شرح حديث ٢٩از كتاب العقل و الجهل

 

راوى حديث مفضّل بن عمر از بزر گان اصحاب امام صادق عليه السّلام مى باشد كه آن حضرت به ايشان نتايج بعضى از حالات و رفتارها وكردارهاى انسان را فرموده اند. در روند زندگى و تلاش وتكاپوى انسان در آن ،كسى كه طالب هدايت وسعادت ونجات مى باشد، لاجرم بايستى نتايج هر عملى را بداند ، تا با دانستن آن ها بتواند مسير زندگى را به سمت اهداف عاليه اى كه در نظر دارد، تدبير كرده و آن را با دانايى طى كند. در حديث شريف تعدادى از رفتارها وكردار ها كه در زندگى،  در پيش روى او ، ومورد ابتلاى او هستند، ودر چند و چون زندگى انسان نقش به سزايى دارند، شمرده ونتايج آن ها گفته شده است .

فراز هاى برجسته تر اين فرمايشات زندگى ساز را در اين مختصر شرح كرده ومطالعه ودقّت در بقيّه ی آنها به عهده ی عزيزان همراه واگذار مى شود.

از جمله فراز هاى كليدى در اين حديث شريف ، مطلبى است كه در قرآن محيد نيز به آن تذكر داده، ودر صدر فرمايش آن حضرت در اينجا به آن يادآور شده است .

فرموده اند:"اى مفضل! كسى كه عقل خود را به كار نگيرد رستگار نشود، و آن كه داراى علم نگردد، نمى تواند عقل خود را به کار گيرد.

"در قرآن مجيد نيز خداى متعال مى فرمايد: "وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون‏" فقط كسانى كه داراى علم هستند، مى توانند تشخيص درست خوبى را ازبدى ، وزيبايى را از زشتى بدهند. (عنکبوت: ۴۳)

به بيانى ساده: كسى مى تواند تشخيص درست را در هر موردى بدهد كه در آن مورد اطّلاعات درستى داشته باشد؛ بدون داده هاى درست ، تشخيص چند وچون امور ممكن نيست.

از جمله فرمايشات نقش آفرين در زندگى، در اين حديث نورانى، اين است: "ويظفر من يحلم"؛ (كسى كه بردبار باشد، پيروزمى شود).

از مفاهيم كليدى در موفقيت انسان در زندگى،كه در مكتب الهى به آن تأكيد شده، "حلم"مى باشد، كه متأسفانه يا ان را به غلط "صبر "معنى كرده اند، ويا آن را به لفظ"بردبارى" برگردانده اند، كه ترجمه اى درست ولى نامفهوم است."حليم"بودن؛ يعنى: در انجام كارها ناآرام، دستپاچه،وشتابزده نبودن؛ كه با اين حالات هيچ كارى نمی تواند درست انجام شده، ولاجرم كننده ی آن به موفقيت نايل شود.

 

 

شرح حديث شریف٣٠ از كتاب العقل و الجهل

 

امير المومنين صلوات الله عليه فرموده اند: "من استحكمت لي فيه خصلة من خصال الخير،احتملته عليهاواغتفرت فقدما سواها..."

اين فرمايش ايشان را دو گونه مى توان معنى كرد، كه در هر دو مورد معنى در آنها درست ومستقيم مى باشد:

(اول) من در هر كسى به استوار بودن صفت خيرى در او آگاهى يابم، اورا به سبب همان يك صفت پذيرفته، واز نداشتن ونبودن بقيه صفات خوب چشم پوشى مى كنم.

(دوم) هركسى صفت خوبى رادر خود براى من استوار سازد (مانند اين كه نيّت كند آنچه فعل خير به سبب آن صفت انجام مى دهد از آن وجود مبارك آن حضرت باشد) من اورا به سبب همان صفت پذيرفته،واز نداشتن ونبودن بقيه ی صفات صرفنظر مى كنم.

در توضيح معناى اول عرض مى كنم كه چه بسا افرادى بوده اند،وديده شده اند كه از همه ی فضائل، واجد فقط يك فضليت بوده وبه داشتن آن ، اصرار داشته اند؛ مانند: امين بودن، يا؛ كسب حلال، يا پاكدامنى. وهم آنان به واسطه ی داشتن همان تك صفتِ نيك نجات يافته اند.

در ضمن به اين نكته نيز عنايت شود كه ميزان ؛ يعنى: وسيله ی سنجش الهى در بارگاه الهى ، وجود مبارك اميرالمومنين عليه السلام است.(علاقمندان در اين مورد بنگرند به: آيات مربوط به ميزان و توزين اعمال در قرآن مجيدو روايات ذيل آن ها در تفاسير روايى)؛ كه ميزان سنجش هر چيزى ازنوع خود آن چيز بايد بوده باشد؛ لذا: ميزان و وسيله ی سنجش انسان واعمال او، بايد انسانى بوده باشد كه مرتضى، ومرضىّ، ورضاى خداى متعال باشد، كه او همان وجود مبارك "عليّ مرتضى"صلوات الله عليه است، كه مصداق اسمُ الله الرّضى است؛ "السّلام على اسمِ الله الرّضى"(زيارت ششم اميرالمومنين عليه السّلام)؛ لذا در نزد خداى متعال كسى مقبول است كه مقبول اميرالمومنين عليه السّلام بوده باشد.

در توضيح معناى دوم عرض مى شود، كه وجود مبارك اميرالمومنين صلوات الله عليه در نهج البلاغه(نامه ٢٨) فرمايشى دارند كه بيان از خلاصه وعصاره ی حقيقت خلقت وشريعت است، و آن اين است: "فاناصنايع ربنا والناس بعد صنايع لنا"(ما آفريده ی پرورگارمان هستيم، وساير مردمان آفريدگانى براى ما؛يعنى: خداى متعال ما را براى خود آفريده و ديگران را براى ما)؛ واصل واساس در قبول ولايت ولي الله كه نقش محورى در بندگى خداى متعال در مكتب الهى دارد، معرفت وقبول همين است: مولاى وليّ الله بودن؛ مملوك خادم وجود مبارك وليّ الله بودن.

دنباله حديث چنين است:"ولااغتفرفقد عقل ودين؛ لان مفارقة الدين، مفارقة الامن، فلا يتهنأبحياة مع مخافة، وفقد العقل،فقد الحياة ولا يقاس الابالاموات."

ولى از نداشتن و نبودن (دومورد) عقل ودين چشم پوشى نمى كنم؛ چرا كه جدائى از دين جدائى از امنيّت(آرامش؛ اطمينان خاطر؛ راحتى خيال) است، وزندگى با ترس (نگرانى و دلهره و دلواپسى و هراس)گوارا (دلچسب) نيست. و نداشتن و نبودن عقل، در حقيقت نشانه از نداشتن حيات وزندگى است؛ (براى آن كه جسد بى جان، فاقد عقل است، مضافاً بر اين كه حقيقت حيات و حقيقت عقل يكى بوده و او همان نور الهى خلق اول مى باشد)؛ لذا: آن كه عقل ندارد، با مردگان مقايسه مى شود.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید