شرح باب هفتم؛ باب فوت عالمان، از كتاب فضل العلم
به طور معمول، زيان فقدان هر چيز و ضرر از دست دادن آن، به دليل از دست دادن بهره اى است كه در بودن آن، از آن برده مى شود.
نور عقل و علم كه در واقع دو روى يك سكّه اند، حقيقتى الهى هستند كه در اصل از مقام نورانى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، و در هر زمانى از مقام نورانى وصىّ و خليفه ايشان؛ يعنى: امام هر زمان، مشتقّ مى شود.
لذا: تعلّق آن به هر كسى -اولاً- او را ارزشمند مى كند.
ثانياً، راهنماى او در شناخت زشت و زيبا و درست و نادرست در بستر زندگى است.
ثالثاً، مهم تر از دوّمى و اخصّ از آن، هدايت او در بندكى خداى متعال، و فهم معارف و علوم و احكام الهيّه مى باشد؛ لذا:
فقدان عالم، خصوصاً اگر فقيه(داناى باريك بين و نازك انديش) باشد، ضايعه است كه مردن او، سبب دور ماندن مردمان از آن حقيقت و آثار آن مى گردد؛لذا: سبب شادى شيطان، كه اصل او از جهل و عملكرد او گمراهى مردمان است، مى شود. و نيز رخنه اى در اسلام كه آئين زندگى الهى براى بندگى و سعادت مردمان است، پديد مى آيد؛ كه قابل جبران نيست؛ چرا كه: معلّم، مبلّغ، و مربّى خود را از دست مى دهد.
از ضايعات فقدان عالم از ميان مردمان و لاجرم رخت بر بستن علم از ميان آنان، تسلّط پيدا كردن افراد خشك مغز (لذا: جاهل) خشن(لذا: سنگ دل)، مى باشد، كه خود گمراهند و سبب گمراهى ديگران مى شوند؛ لذا: سبب شيوع نكبت و شرّ بين مردمان مى گردد؛ چرا كه: اصل و ريشه هر خيرى، علم مى باشد.
توضيحاتى كه عرض شد ناظر بر شرح مطالبى بود كه در پنج حديث شريف اوّل اين باب آورده شده است.و امّا در حديث ششم نكته اى است در تكميل نكته اى كه در حديث پنجم هم به آن اشاره فرموده شده: "حقيقت اين است كه خداى عزّ وجّل علم را كه فرو فرستاده، نمى ستاند، مگر آن كه عالم مى ميرد، و علمش نيز مى رود".
در حديث ششم، امام باقر عليه السّلام فرموده اند كه امام سجاد عليه السّلام مى فرمودند: "سرعت در مردن و کشته شدن ما خاندان را، گفتار خداى بر من گوارا كرد كه: آيا نمى بينيد كه ما بر زمين درآمده و آن را از اطرافش مى كاهيم، كه منظور از آن رفتن علماست."؛ يعنى: اين سختى و مصيبتى كه بر ما مى رود، درست است كه در اثر ظلم ظالمان و نتيجه كفران نعمت مردمان است، ولى خواست خداى متعال در تنبيه آنان بوده، لذا: مرضىّ ما هم بوده و بر ما گواراست.