد)
... نصرانى به امام عرض كرد: من از شهرى دور و سفرى بسیار سخت نزد شما آمده‏ ام  و ۳۰ سال است كه از خدایم درخواست می كنم كه مرا به بهترين دين ها و بسوى بهترين و داناترين بندگان خود هدايت كند.

•   و أَتَانِي‏ آتٍ فِي النَّوْمِ، فَوَصَفَ لِي رَجُلًا بِعُلْيَا دِمَشْق‏ :

تا آنكه شخصى در خواب من آمد و مردى را كه در عليای دمشق است به من معرفى كرد.

•  صداقت از نشانه های عالم است ؛ فَانْطَلَقْتُ حَتّى‏ أَتَيْتُهُ، فَكَلَّمْتُهُ، فَقَالَ: أَنَا أَعْلَمُ أَهْلِ دِينِي، و غَيْرِي أَعْلَمُ مِنِّي :

من نزدش رفتم و با او سخن گفتم، او گفت: من از تمام هم كيشان خود داناترم ولى شخص دیگری از من داناتر است.

•  از نشانه صداقت در طلب سماجت است؛ به قول آن که گفت :« دست از طلب ندارم تا کام دل برآید» ؛ فَقُلْتُ: أَرْشِدْنِي إِلى‏ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ؛ فَإِنِّي لَا أَسْتَعْظِمُ‏ السَّفَرَ، و لَاتَبْعُدُ عَلَيَّ الشُّقَّةُ ، و لَقَدْ قَرَأْتُ الْإِنْجِيلَ كُلَّهَا و مَزَامِيرَ دَاوُدَ، وَ قَرَأْتُ أَرْبَعَةَ أَسْفَارٍ مِنَ التَّوْرَاةِ، و قَرَأْتُ ظَاهِرَ الْقُرْآنِ‏ حَتَّى اسْتَوْعَبْتُهُ‏ كُلَّه‏:

من گفتم: مرا به كسى كه از تو داناتر است راهنمایی كن، زيرا مسافرت براى من دشوار و سنگين نيست. من تمام انجيل و مزامير داود و چهار سفر از تورات و ظاهر تمام قرآن را خوانده‏ ام.

•  حقانیت اهل بیت علیهم السلام و امر آنان چنان در همه ادیان اصالت و روشنی دارد که عالمان  ادیان گذشته و کتب آنها ، آن را می دانند ، اگر چه کتمان کرده و ابراز نکنند. و بخشی از مذمت خدای متعال در قرآن مجید ناظر به این قبیل از عالمان ادیان گذشته در کتمان حقانیت اهل بیت علیهم السلام است؛

 فَقَالَ لِيَ الْعَالِمُ: إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ عِلْمَ النَّصْرَانِيَّةِ، فَأَنَا أَعْلَمُ الْعَرَبِ و الْعَجَمِ بِهَا، و إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ عِلْمَ الْيَهُودِ، فَبَاطِي بْنُ شُرَحْبِيلَ‏ السَّامِرِيُ‏ أَعْلَمُ النَّاسِ بِهَا الْيَوْمَ، و إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ عِلْمَ‏ الْإِسْلَامِ و عِلْمَ التَّوْرَاةِ و عِلْمَ الْإِنْجِيلِ و الزَّبُورِ و كِتَابَ هُودٍ، و كُلَّ مَا أُنْزِلَ‏ عَلى‏ نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ فِي دَهْرِكَ‏ و دَهْرِ غَيْرِكَ، و مَا أُنْزِلَ‏ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ خَبَرٍ - فَعَلِمَهُ أَحَدٌ أَوْ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ‏ أَحَدٌ- فِيهِ‏ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ، و شِفَاءٌ لِلْعَالَمِينَ‏، و رَوْحٌ لِمَنِ اسْتَرْوَحَ‏ إِلَيْهِ، وَ بَصِيرَةٌ لِمَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ خَيْراً، و أَنِسَ‏ إِلَى الْحَقِّ فَأُرْشِدُكَ إِلَيْهِ‏، فَأْتِهِ و لَوْ مَشْياً عَلى‏ رِجْلَيْكَ، فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَحَبْواً عَلى‏ رُكْبَتَيْكَ‏، فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَزَحْفاً عَلَى اسْتِكَ‏، فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَعَلى‏ وجْهِكَ‏ :

پس ان عالم به من گفت: اگر علم به نصرانيت را میخواهى، من از تمام عرب و عجم به آن آگاه ترم، و اگر علم به يهود خواهى باطى بن شرحبيل سامرى در اين زمان داناترين مردم به آن است. و اگر علم اسلام و تورات و انجيل و زبور و كتاب هود و هر كتابى كه بر هر پيامبرى در زمان تو و زمان هاى ديگر نازل شده، و هر خبرى كه از آسمان نازل شده كه كسى آن را دانسته يا ندانسته، و در آن بيان هر چيز و شفاء براى همه عالميان است، و رحمت براى آن که در پی رحمت است، و روشنی دیدگان است برای كسى كه خدا خير او را خواهد و همدمی با حق است،۶ (اگر چنين شخصى را ميخواهى‏) تو را به سويش راهنمایی كنم .  اگر توانى با پايت نزدش برو ، و اگر نتوانى با سر زانو ، و اگر نتوانى با كشيدن نشيمنگاه، و اگر نتوانى با چهره به زمين كشيدن برو .

•  ادامه گفنگو بیان از جو اجتماعی و خفقان حاکم بر اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان بوده است؛ و أَظْهِرْ بِزَّةَ  النَّصْرَانِيَّةِ وَ حِلْيَتَهَا فَإِنَّ و الِيَهَا يَتَشَدَّدُ عَلَيْهِمْ، و الْخَلِيفَةُ أَشَدُّ :

خود را به هيئت و زيور نصرانيت درآور؛ زيرا والى مدينه بر آنها (حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام و شيعيانش) سختگير است و خليفه سختگيرتر .

•   « سلام » ، دعا برای سلامتی و ابلاغ ان برای کسی است که تسلیم امر الهی است که عبارت از دین اوست که «اسلام» است  ؛ فَقَالَ لَهُ‏ النَّصْرَانِيُّ: ارْدُدْ عَلى‏ صَاحِبِي السَّلَامَ، أَ و مَا تَرُدُّ السَّلَامَ‏؟ فَقَالَ‏ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام: «عَلى‏ صَاحِبِكَ أَنْ‏ هَدَاهُ اللَّهُ‏، فَأَمَّا التَّسْلِيمُ فَذَاكَ إِذَا صَارَ فِي دِينِنَا» :

نصرانى گفت: جواب سلام رفيقم (مطران) را بدهید؛ مگر شما جواب سلام نمی دهید؟ امام سلام الله علیه فرمودند: جواب رفيقت اينست كه خدا هدايتش كند، و اما سلام زمانى است كه به دين ما در آيد.

•   فَقَالَ النَّصْرَانِيُّ: إِنِّي أَسْأَلُكَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ؟ قَالَ: «سَلْ». قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ كِتَابِ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ‏ عَلى‏ مُحَمَّدٍ و نَطَقَ بِهِ؛ ثُمَّ وصَفَهُ‏ بِمَا وصَفَهُ بِهِ‏ ، فَقَالَ: «حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ؛ دخان : ۴-۱» مَا تَفْسِيرُهَا فِي الْبَاطِنِ‏؟ فَقَالَ: «أَمَّا «حم» فَهُوَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و هُوَ فِي كِتَابِ هُودٍ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيْهِ و هُوَ مَنْقُوصُ الْحُرُوفِ‏ :

نصرانى گفت: خدا برایتان صلاح مقدر فرماید، من اكنون از شما سؤال می كنم. فرمودند: بپرس.
گفت: به من خبر دهید از كتاب خداى تعالى كه آن را بر (حضرت) محمد نازل كرده و بدان سخن گفته و آن را به آن گونه که بايد معرفى كرده و فرموده: «حم؛ سوگند به كتاب روشن كه آن را در شبى مبارك نازل كرده‏ ايم كه ما بيم دهنده‏ ايم؛ در آن (شب) هر که مشمول ( امر الهی) و هر آنچه  محکوم ( حکم اوست) جدا می شود » تفسير باطنى اين آيات چيست؟ فرمودند : اما «حم» (نام مبارک حضرت) محمد صلّى اللَّه عليه و آله است و آن در كتابى است كه بر هود نازل گشته ( در ان کتاب نام ها بدون حرف اول و آخر آورده شده ) و از حروفش كاسته شده است .

