شرح احادیث باب بیستم؛ باب رجوع به کتاب و سنت و این که برای هر حلال و حرام و هر آن چه مردم احتیاج دارند، کلامی از جانب خدا، یا روایتی از جانب معصومین وارد شده، كتاب فضل العلم

 

پيش از شرح تقديم دو مقدّمه:

مقدّمه اول: توضيحى در باره عنوان بندى بخش هاى مختلف در كتاب هاى روايى:

گاهى عنوان ناظر به محتواى كلى آن است؛ مانند: "فضيلت قرآن" در مورد بخشى كه محتواى غالب بر آن فضايل قرآن مجيد است؛ هم چنان كه در همين كتاب كافى هست.

گاهى عنوان ناطر به خلاصه محتواى بخش نيز مى باشد؛ مانند: همين بخش حاضر(باب ٢٠).

گاهى عنوان به جز ناظر بودن بر محتواى بخش، شامل ديدگاه مولّف در آن مورد هم مى باشد؛ مانند: كتاب من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، و كتاب وسائل الشّيعه شيخ حرّ عاملى كه عناوين بابها در واقع نظر و فتواى مؤلّف در باره موضوع آن بخش نيز مى باشد. ودر همين كتاب حاضر ما كه كافى بوده باشد، بعضى از عناوين از همين قبيل هستند، كه به مناسبت به آنها اشاره خواهد شد.

مقدّمه دوم: مقام نورانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و نسبت آن با خداى متعال و قرآن مجيد:

برحسب احاديث شريفه وارده از ناحيه مقدّسه اهل بيت عليهم السّلام در مورد خلقت اولين عالم، يعنى عالم انوار -كه تعداد آنها از نظر معنوى فوق حدّ تواتر مى باشد- اوّلين مخلوق، مقام نورانى بلاتعيّن رسول اكرم صلّى الله عليه و آله مى باشد كه خداى متعال در خلقت آن خود را "أحسَنُ الخالِقين" ناميده وبه خود تبريك گفته است:

"فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخَالِقِین" (مومنون: ۱۴)

"اَوَّلُ مَا خَلَقَ الله نُورى" (عوالی اللئالی۴: ۹۹)

معنى اَحسَنُ الخَالِقِين (بهترين و نيكوترين خالق) بودن خداى متعال در خلقت آن حضرتِ حبيب؛ يعنى: احسن از آن شدنى نيست؛ (شواهد التّنزیل۲: ۴۵۴) يعنى چه كه خداى متعال مى فرمايد: اعلا و والای از آن شدنى نيست؟! و چنين است كه انفعال نفسى مواجه شوندگان با جزئى از جلوه هاى آن حقيقت الهيّه، حيرت، و ذلّت، و محبّت، و سكوت مى باشد، و فقط مى شود گفت: "فَتَبارَكَ اللهُ أحسَنُ الخَالِقِين".

خداى متعال اين حقيقت الهيّه را براى خود خواسته، و آن را مقام نورانى حبيب و خليفه و وليّ و نبيّ و رسول على الاطلاقش محمّد مصطفى -صلّى الله عليه وآله- قرار داده، و نفس نفيس وى را مقام نورانى خليفه و وصىّ ايشان؛حضرت عليّ مرتضى -صلوات الله عليه- معيّن فرموده است. و چنين است كه خلقت، اوّلاً دار تحقيق و تحقّق، و تعريف و تعرّف، و تعليم و تعلّم خداى متعال براى حبيب او و احبّاى او از اهل بيت ايشان مى باشد.

كتاب اين مكتب، نفس نفيس آن حضرت؛ يعنى: مقام نورانى عليّ مرتضى است كه خداى متعال آن را خود براى حضرتش -تعلماً- قرائت مى فرمايند؛ لذا: نام آن در صورت كليّه اش مى شود "قرآن" و در صورت جزئيّه و تجزيه شده اش به سوره ها و آيه ها مى شود "فرقان". و ذرّاتى از آن مقام منيع، حقيقت هر خيرى، از اوّلين و آخرين، و از اوّل تا آخر، تا ته بى ته مى شود، بدون آن كه از خود او كاسته شود:

 "وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَوَّلُ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ".(بحارالانوار۱۵: ۲۴ از ریاض  الجنان)

 

و چنين است كه وجود مبارك ايشان همان حقيقت و نور ولايت الهيّه ی گسترده در همه خلقت بوده، و حضرتش اوّلاً مالك هر خيرى و عالم بر چيزى بوده است. و كتاب او، نفس نفيس خود اوست كه به قرائت خداى متعال براى ايشان تعليم و تعريف شده است (قرآن)؛ پس: نفس نفيس ايشان كه به دلالت خداى متعال در واقعه مباهله وجود مبارك امير المومنين عليّ بن ابى طالب مى باشد، واجد همه مقامات و كمالات الهيّه او الّا نبوت بوده، و علم اوّلين و آخرين، و علم بر اوّلين و آخرين كمى از علم او، و علم مايحتاج مردم تا قيامت در دين و آيين او  مى باشد -صلّى الله عليه و خليفته و وصيّه و آلهما وسلّم تسليماً كثيرا-.(طالبان تفصيل مراجعه فرمايند به: كتاب هاى "به سمت اسماء" و"غرائب قرآن وقرناء آن")

و امّا شرحى كه با توجّه به كليّات گفته شده در مقدّمه ها، ناظر بر محتواى باب به طور جزئى مى باشد:

١.بخش عمده اى از مطالب، ناظر بر فراگير بودن علمى است كه در كتاب الهى و سنّت نبوى مى باشد؛ كه البتّه مستند سنّت نبوى علم الهى و مستند علم اهل بيت عليهم السّلام و اوصياى ايشان، علم معظّم له مى باشد.

٢. اين علم از طرفى ناظر بر اخبار وقايع اتّفاقيه از ابتداى خلقت -كه كسى آغاز آن را به جز خداى متعال و وليّش نمى داند-، تا ته بى ته قيامت -كه آگاه از آن كسى به جز صاحب ولايت الهيّه نمى تواند باشد-، و از طرفى ديگر ناظر بر احكام و اعمالى است كه در اين بين انجام شده و مى شود، مى باشد.

 

٣. اين اخبار و احكام در حالي كه ناظر بر جزئيّات مورد احتياج و سوال مردمان در زندگى وموارد مورد ابتلاى آنان است، كاملاً مهندسى شده ودقيق مى باشد.

٤. و چنين است كه عقل هاى مردمان كجا و دسترسى به اين علم كجا؟! در حالي كه كتاب صامت بوده و با كسى گفتگو نمى كند، بلكه گويا كردن آن و خبر از علم آن، در توان كسى است كه خداى متعال آن علم  را در اختيار او گذاشته باشد. و او به آن علم آن چنان آگاه و مسلّط است كه به كف دست خود.

٥. اين كتاب و علم هنگامى نازل شده كه چندين قرن بوده كه پيامبرى مبعوث نشده، و مردمان چه در شبه جزيره وچه در ديگر مناطق، در بسترى از جهل، و در حالي كه نشانه هاى هدايت از بين رفته، و ظلم وجور و فتنه و آشوب و جنگها همه جا را پر كرده، زندگى مى كردند.

آن چه در دنيا بود قحطى در جامعه و خشكسالى در طبيعت و تلخى در زندگى و ناامنى در روابط اجتماعى و بى عاطفه بودن حتّى با ارحام بود، تا آن جا كه نوزادان دختر خود را زنده به گور كنند.

اعتقادى به خداى متعال وثواب وعقاب او نداشتند. زندگانشان كور و آلوده، و مردگانشان در آتش پوشيده. در چنين دنيا و جوّ و جامعه اى است كه اين پيامبر مبعوث و اين كتاب بر او نازل شده است؛ لذا: هيچ شائبه و شبهه اى در الهى بودن آن نمى توان داشت، و حال كسى كه از علم آن پيامبر و كتابش خبر مى دهند به جز خليفه و خلفاى او مى تواند باشد؟! گذشته از آن كه اين خبر دادن، كوس رسوايى كسانى است كه غصب مقام ظاهرى-اجتماعى او را به بهانه "حَسبُنَا كِتابَ الله» ( صحیح بخاری ،کتاب المرضی ،باب ۱۷ ح۱، و کتاب العلم ،باب ۳۹ ح ۴ ؛ صحیح مسلم ،کتاب الوصیة ،باب ۶ ح ۸ ) كرده، و گفتند با وجود قرآن احتياجى به خليفه رسول الله و "مَن عِندَهُ عِلم الِكتَابِ"(رعد: ۴۳) نيست؛ درحالي كه معناى ظاهرى لغتى از آن را نمى دانستند و از جواب دادن به سوالات عادّى مردم از آن عاجز بودند؛ لذا: به ناچار دستور دادند كه قرآن بخوانيد ولى از آن سوال نكنيد! (بنگرید به: علامه سید مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیای دین: ١؛ ١٣٣)

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید