شرح و بیان « بَابُ‏ مَوْلِدِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام‏» ؛ (۱۲۱)

ح ۱. وجود مبارکه و طاهره و معصومه مادران طیبیین طاهرین ائمه علیهم السلام گزینه الهی برای این منزلت والا و اعلا هستند؛ ... فَقَالَ: أُخْبِرُكَ عَنْ هذِهِ الْوَصِيفَة إِنِّي اشْتَرَيْتُهَا مِنْ أَقْصَى الْمَغْرِبِ، فَلَقِيَتْنِي امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَقَالَتْ: مَا هذِهِ الْوَصِيفَةُ مَعَكَ؟ قُلْتُ: اشْتَرَيْتُهَا لِنَفْسِي، فَقَالَتْ: مَا يَكُونُ‏ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ هذِهِ عِنْدَ مِثْلِكَ :

پس گفت: من (جریان) اين دختر را به تو خبر بدهم؛ من او را از دورترين منطقه مغرب خريدم، پس زنى از اهل كتاب مرا دید و گفت: اين دختر همراه تو چه مي كند؟ گفتم: او را براى خود خريده‏ ام. پس گفت: سزاوار نيست كه او نزد مانند توئى باشد.

•  ؛ إِنَّ هذِهِ الْجَارِيَةَ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ عِنْدَ خَيْرِ أَهْلِ الْأَرْضِ، فَلَا تَلْبَثُ عِنْدَهُ‏ إِلَّا قَلِيلًا حَتّى‏ تَلِدَ مِنْهُ‏ غُلَاماً مَا يُولَدُ بِشَرْقِ الْأَرْضِ و لَاغَرْبِهَا مِثْلُهُ. قَالَ‏: فَأَتَيْتُهُ بِهَا، فَلَمْ تَلْبَثْ عِنْدَهُ إِلَّا قَلِيلًا حَتّى‏ ولَدَتِ الرِّضَا عليه السلام :

اين دختر سزاوار است نزد بهترين مرد روى زمين باشد و پس از زمان كوتاهى كه نزد او باشد پسرى زايد كه در مشرق و مغرب زمين مانندش متولد نشده باشد. من آن دختر را نزد امام بردم، دير زمانى نگذشت‏ كه امام رضا عليه السلام از او متولد شدند.

 و کمی توضیح اینکه :
روشن بینی و نورانیت باطن در خدا خواهان و دل سپردگان به او در ادیان الهی، امری معمول است؛ یاد خدای متعال، خصوصا زیاد آن، بالاخص دوام آن برای عامل آن نورانیت به ارمغان می آورد.

خلفای بنی عباس که در اوایل امر نام مبارک آل محمد علیهم السلام و دفاع از آنان و احقاق حق ایشان علیهم السلام را دست آویز حقانیت حرکت خود، و فریب مردم قرار داده بودند، بعد از استقرار در ضمن  ادامه ادعاهای خود، کینه و عداوت دیرین خود را نیز اعمال و آشکار کردند ، که یاد ان در ابواب پیشین  گذشت؛ (توضیح احادیث ۲ ، ۷ ) :

 

ح ۲ . مَّا مَضى‏ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عليه السلام، و تَكَلَّمَ‏ أَبُوالْحَسَنِ‏ عليه السلام، خِفْنَا عَلَيْهِ مِنْ ذلِكَ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّكَ قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْراً عَظِيماً، و إِنَّا نَخَافُ عَلَيْكَ هذِهِ‏ الطَّاغِيَةَ، قَالَ‏ : فَقَالَ: «لِيَجْهَدْ جَهْدَهُ‏؛ فَلَا سَبِيلَ لَهُ عَلَيَّ»:

(صفوان بن يحيى گويد:) چون امام موسى بن جعفر عليهما السلام به شهادت رسیدند و امام رضا عليه السلام (از امامت خود) سخن فرمودند ما بر ایشان بيمناك شديم؛ به حضرت عرض شد: شما امر بزرگى را اظهار كرده‏ ايد و از اين طغيانگر (هارون) بر شما ميترسيم؛ فرمودند: او هر چه خواهد تلاش كند، بر من راه و تسلطی ندارد.

ظهور رفتار خارق عادت از امام سلام الله علیه؛ در ابراز ذره ای از علم و قدرت  خود، برای مردمان، از جمله آیات و بیناتی است که نشانه از الهی بودن آنان، و حجیت ، و ولایت الهیه آنان علیهم السلام بر کون و مکان ، و ملک و ملکوت است، که این معنا در اوایل کتاب الحجه به قدر ضرورت و بطور جامع توضیح داده شد؛ (توضیح احادیث ۳ ، ۵ ، ۶ ، ۱۰ ):

 

ح ۳. دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا عليه السلام فِي بَيْتٍ دَاخِلٍ فِي جَوْفِ بَيْتٍ لَيْلًا، فَرَفَعَ يَدَهُ، فَكَانَتْ كَأَنَّ فِي الْبَيْتِ عَشَرَةَ مَصَابِيحَ‏، و اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ رَجُلٌ، فَخَلّى‏ يَدَهُ‏ ، ثُمَّ أَذِنَ لَه‏ :

(پسر منصور گويد:) شبى خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و ایشان در درونی خانه بودند، پس دستشان را بلند كردند مانند اينكه در خانه ده چراغ (روشن) باشد ؛ آنگاه مردی اجازه تشرف گرفت، حضرت دستشان را انداختند سپس به او اجازه دادند.

 

ح ۵ . ... فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام‏ ، ثُمَّ قَالَ: «بَانِي فَارِعٍ‏ ، و هَادِمُهُ‏ يُقَطَّعُ إِرْباً إِرْباً ». فَلَمْ نَدْرِ مَا مَعْنى‏ ذلِكَ، فَلَمَّا ولّى‏ وافى‏ هَارُونُ‏، و نَزَلَ‏ بِذلِكَ الْمَوْضِعِ، و صَعِدَ جَعْفَرُ بْنُ يَحْيى‏ ذلِكَ الْجَبَلَ‏ و أَمَرَ أَنْ يُبْنى‏ لَهُ ثَمَّ‏ مَجْلِسٌ، فَلَمَّا رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ صَعِدَ إِلَيْهِ، فَأَمَرَ بِهَدْمِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ إِلَى الْعِرَاقِ، قُطِّعَ‏ إِرْباً إِرْباً :

پس حضرت رضا عليه السلام نگاهى به كوه كردند و فرمودند: «سازنده و خراب ‏كننده بنا به روى فارع (نام کوهی است) قطعه قطعه شود» ما معنى اين سخن را نفهميديم؛ چون حضرت از آنجا رفتند هارون رسيد و در آنجا فرود آمد (مستقر شد) جعفر بن يحيى بالاى آن كوه رفت و دستور داد براى او در آنجا محل استراحتی بسازند؛ پس هنگامی که از مكه بازگشت بالاى آن كوه رفت و دستور داد خرابش كنند، و چون به عراق برگشت قطعه قطعه شد.

 

ح ۶. ... فَقُلْتُ‏ : جُعِلْتُ فِدَاكَ، هذَا الْعِيدُ قَدْ أَظَلَّنَا ، و لَا وَاللَّهِ، مَا أَمْلِكُ‏ دِرْهَماً فَمَا سِوَاهُ، فَحَكَّ بِسَوْطِهِ الْأَرْضَ حَكّاً شَدِيداً، ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ، فَتَنَاوَلَ مِنْهَا سَبِيكَةَ ذَهَبٍ، ثُمَّ قَالَ‏ : «انْتَفِعْ‏ بِهَا، و اكْتُمْ مَا رَأَيْتَ» :

( ابراهيم بن موسى گويد: در مورد طلبى كه از امام رضا عليه السلام داشتم) ... عرض كردم: قربانتان گردم؛ عيد نزديك است و به خدا قسم كه من نه درهم و نه غير درهمى دارم (آه در بساط ندارم ) حضرت با تازيانه ‏شان به زمين خراشی شدید دادند سپس با دست مبارکشان ضربه زدند و شمش طلائى از آنجا برداشتند و فرمودند: از آن بهره ببر و آنچه ديدى پنهان کن.