•  امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه سلام الله علیهما و آلهما حقایق پنهان در همه آفرینش اند ؛ و أَمَّا «الْكِتابِ الْمُبِينِ» فَهُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عليه السلام‏. و أَمَّا اللَّيْلَةُ، فَفَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّه عَلَيْهَا. و أَمَّا قَوْلُهُ: «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» يَقُولُ: يَخْرُجُ مِنْهَا خَيْرٌ كَثِيرٌ، فَرَجُلٌ حَكِيمٌ‏، و رَجُلٌ حَكِيمٌ، و رَجُلٌ حَكِيمٌ» :

و اما كتابِ روشن ، امير المؤمنين عليه السلام است، و اما شبِ (مبارك) حضرت فاطمه عليها السلام است، و اما اينكه می فرمايد: «در آن شب هر امر حکیمی جدا می شود » يعنى از آن (حضرت فاطمه سلام الله علیها) خير بسيارى خارج شود و آن مردى حكيم، و مردى حكيم، و مردى حكيم است.

•  اوصاف اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله مشابه یکدیگر اند ، و آنها در کتب پیشینیان آمده است ، اگر چه مورد تحریف قرار گرفته باشند ؛ فَقَالَ‏: «إِنَّ الصِّفَاتِ تَشْتَبِهُ‏، و لكِنَّ الثَّالِثَ مِنَ الْقَوْمِ‏ أَصِفُ لَكَ مَا يَخْرُجُ مِنْ نَسْلِهِ‏، و إِنَّهُ عِنْدَكُمْ لَفِي الْكُتُبِ الَّتِي نَزَلَتْ‏ عَلَيْكُمْ إِنْ لَمْ تُغَيِّرُوا و تُحَرِّفُوا و تُكَفِّرُوا و قَدِيماً مَا فَعَلْتُمْ‏» :

فرمودند: اوصاف به يكديگر شباهت دارند ولى من سومى آن قوم (يعنى امام حسين عليه السلام) را براى تو معرفى می كنم كه چه كسى از نسل او ظاهر مى‏ شود. (مقصود امام زمان سلام الله علیه اند) و اوصاف او در كتاب هائى كه بر شما نازل شده می باشد، اگر تغييرش نداده و تحريفش نكنيد و كفر نورزيد که از قديم اين كار را كرده‏ ايد.

 

ح ۵ . علم به اسماء الله و نحوه بهره مندی از آنها، از جمله شریفترین بخش ها در علوم الهی و وحیانی است ؛ لذا: این معنا در معارف ادیان گذشته نیز بوده است ؛ فَقَالَ لَهُ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عليه السلام: «فَكَمْ لِلَّهِ‏ مِنِ اسْمٍ لَايُرَدُّ؟» فَقَالَ الرَّاهِبُ: الْأَسْمَاءُ كَثِيرَةٌ، فَأَمَّا الْمَحْتُومُ مِنْهَا- الَّذِي لَايُرَدُّ سَائِلُهُ- فَسَبْعَةٌ، فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام: «فَأَخْبِرْنِي عَمَّا تَحْفَظُ مِنْهَا» قَالَ‏ الرَّاهِبُ: لَا، و اللَّهِ الَّذِي‏ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ عَلى‏ مُوسى‏، و جَعَلَ عِيسى‏ عِبْرَةً لِلْعَالَمِينَ، و فِتْنَةً لِشُكْرِ أُولِي الْأَلْبَابِ‏، و جَعَلَ مُحَمَّداً بَرَكَةً و رَحْمَةً، و جَعَلَ‏ عَلِيّاً عِبْرَةً و بَصِيرَةً، و جَعَلَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ نَسْلِهِ و نَسْلِ مُحَمَّدٍ مَا أَدْرِي‏، و لَوْ دَرَيْتُ مَا احْتَجْتُ فِيهِ إِلى‏ كَلَامِكَ، و لَاجِئْتُكَ و لَاسَأَلْتُكَ :

حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرمودند: خدا را چند نام است كه برنمی گردد ( حتما مستجاب مى‏ شود)؟ راهب گفت: آن نام ها بسيار است و اما آنچه حتمى است و دعاكننده را رد نمی كند هفت نام است.
 پس امام عليه السلام فرمودند: آنچه را از آنها يادت هست به من بگو.
راهب گفت: نه، قسم به خدائى كه تورات را بر موسى نازل كرد، و عيسى را مايه پند گرفتن جهانيان و آزمايش سپاسگزارى خردمندان قرار داد ، و (حضرت) محمد صلی الله علیه و آله را بركت و رحمت آفرینش فرمود ، و امیرالمؤمنین عليه السلام را مايه پند و بصيرت نمود، و اوصياء را از نسل ایشان و نسل (حضرت) محمد صلی الله علیه و آله مقرر داشت، من نميدانم، و اگر ميدانستم به سخن شما محتاج نبودم و نزد شما نمى‏ آمدم و از شما نمی پرسيدم.

•  « بیت المقدس » ظاهرا اسم مکانی است، ولی در حقیقت صفت جائی  است ؛ لذا: آن، نام مسجدی در فلسطین نیست؛ بلکه صفت خانه رسول خدا و اهل بیت ایشان سلام الله علیهم می باشد ؛ فَقَالَ لِي: و هَلْ‏ تَعْرِفُ بَيْتَ‏ الْمَقْدِسِ‏؟ قُلْتُ‏: لَاأَعْرِفُ إِلَّا بَيْتَ الْمَقْدِسِ الَّذِي بِالشَّامِ، قَالَ‏: لَيْسَ‏ بَيْتَ الْمَقْدِسِ‏، و لكِنَّهُ الْبَيْتُ‏ الْمُقَدَّسُ و هُوَ بَيْتُ آلِ مُحَمَّدٍ. فَقُلْتُ‏ لَهُ: أَمَّا مَا سَمِعْتُ بِهِ إِلى‏ يَوْمِي هذَا، فَهُوَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ‏ .
فَقَالَ‏ لِي‏: تِلْكَ مَحَارِيبُ‏ الْأَنْبِيَاءِ، و إِنَّمَا كَانَ يُقَالُ لَهَا: حَظِيرَةُ الْمَحَارِيبِ، حَتّى‏ جَاءَتِ الْفَتْرَةُ الَّتِي كَانَتْ بَيْنَ مُحَمَّدٍ و عِيسى‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا، و قَرُبَ‏ الْبَلَاءُ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ، و حَلَّتِ النَّقِمَاتُ‏ فِي دُورِ الشَّيَاطِينِ، فَحَوَّلُوا و بَدَّلُوا و نَقَلُوا تِلْكَ الْأَسْمَاءَ، و هُوَ قَوْلُ اللَّهِ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالى‏- الْبَطْنُ لآِلِ مُحَمَّدٍ، و الظَّهْرُ مَثَلٌ‏ -: «إِنْ هِيَ‏ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ؛ نجم :۲۳» :

(گوشه نشین هندی) گفت: بيت المقدس را می شناسى؟
(راهب) گفتم: من غير از بيت المقدسى كه در شام است نمی شناسم.
گفت: مقصودم آن بيت المقدس نيست؛ بلكه آن خانه مقدسى است كه خانه آل محمد سلام الله علیهم است.
گفتم: من تا امروز هر چه شنيده‏ ام همان بيت المقدس بوده .
گفت: آن محل، محراب هاى پيامبران است. و به آن فقط حظيرة المحاريب (جايگاه محراب ها) می گفتند تا آنكه دوران ميان محمد صلی الله علیه و آله و عيسى علیه السلام رسيد و بلا به مشركين نزديك شد و سختى (عذاب) به خانه‏ هاى شياطين وارد شد و آنها آن نام ها را تغيير و تبديل و جابجا كردند ، و همين است معنى قول خداى تبارك و تعالى- كه درون آيه (باطن) درباره آل محمد و ظاهرش  مثلى است‏  «آنها جز نام هائى نيست كه شما و پدرانتان نام‏گذارى كرده‏ ايد و خدا براى آن هيچ سلطنتی (اثری) نازل نكرده است‏».

•   در نظام آفرینش قدرت و علم به اذن امام سلام الله علیه اعطا می شود ؛ فَقَالَ لَهُ‏ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عليه السلام: «قَدْ نَصَحَكَ صَاحِبُكَ الَّذِي لَقِيتَ». فَقَالَ الرَّاهِبُ: مَا اسْمُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: «هُوَ مُتَمِّمُ‏ بْنُ فَيْرُوزٍ، و هُوَ مِنْ أَبْنَاءِ الْفُرْسِ، و هُوَ مِمَّنْ‏ آمَنَ بِاللَّهِ وحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، و عَبَدَهُ بِالْإِخْلَاصِ و الْإِيقَانِ:

امام موسى بن جعفر عليهما السلام به او فرمودند: شخصی كه ملاقاتش كردى، تو را نصيحت كرده است.
 راهب گفت: قربانتان گردم، اسم او چه بود؟
 فرمودند: او متمم بن فيروز و اهل فارس می باشد و از كسانى است كه به خداى يكتاى بى‏ شريك ايمان آورده و او را با پاكدلى و يقين پرستش نموده.

•  عزلت عالمانه از مردم . برای مصون داشتن خود و ایمان خود برای خدای متعال ، موجب جلب الطاف الهی می گردد ؛ و فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ لَمَّا خَافَهُمْ‏، فَوَهَبَ لَهُ رَبُّهُ حُكْماً، و هَدَاهُ لِسَبِيلِ الرَّشَادِ، و جَعَلَهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏، و عَرَّفَ‏ بَيْنَهُ و بَيْنَ عِبَادِهِ الْمُخْلَصِينَ‏ ، و مَا مِنْ سَنَةٍ إِلَّا و هُوَ يَزُورُ فِيهَا مَكَّةَ حَاجّاً، و يَعْتَمِرُ فِي رَأْسِ كُلِّ شَهْرٍ مَرَّةً، و يَجِي‏ءُ مِنْ‏ مَوْضِعِهِ‏ مِنَ الْهِنْدِ إِلى‏ مَكَّةَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ و عَوْناً؛ و كَذلِكَ يَجْزِي‏ اللَّهُ‏ الشَّاكِرِينَ»:

و چون از قوم خود ترسيده، از آنها فرار كرده و خدایش به او حكمت بخشيده و به راه استوار هدايت فرموده ، و او را از پاسداران الهی قرار داده، و ميان او و بندگان با اخلاصش شناخت برقرار ساخته، و هیچ سالی نیست مگر اینکه او در حج ، مکه را زيارت كند ، و در اول هر ماه عمره به جا آورد. و او به فضل و يارى خدا از منزلش كه در هند است به مكه مى‏ آيد؛ خدا سپاسگزاران را اين گونه پاداش می دهد.

•  إخبار از نبوت و خاتمیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، و وصایت و امامت و ولایت و مهدویت امیر المومنین و اولاد معصومین ایشان صلوات الله علیهم ، و نیز قیام یکی از آنان علیهم السلام ، در  دیگر ادیان به تفصیل بیان شده است ؛ ثُمَّ إِنَّ الرَّاهِبَ قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ ثَمَانِيَةِ أَحْرُفٍ‏ نَزَلَتْ، فَتَبَيَّنَ فِي الْأَرْضِ‏ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ، و بَقِيَ‏ فِي الْهَوَاءِ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ، عَلى‏ مَنْ نَزَلَتْ تِلْكَ الْأَرْبَعَةُ الَّتِي فِي الْهَوَاءِ؟ و مَنْ يُفَسِّرُهَا؟ قَالَ: «ذَاكَ‏ قَائِمُنَا يُنْزِلُهُ‏ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيُفَسِّرُهُ، و يُنَزِّلُ‏ عَلَيْهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ عَلَى‏ الصِّدِّيقِينَ و الرُّسُلِ و الْمُهْتَدِينَ‏»:

آنگاه راهب گفت: مرا از هشت حرفى كه از آسمان فرود آمد، و چهار حرف آن در زمين ظاهر گشت، و چهار حرف آن در هوا باقی ماند، با خبر سازید. آن چهار حرف كه در هوا باقی ماند بر چه کسی نازل شده و چه کسی انها را تفسير كند؟ آن حضرت فرمودند: او قائم ماست سلام الله علیه كه خدا بر ایشان نازل كند ؛ پس ایشان انها را تفسير فرماید ، و آنچه بر صديقين و پيامبران و هدايت‏ شدگان نازل نكرده ، بر ایشان نازل كند.

•  امتنان خدا به مخلوقات در آشکار ساختن برخی حقایق در آفرینش ؛ ثُمَّ قَالَ الرَّاهِبُ: فَأَخْبِرْنِي‏ عَنِ الِاثْنَيْنِ مِنْ‏ تِلْكَ الْأَرْبَعَةِ الْأَحْرُفِ الَّتِي فِي الْأَرْضِ مَا هُمَا ؟ قَالَ: «أُخْبِرُكَ بِالْأَرْبَعَةِ كُلِّهَا: أَمَّا أَوَّلُهُنَ‏ فَلَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ بَاقِياً، وَ الثَّانِيَةُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مُخْلَصاً، و الثَّالِثَةُ نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ‏، و الرَّابِعَةُ شِيعَتُنَا مِنَّا، و نَحْنُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و رَسُولُ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ بِسَبَبٍ‏» :

راهب گفت: دو حرف از آن چهار حرف را كه در زمين است به من بفرمایید. فرمودند: هر چهار حرف را به تو می گويم. اما اولینش: هيچ معبودی جز خداى يكتاى بى‏ شريك باقى نيست؛ دوم حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسول با اخلاص خدا است ؛ سوم: ما اهل بيت ایشان هستيم ؛ چهارم: (و بنا بر ساز و کاری) شيعيان ما منسوب به ما هستند، و ما منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و آله، و رسول خدا منسوب به خدا.

ح ۶ . گره گشایی از مشکل مردمان - گو هر که خواهی باش- از وجود مبارک ولی الله صلوات الله علیه است ؛ چه مردمان انرا ببینند و بدانند ؛ چه نبینند و ندانند ؛ مَرَّ الْعَبْدُ الصَّالِحُ عليه السلام بِامْرَأَةٍ بِمِنى‏ و هِيَ تَبْكِي و صِبْيَانُهَا حَوْلَهَا يَبْكُونَ، و قَدْ مَاتَتْ لَهَا بَقَرَةٌ، فَدَنَا مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ لَهَا: «مَا يُبْكِيكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ؟» قَالَتْ: يَا عَبْدَ اللَّهِ، إِنَّ لَنَا صِبْيَاناً يَتَامى‏، و كَانَتْ لِي بَقَرَةٌ مَعِيشَتِي و مَعِيشَةُ صِبْيَانِي كَانَتْ‏ مِنْهَا، و قَدْ مَاتَتْ، وَ بَقِيتُ مُنْقَطَعاً بِي و بِوُلْدِي لَا حِيلَةَ لَنَا:

(عبد اللَّه بن مغيره گويد:) امام موسى بن جعفر عليهما السلام در منى از زنى عبور کردند كه می  گريست، و فرزندانش هم اطرافش، می گريستند ؛ زيرا گاو آنها مرده بود. حضرت نزديك آن زن رفتند و فرمودند: چرا گريه می كنى، اى كنيز( بنده) خدا؟ (زن) گفت: اى بنده خدا؛ من فرزندانى يتيم دارم و گاوى داشتيم كه زندگى من و كودكانم از آن می گذشت، اكنون آن گاو مرده و من و فرزندانم از همه چيز دست كوتاه و بيچاره مانده‏ ايم.

 فَقَالَ: «يَا أَمَةَ اللَّهِ، هَلْ لَكِ أَنْ أُحْيِيَهَا لَكِ؟» فَأُلْهِمَتْ أَنْ قَالَتْ‏: نَعَمْ يَا عَبْدَ اللَّهِ؛ فَتَنَحّى‏ و صَلّى‏ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ‏ هُنَيْئَةً ، و حَرَّكَ شَفَتَيْهِ، ثُمَّ قَامَ، فَصَوَّتَ‏ بِالْبَقَرَةِ، فَنَخَسَهَا نَخْسَةً أَوْ ضَرَبَهَا بِرِجْلِهِ‏، فَاسْتَوَتْ عَلَى الْأَرْضِ قَائِمَةً، فَلَمَّا نَظَرَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى الْبَقَرَةِ صَاحَتْ‏ ، و قَالَتْ: عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ‏ و رَبِّ الْكَعْبَةِ؛ فَخَالَطَ النَّاس‏ وَ صَارَ بَيْنَهُمْ، و مَضى‏ عليه السلام:

امام فرمودند: بنده خدا! می خواهى آن را براى تو زنده كنم؟
 پس به او الهام شد كه بگويد: آرى اى بنده خدا!
حضرت به كنارى رفتند ، و دو ركعت نماز خوانده ، و اندكى دست بلند كردند ، و لبهايشان را تكان دادند؛ سپس برخاستند و گاو را صدا زدند و نفهميدم با سر عصا يا پنجه پايشان بود كه به آن گاو زدند . گاو برخاست و راست ايستاد. چون زن نگاهش به گاو افتاد، فريادى كشيد و گفت: به صاحب كعبه قسم اين مرد عيسى ابن مريم است. حضرت ميان مردم رفتند و از آنجا عبور کردند.

کمی توضیح کار گشا :
در زبان عربی و عرف عرب زبان ، « عبد» و « أمه» تعبیر مذکر و مونث از یک معنا هستند ، که ترجمه آن در زبان فارسی ،« بنده » است . و هر دو به معنی مملوک خاضع مطیع می باشد. و این معنا شاه کلید یافتن ( وجدان) کمالات الهیه در درگاه حق تعالی ، و  ادب رعایت شأن ان محضر ( ایمان )، و حکم داشتن ( تقوا) آن یافته هاست.
و لفظ « کنیز» ترجمه لفظ مونث « أمه » در مقابل معنای لفظ مذکر آن «مولا» است که به معنی «خادم مملوک » می باشد ؛ که هر دو قریب المعنی با عبد و امه ای هستند که عرض شد .

و توضیح بیشتر اینکه :
«مولی» و «ولی» هر دو به یک معنی ، وان شخص واجد « ولایت » (گردانیدن و چرخانیدن؛ رتق و فتق، قبض و بسط ) است؛ اعم از اینکه او در ولایت دیگری باشد ، و یا دیگری در ولایت او : « السلام علیک یا مولای، أنا مولاک » (زیارتنامه امام زمان علیه السلام در روز جمعه) ؛ و « أنا یا مولای مولی لک و لآل بیتک»؛ (زیارتنامه امام حسین علیه السلام در روز دوشنبه ) ؛ و « یا موالی بابی انتم و أمی و نفسی أنی عبدکم و طوبی لی إن قبلتمونی عبدا»؛ (زیارت جامعه کبیره ، بحارالانوار ۱۴۶:۹۹ ، بنقل از کتاب عتیق)، که همه معانی یادشده، در آنها آمده است.

به این ترتیب وجه جمع بین دو معنی ضد از« ولی » و « مولی » چنین است که ؛
وجود مبارک ولی الله به ولایت الله؛ یعنی: به  گردانیدن حق تعالی می گردد و غیر ایشان به ولایت و گردانیدن ایشان. و این معنا  اولا در رابطه مالک و مملوکی است که متحقق می شود؛ در نظام تکوین و در کاینات، بالاضطرار، و در نظام تشریع و دین ، با حکم وجوب و بالاختیار؛ لذا: برای نمونه در اذن دخول زیارت وارث ؛ زیارت هفتم امام حسین علیه السلام عرض می شود:

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ الْمُقِرُّ بِالرِّقِّ وَ التَّارِکُ لِلْخِلافِ عَلَیْکُمْ وَ الْمُوَالِی لِوَلِیِّکُمْ وَ الْمُعَادِی لِعَدُوِّکُمْ

و معنی « موالات » که در منظومه ولایت الهیه، غزل غزل آنست، که در آن رابطه، بنده به ولایت مولا، قرین او شده، و از همه مقامات و کمالات، و حسن وجمال و جلال او، او بهره مند  می شود، این است: مولای مولا بودن؛ ولایت صاحب ولایت الهیه را داشتن:

«...فَثَبَّتَنِىَ اللّهُ أبدا ما حَييتُ عَلى مَوالاتِكُمْ وَ مُحَبَّتِكُمْ وَ دينَكُْم ، وَ وفَّقَنى لِطاعَتِكُمْ ، وَ رَزَقَنى شَفاعَتَكُمْ ، وَ جَعَلَنى مِنْ خيارِمَواليكُم ، التّابِعينَ لِما دَعَوتُمْ إلَيهِ ، وَ جَعَلَنى مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثارَكُمْ وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ وَ يَهْتَدى بِهُداكُم وَ يُحْشَرُ فى زُمْرَتِكُمْ وَ يُكَرُّ فى رَجْعَتِكُم وَ يُمَلَّكُ فى دَوْلتِكُمْ وَ يُشَرَّفُ فى عافِيَتِكُمْ وَ يُمَكَّنُ فى أَيّامِكُمْ وَ تَقِرُّ عَيْنُهُ غَدَا بِرُؤْيَتِكُمْ...

...بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا ، وَ بمُوالاتِكُمْ تَمّتِ الْكِلمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ ، وَ بمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظيمُ وَ الشَّأْنُ الكَبيرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَة ...»؛فرازهایی از زیارت جامعه کبیره

ح ۷.علم همه چیز نزد امام سلام الله علیه می باشد؛ چرا که : مقام نورانی هر امامی همان علم فعلی حق تعالی و صفت «علم » او و اسم اعظم «عالم »و « علیم » اوست  ،و همان مقام است که عرش ( علم به آنچه بوده، و هست، و خواهد بود) ، و کرسی (علم به هر چه بوده ، و هست) ، و حقیقت ما انزل الله، و معدن وحی و نبوت ، و اصل هستی مخلوقات و موجودات همان بوده ، و نیز مقدرات و مدبرات در ولایت الهیه او می باشد؛ که به دلالت صریح آیه « انما ؛ مائده: ۵۵» همان ولایت الله است؛ و بخشی از معنی کاربردی«خلیفة الله » بودن ایشان، همین است : آنچه منسوب به حق تعالی ؛ از اسماء و صفات و افعال می باشد، وجود مبارک خلیفه الله و ولی الله، و عملکرد ایشان می باشد، که بولایت الله عمل می کند ؛ لذا : منسوب به الله است؛
 
 سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ عليه السلام يَنْعى‏ إِلى‏ رَجُلٍ‏ نَفْسَهُ‏ ، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: و إِنَّهُ لَيَعْلَمُ‏ مَتى‏ يَمُوتُ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَتِهِ، فَالْتَفَتَ إِلَيَّ شِبْهَ الْمُغْضَبِ، فَقَالَ: «يَا إِسْحَاقُ، قَدْ كَانَ رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُ‏ يَعْلَمُ عِلْمَ‏ الْمَنَايَا و الْبَلَايَا، و الْإِمَامُ أَوْلى‏ بِعِلْمِ ذلِكَ» .
 ثُمَّ قَالَ: «يَا إِسْحَاقُ، اصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ؛ فَإِنَّ عُمُرَكَ قَدْ فَنِيَ‏، و إِنَّكَ تَمُوتُ إِلى‏ سَنَتَيْنِ، و إِخْوَتُكَ و أَهْلُ بَيْتِكَ لَايَلْبَثُونَ بَعْدَكَ إِلَّا يَسِيراً حَتّى‏ تَتَفَرَّقَ كَلِمَتُهُمْ‏ ، وَ يَخُونُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً حَتّى‏ يَشْمَتَ بِهِمْ عَدُوُّهُمْ، فَكَانَ هذَا فِي نَفْسِكَ‏»:

اسحاق بن عمار گويد: شنيدم امام موسى بن جعفر عليهما السلام خبر مرگ مردى را به خود او فرمودند؛ من با خود گفتم: مگر ایشان ميدانند هر يك از شيعيانشان چه زمانی ميميرد؟!
حضرت با حالتی خشمگين متوجه من شدند و فرمودند:
اى اسحاق! رشيد هجرى علم منايا و بلايا (مرگ و مصيبات مردم) را ميدانست، امام كه به دانستن آن سزاوارتر است.
 سپس فرمودند: اى اسحاق هر چه خواهى عمل كن كه عمر تو گذشته و تا دو سال ديگر ميميرى و برادران و خانواده‏ات اندكى پس از تو اختلاف پيدا كنند و به يكديگر خيانت ورزند تا آنجا كه دشمنانشان شماتتشان كنند، با آنكه در دل تو چنان گذشت (برایت سنگین آمد که من علم به آینده داشته باشم).

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید