شرح باب سوم از كتاب فضل العلم
١.هر مذهب و مكتبى با توجّه به نوع نگاهش به انسان و زندگى او، و اين كه در آن چه معنايى را اصل و اساس مى داند، گروه بندىِ خاصّ خود را از انسانها دارد. آن كه اساس و اصل را "سرمايه" مى داند، گروه بندى او نيز بر همين اساس است.
او مردمان را براساس ميزان دارائي شان طبقه بندى مى كند: غنى؛ فقير؛ و قشرى بين آن دو.
آن كه اصالت را در انسان و زندگى او، "كار" مى داند، طبقه بنديش نيز بر همين اساس است: مالك؛ مدير؛ كارگر.
در فرهنگ الهى، اساس خلقت، و دين و زندگى و آفرينش انسان، نور عقل است كه او را حكم به بندگى خداى متعال و تقيّد به زندگى و دين مرضىّ او مى كند. و لازمه ی اين امر(يعنى: بندگى خداى متعال و تقيّد به دين او) را اولاً طلب علمِ به آن مى داند. به عبارت ديگر: به دليل وجوب بندگى حق تعالى، تديّن به دين او واجب است. و به دليل وجوب مقدّمه ی واجب و نيز لزوم آراستگى بنده به حقايق و معارف الهيّه، طلب علم و عالم شدن نيز واجب است.
و چنين است كه براى ارزشمند و گرانقدر شدن يا بايد عالم بود و يا متعلّم، وگرنه سبك و بى مقدار چون خَس و خاشاك (غُثاء) بايد بود. و لااقل مى توان محبّ اهل علم بود، كه اگر شخص فاقد علم است، فارغ از آن هم نبوده باشد؛ چرا كه فرموده اند: "اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبّ"؛ انسان با كسى است كه او را دوست دارد.(مصباح الشریعه: ۱۹۴)
٢.حديث اوّل در اين باب حاوى نكته ی مهمّ تاريخى است كه مربوط به وقايع بعد از رحلت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله مى باشد. دلالت به نكته هاى تاريخى در متن تعدادى از روايات هست كه متاسّفانه اغلب مورّخين به آن توجّهى نكرده و از اين منبع غنىّ و قابل اطمینان محروم مانده اند.
در شرح اين حديث عرض مى شود: از طرفى اقتضاى اصالت نور عقل در خلقت انسان، و اصالت نور علم در زندگى او، براى او ميل و تمنّاى باطنى در طلب آن مى كند.
و از طرف ديگر اقامت كوتاه مدّت وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در شبه جزيره و غلظت شديد جاهليّت آن ها، آن جامعه را بيدار نكرده بلكه بد خواب كرده بود؛
لذا: در وقايع بعد از رحلت ايشان، آن ها اكثراً با غاصبين -عملاً- همراهى كردند. و به دنبال خلاء علمى و هدايتى ايجاد شده در فقدان معظّم له، عدّه ی كمى راه ترسيم شده توسط ايشان را راهى شدند، و سراغ وارث علم و منزلت ايشان آمدند.
و بقيّه فريفته ی دانا نمايانى شدند كه فريفته ی دنيا شده و رهزن دين و دنياى مردم گرديده بودند.
توضيح بيشتر اين كه:
"علم" در تعريف آيات و روايات، حقيقت نورانى الهى و نزد او مى باشد، كه به هر كس به مقدارى كه بخواهد مى دهد؛ و چنين است كه يك معناى خاتم الانبياء بودن، به معنى واجديّت و مالكيّت ايشان نسبت به تماميّت علمى است كه از خداى متعال شرف صدور يافته، و از ايشان به وارث و ورّاث معظّم له رسيده، و آنان را شجره ی نبوّت و موضع رسالت و معدن علم و اهل بيت وحى كرده و ايشان را بي نياز از ماسوى الله و رسولش، و ديگران را نيازمند ايشان قرار داده است.