شرح حديث٢٠ از كتاب العقل و الجهل
اين حديث را ابن سكّيت از امام هادى عليه السّلام نقل كرده است. او از آن حضرت در مورد علّت بعثت حضرت موسى به عصا و يد بيضا، و حضرت عيسى به طبّ، و حضرت خاتم الانبيا صلّى الله عليه و آله به كلام، سوال كرده، و ايشان جوابى كه دادند اين بوده كه آن چه هر كدام از آن پيامبران به آن مبعوث شده اند متناسب با فرهنگ غالب و نياز مردمان آن زمان بوده است؛
لذا: آن چه آنان به آن مبعوث شده بودند، داشته هاى اهل زمانه را باطل و حقانيّت او را اثبات مى كرد.
و امّا شرح روايت: راوى حديث ابو يوسف يعقوب بن اسحاق اهوازى معروف به ابن سكّيت است (١٨٦ق- ٢٤٤ق)، از شيعيان و اصحاب امام جواد و امام هادى عليهماالسّلام، از علماى بزرگ علم لغت، نحو و ادبيّات، كه معروفترين اثر او؛ "اصلاحُ المنطق" موجود و چاپ شده است. او به امر خليفه وقت؛ متوكّل عبّاسى كه از غليظ ترين خلفا در دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام بود، تعليم دو فرزند او؛ معتزّ و مويّد را به عهده داشت. روزى متوكّل از او پرسيد: به نظر تو آيا دو فرزند من بهترند يا حسنين دو فرزند علي.
و او جواب داد: قنبر غلام علي از دو فرزند تو، و پدر حسنين از پدر فرزندان تو بهترند. متوكّل هم دستور داد زبان او را از كام بيرون كشيده و او را لگد كوب كرده و پيكر بى جان او را به خانه اش انداختند. و او در اثر همين واقعه به شهادت رسيد.
در اين حديث شريف گفتگو از تفاوت حجّت هاى پيامبران در اثبات حقانيّت خود مى باشد. اين مطلب -ظاهراً- مربوط به مبحث نبوّت بوده و آنجا بايستى آورده شود. دليل جاسازى آن در اين بخش، فقره پايانى حديث است كه راجع به عقل مى باشد.
از مطالب لازم به ذكر در شرح اين مباحث اين كه در منطق عامّه به حجّت الهى كه انبيا عليهم السّلام به آن مبعوث شده و اثبات حقانيّت خود، توسّط آن مى كنند، "معجزه" گفته مى شود؛ در حالي كه در منطق قرآن مجيد و روايات، به آن "آيات و بيّنات" گفته شده است.
در تعبير از وسيله ی اثبات حقانيّت پيامبر، به "معجزه"، معناى مستفاد "ناتوان ساختن" و "از پا درآوردن" مخالف است، در حالي كه مستفاد از تعبير "آيه و بيّنه" (نشانه ی روشن) اولاً، هدايت و دلالت و رحمت است، و البتّه از آن جايى كه آيه و بيّنه ی الهى، فعل خداى متعال است، بشر از آوردن مثل آن ناتوان است. ملاحظه مى شود در تعبير "آيه و بيّنه"، آخرين و كمترين معنا، ناتوانى مخاطب از اتيان به مثل است. و باز جالب توجّه است كه در دو روايت از اهل بيت عليهم السّلام، تعبير "معجزه" به كار رفته، كه نشانه ی شايع بودن استعمال اين تعبير در آن زمانه بوده است، ولى همان جا و بلافاصله، مراد از آن، آيه و علامت معنى شده است:
امام صادق عليه السّلام به شخصى كه مى پرسد "به چه دليل خداى عزّ و جلّ به پيامبران و فرستادگانش معجزه عطا فرموداست؟ فرمودند: براى آن كه دليلى باشد براى راستى آن چه آورده اند. و معجره، علامتى است براى خداى متعال كه آن را به جز به پيامبران و فرستادكان و حجّت هايش نمى دهد؛ تا راستى راستگو و دروغ دروغگو شناخته شود. (بحارالانوار٧١/١١ از علل الشّرايع)
و در روايتى ديگر از امام موسى بن جعفر عليهما السّلام، كلمه ی معجزه به كلمه ی آيه عطف شده است تا تفاوت كاربرد آن دو روشن شود:
و هى آيات محمّد(صلّى الله عليه واله) و معجزاته (بحار الانوار٢١٤:١٧) «آيه و بيّنه» سبب باز شدن چشم دل و روشنايى آن؛ لذا: ديدن او و فهم و باور صاحبش مى شود:
«...وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها...»( و ما به(قوم)ثمود شتر داديم كه سبب باز شدن چشم دل آنان شود ، ولی به آن ستم کردند . الاسراء:٥٩)
«فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين»( پس هنگامى كه آيه هاى ما براى آنها(بنى اسرائيل) آمد، گفتند اين جادوئى آشكار است. النّمل:١٣)
از جمله مطالب قابل ذكر در مورد سبب قرار داده شدن حجّت و دليل حقانيّت نبوّت رسول اكرم صلّى الله عليه و اله در قالب كلام اين است كه: آميخته بودن برهان نبوّت از طرفى، و دعوت و هدايت نبى، و علم و موعظه و حكمت و انذار و تبشير و بصائر او از طرفى ديگر، و آن هم در قالب كلامى رسا و زيبا و گويا، درخشندگى آنها را بيشتر مى كند.
كلام فارغ از محتواى خود توانايى ماندگارى و جاودانگى دارد. و اين امر تناسب با خاتميّت دين حضرت خاتم صلّى الله عليه و اله دارد.
كلام توانايى ظهور و بروز همه ی كمالات را در علم و قدرت دارد.
كلام در كلام بودن خود از توهّم و اتّهام سحر و طلسم و شعبده و نيرنگ به دور است.
و اين همه در حالى است كه تكلّم آسانترين فعلى است كه از بشر صادر شده و كلام از او ظاهر مى شود؛ ولى با اين همه از آوردن كمى مانند آن ناتوانند؛ مانندى كه حاوى آن معانى و محتوايى باشد، كه اسما و صفات قرآن به آن دلالت دارند.
نكته ی پايانى در اين حديث شريف، سوالى است كه راوى از امام عليه السّلام مى پرسد، كه نشان دهنده ی فضاى تيره و تار و آشفته ی اجتماعى آن روزگار است: كه در اين زمانه كه حجّت حقّ و وليّ او شناخته شده نيست، مردمان چگونه بايد راه يابند؟ و حجّت خداى متعال بر مردمان چيست؟
و آن حضرت جواب مى دهند: "عقل"؛ كه راستگو و دروغگوى برخداى متعال توسّط آن شناخته مى شود.
و نكته پايانى عرايضم، نكته اى نورانى و فضيلتى جانانه براى امّتى كه از شدّت شرافت پيامبرش نزد خداى متعال و كرامتش بر امّت او، قرآن را حجّت و برهان خود براى او قرار داده است:
در ميان انبياء عليهم السّلام، انبياء بنى اسرائيل افضل از بقيّه اند، و در ميان آنان حضرت موسى عليه السّلام افضل از بقيّه مى باشند. و فضليت آن حضرت به تكلّمش با خداى متعال؛ حال اگر كسى در قرائت و يا تلاوت قرآن مجيد، آن را "كلام الله" بيابد، و خداى متعال را متكلّم به آن وجدان كند، در حقيقت، به عنايت الهى، در مرتبه ی كليم اللّهى واقع شده و از مصاديق حديث نبوى " عُلَمَاءُ أُمَّتِي كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل" (عوالي اللئالي ۴: ۷۷) گرديده است. و الحمدلله ربّ العالمين.