 

ح ۷ .اصرار دشمنان بر تخریب امام سلام الله علیه و منحرف کردن مردم از آنان علیهم السلام؛ ... فَبَعَثَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ: إِنَّمَا أُرِيدُ بِذلِكَ أَنْ تَطْمَئِنَ‏  قُلُوبُ النَّاسِ، و يَعْرِفُوا فَضْلَكَ‏ ، فَلَمْ يَزَلْ عليه السلام يُرَادُّهُ‏ الْكَلَامَ فِي ذلِكَ، فَأَلَحَّ عَلَيْهِ، فَقَالَ: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنْ أَعْفَيْتَنِي مِنْ ذلِكَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيَ‏:

مأمون پيکی نزد امام فرستاد که من فقط قصد دارم با اين عمل دل مردم آرامش يابد و فضيلت شما را بشناسند، پس مدام  آن حضرت به او جواب رد ميدادند و او اصرار ميكرد تا آنكه حضرت فرمودند: ای اميرالمؤمنين! (اطلاق امیرالمؤمنین به غیر از امیرالمؤمنین سلام الله علیه توضیح لازم دارد) اگر مرا از اين امر معاف دارى، بیشتر دوست دارم.

•  امام سلام الله علیه تمام نقشه و دسیسه دشمن را نقش بر آب می کنند؛ و إِنْ لَمْ تُعْفِنِي خَرَجْتُ كَمَا خَرَجَ‏ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام» :

و اگر مرا معاف نكنى آن چنان كه رسول خدا و اميرالمؤمنين صلی الله علیهما و آلهما (براى نماز عيد) بيرون مي آمدند، بيرون مي آیم.

•  هیبت و هیئت رفتاری رسول خدا صلی الله علیه و آله از آیات و بیناتند؛ لذا: موجب تذکر و تنبه روبرو شوندگان با آن هستند؛ و بَلَغَ‏ الْمَأْمُونَ ذلِك‏؛ فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ‏ ذُو الرِّئَاسَتَيْنِ‏: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنْ بَلَغَ الرِّضَا عليه السلام‏ الْمُصَلّى‏ عَلى‏ هذَا السَّبِيلِ، افْتَتَنَ بِهِ النَّاسُ، و الرَّأْيُ‏ أَنْ تَسْأَلَهُ أَنْ يَرْجِعَ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ، فَسَأَلَهُ الرُّجُوعَ، فَدَعَا أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام بِخُفِّهِ، فَلَبِسَهُ‏ و رَكِبَ و رَجَعَ :

خبر به مأمون رسيد، فضل بن سهل ذو الرياستين به او گفت: ای اميرالمؤمنين؛ اگر (امام) رضا علیه السلام با اين وضعیت به محل نماز عيد برسد، مردم فريفته ایشان شوند؛ درست اينست كه از او بخواهى برگردد. مأمون به سوى حضرت پیکی فرستاد و خواست بر گردند، امام رضا عليه السلام كفش خود را طلبيدند و سوار شدند و مراجعت فرمودند.

 

ح ۸ . بنا بر همان رفتاری که خدای متعال در قرآن مجید از ان یاد فرموده که آدمیان با هر اعتقادی، در اضطرار به تنها پناهگاه چاره ساز که خدای متعال باشد، پناهنده می شوند؛ دشمنان شیطانی اهل بیت علیهم السلام که با وجود شناختن آنان، به دلیل کبر و طمع و حسد دشمنی آنان می کنند، در تنگنای سختی های بن بست به امام سلام الله علیه دست تمنا دراز می کنند؛ اعتراف مکرر « لولا علی لهلک عمر » را نشنیده اید؛ (در منابع اصلی شیعه بنگرید به :
کافی کلینی؛ من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ اختصاص شیخ مفید؛ الشافی فی الامامه سید مرتضی؛ تهذیب الاحکام شیخ طوسی؛ الطرائف سید بن طاووس ؛ منهاج الکرامه علامه حلی.  

و در منابع بزرگان اهل سنت برای نمونه:
تاویل مختلف الحدیث ابن قتیبه ؛ التفسیر الکبیر فخررازی ؛ مواقف ایجی ؛ شرح مقاصد تفتازانی ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ؛ تمهید الاوائل باقلانی ؛ تفسیر سمعانی ؛ المفصل فی صنعة الاعراب زمخشری).

... قَالَ: فَاجْتَمَعَ‏ الْجُنْدُ و الْقُوَّادُ، و مَنْ كَانَ مِنْ‏ رِجَالِ الْفَضْلِ عَلى‏ بَابِ الْمَأْمُونِ، فَقَالُوا: هذَا اغْتَالَهُ‏ و قَتَلَهُ- يَعْنُونَ الْمَأْمُونَ- و لَنَطْلُبَنَّ بِدَمِهِ‏ ، و جَاؤُوا بِالنِّيرَانِ لِيُحْرِقُوا الْبَابَ‏، فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام: يَا سَيِّدِي، تَرى‏ أَنْ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ وَ تُفَرِّقَهُمْ :

(ياسر) گويد: لشگریان و هواخواهان فضل درِ خانه مأمون جمع شدند و گفتند: اين مرد يعنى مأمون او را غافلگير كرده و كشته است (ترور کرده است) و ما بايد از او خونخواهى كنيم. و آتش آورده بودند تا خانه‏ او را بسوزانند. مأمون به امام رضا عليه السلام عرض كرد: آقاى من؛ اگر صلاح میدانید بسوى اين مردم رويد و متفرقشان كنيد.

• از جلوه های رحمت واسعه رحمانیه  الهیه آنان، به تعبیر زیارت جامعه کبیره این است که : «من أتاکم نجا»؛

 قَالَ: فَقَالَ يَاسِرٌ: فَرَكِبَ‏ أَبُوالْحَسَنِ عليه السلام، و قَالَ لِيَ‏ : «ارْكَبْ» فَرَكِبْتُ، فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ بَابِ الدَّارِ، نَظَرَ إِلَى النَّاسِ و قَدْ تَزَاحَمُوا ، فَقَالَ لَهُمْ بِيَدِهِ: «تَفَرَّقُوا تَفَرَّقُوا ». قَالَ يَاسِرٌ: فَأَقْبَلَ النَّاسُ واللَّهِ يَقَعُ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ، و مَا أَشَارَ إِلى‏ أَحَدٍ إِلَّا رَكَضَ‏ وَ مَرَّ:

ياسر گويد: امام رضا عليه السلام سوار شدند و به من فرمودند: سوار شو؛ من سوار شدم و هنگامی که از در خانه خارج شدیم، امام علیه السلام به مردم که ازدحام کرده بودند ، نگاه کردند، پس با دست خود اشاره فرمودند: پراكنده شويد ؛ پراكنده شويد. ياسر گويد: به خدا قسم مردم چنان کلام امام را پذیرفتند كه (در شتاب برای پراکنده شدن) بر روی يك ديگر می افتادند، و آن حضرت به  كسی اشاره نفرمودند مگر آنکه دويد و رفت.

و آه دل ما :

«دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری»

 «زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
هر کس که به امیدی برخاک درت افتد»

 

ح ۱۰ . نشانه ای از ولایت الهیه وجود مبارک ولی الله بر ملک و ملکوت، و میزان معرفت معتقدین!؛

أَخْبَرَنِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ حَمَلَ إِلى‏ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام مَالًا لَهُ خَطَرٌ، فَلَمْ أَرَهُ سُرَّ بِهِ‏، قَالَ‏: فَاغْتَمَمْتُ لِذلِكَ، و قُلْتُ فِي نَفْسِي: قَدْ حَمَلْتُ‏ هذَا الْمَالَ و لَمْ يُسَرَّ بِهِ، فَقَالَ: «يَا غُلَامُ‏ ، الطَّسْتَ‏ و الْمَاءَ». قَالَ: فَقَعَدَ عَلى‏ كُرْسِيٍّ و قَالَ‏ بِيَدِهِ، و قَالَ‏ لِلْغُلَامِ: «صُبَّ عَلَيَّ الْمَاءَ». قَالَ‏: فَجَعَلَ يَسِيلُ‏ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ فِي الطَّسْتِ‏ ذَهَبٌ‏ ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ، فَقَالَ لِي: «مَنْ كَانَ هكَذَا، لَايُبَالِي‏ بِالَّذِي حَمَلْتَهُ إِلَيْهِ» :

يكى از اصحاب گويد: مال (پول) بسيارى نزد امام رضا علیه السلام آوردم ولى حضرت از آن شادمان نگشتند؛ من به این سبب اندوهگين شدم و با خود گفتم: چنين پولى برايشان ‏آوردم و ایشان خوشحال نمی شود!!.
امام فرمودند: اى غلام! طشت و آب حاضر کن، سپس روى تختى نشستند و با دستشان اشاره فرموده و به غلام فرمودند: آب بريز، راوى گويد: همين طور طلا بود كه از ميان انگشتانشان در طشت ميريخت؛ سپس متوجه من شدند و فرمودند: كسى كه چنين است به آن چه كه تو برايش آورده‏اى اعتنائى نمی کند.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید