شرح حديث شریف٣١ از كتاب العقل و الجهل


حضرت امام صادق عليه السّلام از وجود مبارك اميرالمومنين عليه السّلام نقل كرده اند كه ايشان فرمودند: " إِعْجَابُ‏ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ‏ دَلِيلٌ عَلى‏ ضَعْفِ عَقْلِه‏": خودپسندى انسان؛ از خود راضى بودن؛ شگفت زده بودن شخص نسبت به خودش نشان از ناتوانى و سستى عقل او دارد؛ نشانه كم عقلى وحماقت اوست.
در توضيح اين فرمايش نورانى كه در شناخت انسان و رفتار شناسى اوست، عرض مى شود:
علم و قدرت هر خالقى در مخلوق او جلوه كرده، و رخ مى نمايد؛ حال علم و قدرت خداى متعال كه در بى نهايت بودن هم بى نهايت است، چقدر است؟! كمالاتى كه او با آن علم و قدرت آنها را آفريده چه؟! از آن كمالات بى حدّ در بى حدّ، ما چه مقدار بهره برده ايم؟! هر قدر هم كه باشد، در مقايسه ی با آن همه، ذرّه اى بيش نيست.
از طرف ديگر ، هر كسى به قدرى كه واجد كمال شده، ارزش يافته، و از نظر معنوى بزرگ شده، و به قدرى كه فاقد كمال است، ارزش نيافته و حقير مانده است؛ حال به حكم عقل آن كه ذرّه ای از كمالات بى نهايت را دارد، در حالى كه مانعى از داشتن همه ی آن براى او نبوده، بايستى بر خود ببالد، يا ننگين سر خود به زير اندازد؟!
وجود مبارك ايشان(اميرالمومنين عليه السّلام) در بيان ديگرى همين معنا را بيان فرموده اند(شرح غررالحكم ودررالكلم ٤٢٢:٢):
"
مَا حَقَّرَ نَفْسَهُ‏ إِلَّا عَاقِل‏، مَا نَقَّصَ نَفْسَهُ إِلَّا كَامِل‏" : هيچ كسى خود را خُرد نمى شمارد مگر آن كه عاقل باشد، و هيچ كسى خود را ناقص نمى داند مگر آن كه كامل باشد؛ يعنى: كوچك شمردن خود، و ناقص دانستن خود نشانه ی داشتن عقل و كمال است.
حال اگر شخصى غير اين رفتار كند، نشان از سستى عقل و حماقت خود نداده است؟!

 

شرح حديث شریف٣٣ از كتاب العقل و الجهل

 

از وجود مبارك امام صادق عليه السّلام نقل شده كه ايشان فرمودند: بين ايمان و كفر چيزى به جز كم عقلى نيست؛ اين فرمايش مودّاى معنايى است كه خداى متعال در قرآن مجيد فرموده اند،كه اهل جهنم به اهالى بهشت مى گويند:« لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعير»(اگر ما گوش می کردیم، یا عقل خود را به کار می انداختیم از یاران جهنّم نبودیم .ملک : ۱۰)؛ يعنى: علّت كفر كم عقلىِ وبكار گرفته نشدن عقل شخص است، وگرنه عقل حكم به ايمان به خداى متعال و روكردن و رغبت و اعتماد به او را مى كند.

لذا به دنبال فرمايش ايشان، وقتى از علّت اين امر سوال مى شود، مى فرمايند: اگر بنده رغبت و قصد خود را به جاى آفريده هاى (محتاجى چون خودش) براى خداى متعال قرار مى داد، حتماً به خواسته ی خودش زودتر از آن (كه فكر مى كرد) مى رسيد.

كه بيان ديگرى از فرمايش خداى متعال در قرآن مجيد است كه: "وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَى الله فَهُوَ حَسبُه، اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمرِه":هر كس كار خود را با خداى دراندازد و به او واگذارد، خداى او را بس كند، و كار او را به انجام (مطلوب) رساند. (طلاق:٣)

 

شرح حديث شریف٣٤ از كتاب العقل والجهل

 

حديث را وجود مبارك امام صادق عليه السّلام از مولىَ الموالى حضرت امير المومنين صلوات الله عليه نقل فرموده اند، كه ايشان مى فرمودند:« بِالْعَقْلِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْحِكْمَةِ، وَ بِالْحِكْمَةِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْعَقْلِ» (ژرفاى حكمت بوسيله عقل و ژرفاى عقل بوسيله حكمت بيرون آورده مى شو).

توضيح اينكه : همان گونه كه فرموده اند، عقل از نور علم مكنون الهى خلق شده ؛ (خصال۲: ۴۲۷)؛ پس: حقيقت عقل ، علم الهى مى باشد، وبه همين دليل است كه ذاتاً نقش ويژه ی آن ،كشف وبيان است، ونيز چنين است كه در پرتو آن، درون مايه ی حكمت كه پايه واساس معارف وعلوم در مكتب الهى هستند، شناسائى، وبيرون آورده مى شوند، ومتقابلاًخود سببى مى شود براى شناسائى و بيرون آورده شدن آن چه در اندرون و ژرفاى عقل است؛ مانند:

معرفة الله كه اوّل واصل حكمت الهى است،كه صنع خداى متعال است،وتوسّط خود او به بنده عنايت مى شود، واز طرف بنده ،به وسيله ی عقل او اين تفضّل ، يافته وفهم مى شود. ومتقابلاً به ميزان تقيّد بنده به اين موهبت ومعرفت،مرتبه ی نورانى او كه نور عقل اوست، درخشان تر وشفاف تر شده، ودفينه ها و گنجينه هاى نهفته در آن آشكار مى شود.

در دنباله ی حديث آن حضرت مى فرمايند:« وَ بِحُسْنِ السِّيَاسَةِ يَكُونُ الْأَدَبُ الصَّالِحُ‏ » (وبا تدبير وبرنامه ريزى (سياست) نيكو،ادب شايسته كسب مى شود.) سابقاً عرض شد،كه با توجّه به بيان آيات و روايات، نور عقل موهبت خداى متعال به بنده است، وادب؛ يعنى: رفتار بايسته در هر مورد، موردى قابل كسب است،كه بنده مى تواند آن را در هر موردى آموخته، وبا مراعات ومواظبت بر آن، آن را رفتار واخلاق خود قرار دهد.

 

وايشان(امام صادق عليه السّلام)فرمودند:و آن حضرت (امير المومنين عليه السّلام)مى فرمودند: «التَّفَكُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ، كَمَا يَمْشِي الْمَاشِي فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ» (تفكّر زندگىِ دل بيناست، همان طور كه رهرو در تاريكى به وسيله ی نور راه مى پيمايد. يعنى: دل بينا ، به تفكّر زنده است، ودر پرتو آن فهم امور وتدبير آنها را مى كند)؛ «بِحُسنُ التَّخَلُّص وَقِلَّةُ التَّرَبُّص» ( اين نورانيّت براى دل ومجال تفكّر براى او به سبب نيك رها كردن{خود از وابستگى ها} وچشم بستن { بر انتظارات وتوقّعات}، شدنى است.)

نكته ی بسيار مهمّ قابل ذكر در اينجا اينست كه:

فقرات اخير اين روايت نورانى؛ يعنى از: "فَاِنَّ التَّفَكُّر حَياةُ قَلبِ البَصير..."،عيناً فقراتى از روايت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله در مورد قرآن مجيد مى باشد،كه در همين كتاب اصول كافى؛ در كتاب فضل القرآن ؛٥٩٩:٢ آورده شده، ودر آنجا به جاى "بِحُسنِ التَّخَلُّص..."،"عَلَيكُم بِحُسنِ التَّخَلُّص..." آورده شده، ونيز در كتاب الوافى فيض كاشانى؛ به نقل از كافى، در ١٢٣:١ح٣٥ حديث مورد شرح ما "عَلَيكُم بِحُسنِ التَّخَلُّص ..." نقل شده است.

اگر ضبط روايت اين گونه باشد،اين جمله مستقلّ از عبارات قبل از خود معنايى دارد، شگفت انگيز: اين جمله ی كوتاه در حقيقت، خلاصه، وعصاره، ونقاوه ی تمام روش شناسى تربيت الهى وسلوك رحمانى است:

در كلام خداى متعال جامع ترين كلمه در بيان دعوت و والاترين آنها در تربيت وتعليم بندگان، "تقوى"است: يافتن خداى متعال وداشتن هميشگى او. شيوه ی پيمودن اين شاهراه ونيل به اين شاهچراغ در آيه ی شريفه ی "اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللهِ اَتقاكُم، اِنَّ اللهَ عَليمً خبير"؛ بيان شده است:

(حقيقت اين است كه بخشنده ترين شما نزد خداى، خدا دارترين شماست، به درستي كه او بسيار دانا واگاه است.الحجرات :۱۳)

توضيح اينكه : بنا بر قاعده ی "مَن كانَ لِله،كانَ اللهُ لَه" (آن كه خود را براى خداى متعال قرار دهد، خداى متعال نيز خودرا براى او قرار خواهد داد. الوافى ٧٨٤:٨)، وچنين است شيوه ی يافتن خداى متعال وداشتن او : خود را از آن او و در محضر او دانستن: تقوى؛ كه به معنى مراقبت ومحافظت شديد است، كه هركس او را داشت از شدّت عظمت او ، از خوف ، لرزان؛ واز آن كه كمترين معصيتى كند، ترسان است. وبدين گونه است كه ترس وپرهيز لازمِ معناى "تقوى"هستند، نه معناى اوّل آن، گذشته از آن كه بنا بر قاعده ی اطّراد در اصول الفاظ، اين معانى درموارد استعمال اين لفظ در قرآن مجيد همه جا صدق نمى كند؛ برخلاف معنى لغوى آن (پاسدارى كردن) كه معناى همه ی آيات مربوط به تقوى با آن، چه از نظر علمى و روايى وچه از نظر عملى وتجربى، مستقيم است. وجود مبارك امام صادق عليه السّلام، لازم معناى تقوى را كه داشتن دائمى خداى متعال وبودن هميشگى با اوست، ذكر بلانسيان وعلم بلاجهلِ مقبولِ غيرِ مردود، وشكرِ بلا كفران ، وطاعتِ بلا عصيان معنى فرموده اند (مصباح الشريعة،باب هاى تقوى ،ووصيت،ومعانى الاخبار: ٢٤٠)، واصلاً رمزِ راز گشايى تقوا از حقيقت، ومشكل گشايى اودر سختيها همين بودن متّقى با خداى متعال وداشتن اواست؛

"اِنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقين"( این حقیقتی است که خدای با خدا داران است . التوبه:٣٦.)

در فاجعه ی ويرانگر ترجمه ی قرآن مجيد، غلط معنى كردن اين كليد واژه، وبلكه شاه كليد، معناى آن ودلالت آيه ی مربوط به آن گمشده وبدين سان بناى رفيع معرفتى-تربيتى-تعليمى قرآن مجيد ويران گرديده، واز

آن به جز اسمى ورسمى باقى نمانده است. اين فاجعه گوشه اى از آثار نكبت بار غيبت وجود مبارك امام زمان عليه السّلام به عنوان"مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتاب"( کسی که علم کتاب نزد اوست . الرعد:٤٣) مى باشد. بنا بر آن چه اجمالاً در معناى "تقوى"گفته شد، مستفاد از آيه ی شريفه ی "اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَاللهِ اَتقيكُم اِنَّ اللهَ عَليمً خبير" اين است كه:

خداى متعال از سرِ رحمت ورأفتِ واسعه ی بيكران در بيكران خود، مشترى همه ی آن چيزى است كه خود به بنده اش از فضل خود عنايت فرموده:

"اِنَّ اللهَ اِشتَرى مِنَ المومِنينَ اَنفُسَهم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجنة"؛ (التوبة:١١١)، وچنين است كه وقتى از آنِ او شدى ، اونيز خودرا از آنِ تو مى كند؛ جان مى دهى جانان مى ستانى ؛ يك به ده معامله نمى كنى، يك به بى حساب داد وستد مى كنى عزيز. از آن او مى شوى ، پس آنگاه او تو را مى گرداند، وچنين است كه مى شوى"وليُّ الله": " إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون‏"( آنانی که خدای می گرداندشان ، غیر خداداران نیستند . الانفال:٣٤) وبيان ديگر وكاربردى تر اين فرايند از طرف بنده "حُسن تَخَلُّص وَ قِلَّةِ تَرَبُّص" است: به نيكى وخوبى واگذار كردن خود(حُسن تخلّص)، بدون كمترين چشم داشت(قلّة تربّص)؛ دست از غير برداشتن كه او تو را دارد، و چشم بر غير بستن كه او تو را مى پايد.

وچنين است شيوه ی خدائى شدن و روشِ رنگ و بوى هر كدام از عزيزان وحبيبان اورا از اهل بيت عصمت وطهارت به خودگرفتن: خودرا به او واگذار كردن، وچشم براو دوخته وبراى او بودن تا يافتنِ فضيلت او را بودن.

به ميزان خالص و بى غلّ وغش بودن براى او ، وخود را ويژه ی او قراردادن(تخلّص)بدون توقع و انتظار(تربّص)، مى توان او را يافت(معرفت)،وبا رعايت حرمتِ حريم او،براى حضور او در خود ايجاد امنيّت كرد(ايمان)،به محبّت او، رها كردن خود از همه ی دلبستگى ها و وابستگى براى او(حسن تخلّص)،بدون انتظار وتوقّع و چشم داشت(قلّة تربّص)مى توان اورا داشت، وبه دوام داشتن(تقوى)فضيلتِ بى منتهاى بودن با خداى متعال ومعيّت او را يافت واز دريافت مدامِ معرفت ومحبّت توامان بهره اى برد كه" لَا عَيْنٌ‏ رَأَتْ‏ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر"(نه چشمى آن را ديده ونه گوشى آن راشنيده ونه از دل كسى گذر كرده . الأمالي صدوق: ۴۳۲) همان كه در قرآن مجيد از اهل آن وصلِ دائم وشُربِ مدام به" الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُون‏ » ( آنان كه دائم در نمازند. المعارج:٧٠)، یاد می فرماید .

وقصّه مختصر: يا اباعبدالله!

غلامتان به من آموخت در ميانه ى خون

كه رو سياهى ما نيز چاره اى دارد

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید