شرح حديث١٤ از‌ ‌كتاب العقل والجهل

سماعة بن مهران گفت: كه نزد امام صادق عليه السّلام بودم، وعده اى از دوستان ايشان نيز نزد ايشان بودند. وصحبت به ياد عقل وجهل كشيده شد. پس امام صادق عليه السّلام فرمودند:

"عقل ولشكريان او را، وجهل ولشكريان او را بشناسيد، تا راه يابيد(گمراه نشويد). سماعه گفت: عرض كردم: فدايتان شوم، ما چيزى نمى شناسيم مگر آن كه شما به ما شناسانده باشيد

پس امام صادق عليه السلام فرمودند: به درستى كه خداى عزّ وجلّ عقل را آفريد، و آن اوّل مخلوق از روحانييّن بود.

(خداى متعال) او را از طرف راست عرش واز نور خود آفريد"؛ يعنى: با اين كه او از نور خداى متعال است، وشريفترين مرتبه در علم فعلى خداى متعال مى باشد، با اين همه مخلوق است، وخالق نيست، وهم سنخ او هم نيست؛ لذا: براى تعيّن وتحقّق بيرونى خود نيازمند منزل و مسكنى است، كه آن روح مى باشد، وهمو اوّلين پديده اي است كه به روح تعلق گرفته است.

 

پس به او فرمود: "پشت كن"، يا "برو"؛ پس او پشت كرد و رفت. سپس فرمود:

"رو كن"، و يا "بيا" پس او رو كرد و آمد. پس خداى تبارك وتعالى فرمود: "تو را بزرگترين آفريدگان، آفريدم، و تو را بر همه آفريدگانم برترى دادم".

 

پس از اين فقرات مى توان فهميد كه: اوّلين وبزرگترين وبرترين آفريده خداى متعال، حقيقت عقل است.

 

امام عليه السّلام فرمودند: "سپس (خداى متعال) جهل را از حقيقتى بزرگ وتلخ وتاريك آفريد. پس به او فرمود:"پشت كن و برو،" پس او پشت كرده ورفت. سپس فرمود:"رو كن وبيا". پس او رو نكرد ونيامد. پس فرمود:"بزرگى (كبرويّت)طلبيدى". پس او را لعنت فرمود".

 

"رحمت"و"لعنت"دو لغت ومعناى متضّادند؛ رحمت خداى متعال شامل عنايت هاى عام وخاص او، ولعنت او دور بودن از آن عنايت هاست.

 

وديگر اين كه:"كبر"صفتى است كه خداى متعال اوّلين بار، وتوسّط شيطان، به آن صفت معصيت شده است. واز همين جا شدت زشتى اين صفت را مى توان دريافت.

بزرگى، به هر تعبيرى؛ مانند: كبرويّت، و يا عظمت، اوّلين جلوه از خداى متعال بوده وهست؛ چه به مهرش، چه به قهرش.

"ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً، فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ، أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ، فَقَالَ الْجَهْلُ: يَا رَبِّ، هذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ، وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِي بِهِ، فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ‏  مَا أَعْطَيْتَهُ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَإِنْ عَصَيْتَ‏  بَعْدَ ذلِكَ، أَخْرَجْتُكَ وَ جُنْدَكَ مِنْ رَحْمَتِي، قَالَ: قَدْ رَضِيتُ، فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ‏  جُنْدا.

 

سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل ، بزرگداشت و عطای خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت (حسد)و عرض کرد: پروردگارا! این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و نيرومندش كردى. من ضدّ او هستم و بر او توانائى ندارم. آن چه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن (حرص).پس خداى متعال فرمود: بلى! می دهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون می کنم. عرض کرد خشنود شدم. پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا فرمود."

 

امّا توضيح اين فقرات:

 

 اولين صفاتى كه مصدر ومنشاء نافرمانى خداى متعال بوده، سه صفت رذيله كبر(صفت شيطان)، حرص (صفت آدم) وحسد(صفت قابيل) بوده است.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏ : «أُصُولُ‏ الْكُفْرِ  ثَلَاثَةٌ: الْحِرْصُ، وَ الِاسْتِكْبَارُ، وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ، فَإِنَّ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلى‏ أَنْ أَكَلَ‏  مِنْهَا؛ وَ أَمَّا الِاسْتِكْبَارُ، فَإِبْلِيسُ‏  حَيْثُ‏  أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ، فَأَبَى‏ ؛ وَ أَمَّا الْحَسَدُ، فَابْنَا آدَمَ‏ حَيْثُ‏  قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ‏ ». (کافی۳: ۷۰۹)

واين سه اصل واساس در تمامى معاصى مى باشند، كه برآمده از جهل است. ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه "جهل" كه منشاء ومصدر همه زشتى ها، وشيطان كه واجد همه آن است، چرا آفريده شده؟ مگر جز اين است كه از خداى متعال به جز خير صادر نمى شود؟

امّا جواب از اين سوال: جهل، وحامل آن شيطان، در امتحان، وابتلاء؛ لذا: در تربيت وسنجش، و آزمودن بندگان، نقش اصلى دارد؛ لذا: از اين منظر خير است.

تكميل اين فرآيند تربيتى، وامتحانى، به عطيّه الهى عقل و داده شدن اختيار به انسان از طرفى، واز طرف ديگر به هدايت انبياء واولياء عليهم السّلام انجام شده است.

 

مطلب ديگر: در اين روايت كه شمارش لشکريان عقل وجهل توسّط امام عليه السّلام است، نشانه از علم احاطى معظّم له به ما خلق الله دارد.

مطلب بعدى: در اين حديث شريف دلالت به اين معناست كه منشاء ومصدر تمام زيبايى وخوبى ونيكى ونيك بختى از عقل، واصل همه زشتى وبدى وبدبختى ازجهل است.

مطلب بعدى: متكلّم بودن حقيقت عقل وجهل مى باشد. وچنين است كه آنها واجدان خود را به مقتضيّات خود امر مى كنند.

وچنين است كه خداى متعال تمام عقل را به مطيعترين بنده خود، وتمام جهل را به نافرمانترين آفريده خود داده است.

مطلب بعدى: توجّه به اين معنااست كه از هر كدام از اين مقتضيّات و اوامر واحكام عقل وجهل به عنوان"لشکر" ياد شده است؛ ولفظ "لشکر"اگرچه مفرد است ولى در حقيقت خود مجموعه ايست از اجزاء وافراد متعدّد. ودر ضمن لشکريان هر كسى ياوران او در جهت اهداف ومقاصد او مى باشند؛ وبا توجّه به نقش ويژه ومنحصر به فرد عقل در آگاهى و دانايى صاحب خود، مى توان دريافت كه تخلّق وعمل به هر كدام از آنها، يارى عقل در نورانيّتش مى باشد، ونيز در مورد جهل ونقش او هم چنان.

مطلب بعدى در اهميّت اين فرمايش نورانى آن است كه در اين روايت، زيبايى ها وزشتى ها در صفات واعمال انسانى در كنار هم آورده شده، واين امر كمك بسيار مؤثری در معرفت به هر كدام است؛ چرا كه به حكم عقل وتجربه، هر چيزى به ضدّ خود شناخته مى شود: "تعرف الاشياء باضدادها"؛ لذا به كسانى كه علاقمند به تهذيب نفس، وتربيت وتعالى خود مى باشند، سفارش مى شود، براى شناخت ويافتن قلبى ونفسى، خوبى ها وبدى ها مورد ابتلاى انسان، اين حديث شريف را هر از چند وقتى با تأمّل ودقّت بخوانند، وبراى بهره مندى اتمّ واكمل، در هنگام مطالعه خود را مخاطب وجود مبارك امام عليه السلام قرار دهند.

نكته ديگر اين كه: برخى از مفاهيم ومعانى كه در تقابل وتضادّ با هم هستند، غير آن هستند كه در تصوّر ماست، و توجه به اين موارد به شناخت درست آنها كمك مؤثرى مى كند.

 

حال شما با خواندن بقيه روايت كه عناوين لشکريان عقل وجهل مى باشند، ودر روال شرح ما به جز ترجمه آنها كارى نبايد صورت گيرد، خود نيز در دور همخوانى شركت داشته باشيد.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید