شرح حديث ١١ از كتاب العقل و الجهل

مشكل عمده در تفهيم نشدن معارف الهيّه، كم دانستن نيست، بلكه كم عمل كردن است. فرمايش خداى متعال، فصل الخطاب در اين امر است:

"اتّقوالله، و يعلّمكم الله" (بقره:۲۸۲)

خداى را پاسدارى كنيد، تا خداى تعليمتان فرمايد .

 

و روش، و شيوه خدادارى، و تقوا از شروع دورهمخوانى، به دليل اهميّت كليدى و اوّلى كه در تربيت و تعليم الهى دارد، بارها گفته شده، و آن ، توجّه به ديده شدن ما از طرف خداى متعال، و رسول الله، و ائمه عليهم السّلام است:

«قُلِ اعمَلوا فَسَيَرَى الله عَمَلَكُم وَ رَسولُه وَ المُومِنون». (توبه:١٠٥) بگو هر چه مى خواهيد بكنيد كه خداى متعال و رسولش ومومنین ( امیر المومنین و ائمّه علیهم السّلام ) عمل شما را (زودتر از آنكه شما گمان كنيد) مى بينند.

و فرمودند منظور از مومنون:

"و هُوَ وَ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَام‏" (از امام رضا علیه السّلام ، کافی۱: ۵۴۵)

"همُ الاَئِمّه" ( از امام صادق علیه السّلام ، کافی۱: ۵۴۴)

 

رسول اكرم صلّى الله عليه و آله فرمودند:

«اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاهُ‏، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك‏ ». (الأمالي شیخ طوسي: ۵۲۶)

خداى را چنان بندگى كن كه گويا او را مى بينى و اگر چنين نيست، پس بدان كه او تورا مى بيند.

 

وامّا متن حدیث :

۱۱. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحابِنا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحابِهِ، رَفَعَهُ قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صلَّى الله عليه وآله‏: ما قَسَمَ اللهُ لِلْعِبادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ؛ فَنَوْمُ الْعاقِلِ‏ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ، وَ إِقامَةُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ. وَ لابَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ، وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ، وَ ما يُضْمِرُ النَّبِيُّ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهادِ الْمُجْتَهِدِينَ. وَ ما أَدَّى الْعَبْدُ فَرائِضَ اللهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ. وَ لا بَلَغَ جَمِيعُ الْعابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبادَتِهِمْ ما بَلَغَ الْعاقِلُ. وَ الْعُقَلاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ الَّذِينَ قالَ اللهُ تَعالَى: (وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب)

 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله فرمودند: خدا در میان بندگان چیزی بهتر از عقل تـقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زنده داری جاهل بهتر و سکونت عاقل از مسافرت جاهل برتر است. و خدا هیچ نبی یا رسولی را نفرستاد مگر آن که عقل را [در او] کامل ساخت و عقل او بیش از عقل همه ی امّتش بود و آن چه پیامبر در درون خویش نهان دارد، [و ظاهراً تکاپو و تلاشی از او در بیرون دیده نمی شود] برتر از سخت کوشی تلاشگران است. و بنده دستورات الهی را تا آن زمان که از جانب خدا فهم نکرده باشد، انجام نداده است. و همه ی عابدان در فضائل عبادتشان به آن چه عاقل به آن دست یافته است نمی رسند. و عاقلان همان صاحبان خرد می باشند که خدای تعالی می فرماید: هیچ کس جز صاحبان خرد، متذکّر نمی شود.

 

حديث از وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه وآله روايت شده ،كه فرموده اند:" ما قَسَمَ اللهُ لِلْعِبادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ » (خداى در ميان بندگان، چيزى برتر وبهتر از عقل بخش نكرده است).

 

اين معنا سابقاً، مفصّل ومكرّر گفتگو شده، واجمالاً اينكه حقيقت نورانى الهى عقل، ارزشمند ترين گوهر درخلقت خداى متعال بوده ؛ لذا: ارزشمند ترين در اجزاء سه گانه انسان مى باشد.

 

 «فَنَوْمُ الْعاقِلِ‏ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ»( پس خواب عاقل از بيدارى جاهل بهتر است)؛ جاهل ، در بيدار بودن وتلاش وتكاپوى خود، اگرچه براى عبادت باشد، به دليل ناتوانى، وناكارآمدىِ جهل در تربيت وتعالى ، و در تشخيص مصالح ومفاسد،كم بهره است، در حالي كه عاقل به دليل بيدار دلى، وهدايت درونى الهى، توسّط عقل مى تواند، حتّى لحظات خواب خود را تبديل به لحظات عبادت با حضور قلب وبا معنا كند.ياد آور مى شودكه در خوابيدن ، انسان با هر توجّهى كه به خواب رود، همان حالت در او تا بيدارى ادامه پيدا مى كند.

 

آداب واحكام خوابيدن كه در روايات فرموده شده،گوهر گرانبهايى است كه ازتوضيح آثار وخواص شگفت انگيز آن در اينجا معذور است،كه ازجمله آن ها در حال عبادت بودن تا هنگام بيدارى است. اين احكام وآداب در كتاب هايى مانند مفاتيح الجنان آورده شده است.

 

« وَ إِقامَةُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ» (وسكونت عاقل ازمسافرت جاهل برتراست) ؛ چرا كه:

عاقل در هرشرايطى تشخيص مى دهد كه چگونه بايد رفتار كند،كه بيشترين بهره نيك الهى راببرد؛ حتّى در

خوردن وآشاميدن، در حالى كه جاهل چون فاقد آن فهم است، حتّى اگر اقدام به سفرعبادى ، مانند حج وجهاد كند،كم بهره تراز او خواهد بود.

«وَ لابَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ، وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ»،( وخداى هـيچ نبىّ وپيامبرى را برنيانگيخته مگر بعداز كامل كردن عقل او(و براى كامل كردن عقل ديگران)؛ تا جايى كه عقل او بيش از عقل همه امّت او باشد).

 

توضيح اين كه: راست فهمى، ودرست كردارى؛ راه درست را يافتن، وبه درستى آن راپيمودن به جز در پرتو هدايت الهيّه ممكن نيست، وهدايت الهيّه فقط در پرتو آن حقيقتى است كه كشف حقيقت وبيان آن، ذاتى او باشد، و او همان حقيقت نورانى مشتق و مفطور خلق اوّل است كه از نور علم الهى آفريده شده،كه عقل ناميده گرديده است به وديعت نهاده شدن اين حقيقت در انسان ، اورا مسئول در برابركرده هاى خود قرارداده است؛ لذا: لازمه هادى بودن كسى برامّتى از طرف خداى متعال ، داشتن عقلى بيش از عقل همه آن امّت مى باشد؛ توجّه شود : نه آن كه عقل اواز تك تك آحاد امّت بايد بيشتر باشد، بلكه از عقل مجموع امّت بايد افزون باشد.

 

«وَ ما يُضْمِرُ النَّبِيُّ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهادِ الْمُجْتَهِدِينَ» (وآن چه پيامبر در درون خويش (از عقل وعلم، ومعرفت، وفهم، توجّه، وتذكّر، وتقوا وخدادارى) نهان دارد ، برتر، وبهتر از كوشش سخت كوشان است)؛ چون حاصل كوشش سخت كوشان در عمل به آداب، واحكام وسنن شرعى، بهره مندى ازمعنا ومعرفتى است كه در باطن آن ها است، واين در حالى است كه دين با همه آداب واحكامش شيوه زندگىِ پيامبرِ آن دين است؛ دين هر پيامبرى، آيين زندگانى او مى باشد، البتّه با اين توضيح كه همه پيامبران در ولايت الهيّه تعليم وتربيت شده، وهدايت مى شوند، وزندگى مى كنند؛ به اين ترتيب هر پيامبرى تلاش نكرده واجد معارف وحقايقى است كه تلاشگران ، باهمه كوشش خود ممكن  است به جزيى ازآن نايل شوند.

 

وجه ديگر ازاين فرمايش اين است كه حاصل عالى تكاپوى تلاشگران در به جا آوردن آداب واحكام دين، تطهير وتنظيم باطن آنان، وزنده شدن دل آن ها، وايجاد حضور قلب براى ايشان است،كه البتّه اين امور ونتايج هر كدام، براى پيامبر قوم ، بدون تلاش معمول و متعارف، بيش از ديگران فراهم مى باشد، ودر عوض، تحمّلِ سنگينى بارِطاقت فرساى نبوّت (اَعباء نبوّت) به قدرى است،كه از عهده همه امّت ساخته نيست.

 

 «وَ ما أَدَّى الْعَبْدُ فَرائِضَ اللهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ» (وبنده دستورات الهى راتا هنگامى كه ازسوى خداى فهم نكرده باشد، به جا نياورده است).

 

توضيح اينكه: اوّلاً ارزنده ترين ، نزد خداى متعال عقل است كه اساس علم ومعرفت وهمه ی حسنات مى باشد؛ لذا: عمل عامل هر خيرى در پيشگاه خدای متعال  هنگامی ارزشمند است كه عامل آن ، نسبت به آن فهيم بوده باشد.

ثانياً، از آن جايي كه حقيقت نورانى والهى علم ازآن خداى متعال است . «إنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّه‏» ( الملک : 26) ، لذا : واجد شدن به آن نيز ، صنع اوست؛ لذا : تقوا وپاسدارى كردن ازاو شرط الّا ولابدِّ اين بهره مندى است.

«اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه‏» ( بقره : 282 ) ، لذا : اداى اوامر الهى بدون فهم آن ها ادا در آوردن است، ومقبول نيست.

 

«وَ لا بَلَغَ جَمِيعُ الْعابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبادَتِهِمْ ما بَلَغَ الْعاقِلُ» (ودست آوردِ همه عابدان، دربهره مندى از عبادت خود، به قدرى نيست كه عاقل به آن دست يافته است).

عابدان براى بهره مندى، از احكام عبادى به آن چه در فروع دين آمده عمل می کنند ،كه به نوبه خود محدوديّت خود را دارد، ولى عاقل در حالى كه آداب واحكام عبادت (به معنای اصطلاحى) را به جا مى آورد، احكام عبادت(به معنای لغوى آن) يعنى: بندگى را نيز رعايت مى كند. در اين بندگى ، جايى نيست كه خداى متعال، خدا نباشد؛ لذا جايى نيست ، مگرآن كه بنده، بايد كه بنده باشد؛ چشم دل به او دوخته، دائماً مراقب ومواظب او باشد(تقوا). وچنين است حال وروز زنده دلان؛ وبيدار دلان،كه به دليل سلطنت نور عقل در دل خود ، به آن منزلت نايل شده اند:

وَ الْعُقَلاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ الَّذِينَ قالَ اللهُ تَعالَى: وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید