شرح حديث شريف ٢٣ از كتاب العقل و الجهل

خلق اول كه از شدّت شرافت و چگونگى آفرينش آن كه اشتقاق از نور الهى است، فطرة الله ناميده شده، از آن منظر كه اولاََ نشان از خداى بى نشان است، "لا اله الا الله" است؛ و از آن منظر كه از علم مكنون الهى بوده و حقيقت مقام نورانى حبيب على الاطلاق اوست، محمّد نبيّ الله است صلّى الله عليه و آله و سلّم؛ و چنين است كه فرموده اند: فطرة الله، لا اله الاالله و محمّد نبىّ الله مى باشد.

 

لذا: خداى متعال از شدّت محبّتش به اين انسان، همه انسان ها؛ يعنى: مردمان(ناس) را به گونه ی او آفريده؛ حقيقت او را، حقيقت موجوديّت همه مردمان، و پايه و اساسِ موجوديت آنان قرار داده است:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»

پس با ميل و رغبت به آئينى روى كن كه آفريده خداى است؛ آفريده اى كه او مردمان را بر آن اساس و پايه آفريده. (روم:۳۰)

 

توضيح فراز اول فرمايش نورانى حضرت امام صادق عليه السّلام اين است كه فرمود:

دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ؛ اساس و پايه ی موجوديّت انسان، عقل مى باشد. و نيز شما خود به اين بيان اضافه كنيد، توضيحى را كه سابقاً در شرح منزلت عقل در ساختار سه گانه انسان داده شد. در ادامه مى فرمايند: جلوه هاى گوناگون اين حقيقت نورانى الهى و ظهور و بروز آن در انسان ، تيزهوشى(فطنة)، دريافتن(فهم)، به ياد داشتن (حفظ)، و دانايى(علم) مى باشد.

و چنين است كه كمال انسان به عقل اوست. و او به سبب عقل كمال مى يابد؛او راهنماى انسان ، و بينايى باطنى او، و گشاينده(گره) كارهاى او مى باشد.

پس هنگامى كه عقل انسان را تيرگى و تاريكى اعمال او در پرده نكرده، و درخشان و فروزان باشد، او دانايى است كه آموخته هاى خود را در ياد داشته، و مى تواند آنها را به ياد آورد، تيز هوش است، و دانش خود را مى تواند دريابد و فهم كند.

و مى تواند در پرتو درخشش عقل خود دريابد كه آن چه هست ، چگونه است؟و چرا چنين است؟ و از كجاست؟ و بشناسد كه چه كسى خيرخواه و چه كسى بدخواه اوست؛ پس هنگامى كه اين ها را شناخت، مى شناسد كه از كجا آمده، و به كجا بايد بپيوندد، و از كجا بايد بگسلد؛ پس آنگاه در يكتايى خداى و اطاعت او، خويش را قرار مى دهد و خود را خالص مى گرداند؛ پس هنگامى كه چنين كند، او در طلب آنچه از دست هشته و تباه كرده برآمده، و آماده درآمدن به آينده مى گردد.

مى شناسد كه در چه چيز است، و براى چه چيزى اينجاست، و از كجا آمده، و راهى كجاست؟ و اين همه، كار عقل و يارى اوست.

 

و اما جواب از اين سؤال كه ما -به گمان خود عقلاََ- چرا اين همه فضايل عقل را درنمى يابيم؟ مقام نورانى رسول الله صلّى الله عليه واله كلّ عقل و خود عقل كل مى باشند؛ لذا: وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السّلام نفس نفيس ايشان و وارث و خليفه معظّمٌ له مى باشند، و آن همه را اصالتاً و وراثتاً و خلافتاً از ايشان دارند، ايشان در سجده دعاى صباح ، ضمن طرح اين معنا، جواب از اين سوال و دواى اين درد و راه برون رفت از اين مشكل را چنين مى فرمايند:

«إِلَهِي قَلْبِي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلِي مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِي غَالِبٌ وَ طَاعَتِي قَلِيلَةٌ وَ مَعْصِيَتِي كَثِيرَةٌ وَ لِسَانِي مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَكَيْفَ حِيلَتِي يَا سَتَّارَ الْعُيُوبِ وَ يَا عَلَّامَ الْغُيُوبِ وَ يَا كَاشِفَ الْكُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِي كُلَّهَا بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»

خداى من، دلم در پرده هاى ظلمت پوشيده شده و جانم دچار كاستى گشته و عقلم مغلوب هواى نفسم شده و هواى نفسم بر من چيره آمده، طاعتم اندك، و نافرماني ام بسيار، و زبانم اقراركننده به گناهان است، چاره من چيست اى پرده پوش عيبها، اى داناى نهان ها، ای برطرف كننده غم ها، همه گناهان مرا بيامرز، به حرمت محمّد و خاندان محمّد، اى آمرزنده، اى آمرزنده، اى آمرزنده به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان. (بحار۸۴: ۳۴۱و مفاتیح الجنان)

 

به بيانى ديگر در بيانى هم از ايشان:

دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ

وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَبصرُ

دوای تو در توست ولی تو آن را در نمی یابی و درد تو از توست ولی تو آن را نمی نگری.(مرآة العقول‏۱۱: ۳۶۱)

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید