شرح باب یازدهم؛ پرهیز از نادانسته گفتن، از كتاب فضل العلم
مقدّمتاً عرض مى كنم:
١.همچنان كه سابقاً گفته شد،"علم" در مكتب الهى حقيقتى نورانى و غیر مادّی است كه نزد خداى متعال بوده، و معلّم آن - اوّلاً- خود خداى متعال مى باشد، كه آن را به هر مقدار كه بخواهد و در دل هر بنده كه بخواهد، قرار مى دهد. پس به اين ترتيب اين حقيقت، متفاوت از "علم" در تعريف مكتب انسانى است كه آنجا هر تعريفى كه داشته باشد، در هر حال مقوله اى ذهنى است، نه قلبى؛ لذا: مقوله اى است ظلمانى كه فهم آن در پرتو تابش همان نور علم مقدور است.
٢.با توجّه به تفاوت، و بلكه تخالف دو تعريف از "علم" در دو مكتب الاهى و انسانى، مى توان فهميد كه روش كسب علم در دو مكتب بايستى متفاوت از يكديگر باشد:
در مكتب انسانى، لازمه كسب ،علم داشتن هوش و حافظه به اندازه كافى، و سپس قرار گرفتن در مدار تدريس و تدرّس است. در اين مدرسه، كسب علم ربطى به خوب يا بد بودن معلّم و متعلّم ندارد. و امّا در مكتب الهى لازمه دريافت علم، اوّلاً حضور در محضر معلّم آن است كه خداى متعال مى باشد -كه همه جا حضور دارد- ؛ لذا: به همين دليل اوّلين و تنها شرط حضور در "دور همخوانى" و موفقيّت در كسب علم در مكتب و مدرسه معارف و علوم الهى، سعى در دوام توجّه به اين حضور (تقوا) گفته شد. و چنين است كه خداى متعال مى فرمايند:
"اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله": خداى را پاسدارى كنيد، تا خداى تعليمتان فرمايد(بقره: ۲۸۲)
و وجود مبارك امام صادق عليه السّلام فرمودند:
"لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة": (منية المرید :۱۴۸) دريافت علم به زياد ياد گرفتن نيست؛ بلكه علم نورى است كه خداى در دل هر كس كه بخواهد او را هدايت كند، مى اندازد. و اگر طالب علم بودى اوّلاً بخواه كه حقيقتاً بنده بوده باشى(تا به اين ترتيب خدادار گردى).
و چنين است كه در مكتب الهى، عالم و معلّم و متعلّم بايستى به اقتضاى شأن خود رفتارها و كردارهايى را رعايت كنند، كه از جمله آنها معنايى است، که در همين باب از آن ياد شده است: پرهيز از ندانسته گويى.
به اين ترتيب نقش ويژه علم در مكتب الهى و مدرسه خلفاى او نورانيّت بخشيدن به قلب و روح بنده باتوجه به حضور خداى متعال در او و فعّال بودن آن در موطن نفس بنده است، كه لازمه اين امر -اوّلاً- تخلّق به اخلاقى است كه مورد پسند خداى متعال باشد. روايتى را بعضى از بزرگان علماى اماميّه از امیرالمومنین صلوات الله علیه در آثار خود نقل كرده اند كه حاوى همين نكات مى باشد:
"لَيسَ العِلمُ فِي السَّماءِ فَيُنزَلُ إلَيكُم ، ولا في تُخومِ الأَرضِ فَيُخرَجُ لَكُم ، ولكِنَّ العِلمَ مَجبولٌ في قُلوبِكُم ، تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانِيّينَ يَظهَر لَكُم."
علم در آسمان نیست که بر شما نازل شود و در عمق زمین نیست تا برشما خارج شود؛ بلکه علم در قلبهایتان نهفته است، متادّب به آداب روحانی(و متخلّق به اخلاق الهی) شوید تا بر شما ظاهر(آشکار) گردد. (فیض کاشانی ؛قرّة العيون: ۴۳۹)
و به اين ترتيب است كه حاصل فعّال بودن آن حقيقت الهيّه، و نور علم در موطن نفس انسان، سبب هدايت و سعادت و نجات او در دنيا و آخرت خواهد بود. و به عكس
اگر عملكرد انسان در دين و زندگى غلط باشد خود هلاك شده، و اگر راهنمايى او به ديگران ندانسته باشد، هم خود هلاك شده و هم ديگران را به هلاكت انداخته است(حديث ١،٢) به طوري كه سبب نفرت ملكوتيان گرديده و لاجرم بار نكبت عمل خلاف عاملين به نظر او، گردن گير او خواهد شد(حديث٣).
وقتى كه ثمره عملى علم و جهل، نجات و هلاكت بوده باشد، مى توان فهم كرد كه چه بسا فاصله فهم درست از يك آيه و معناى نادرست از آن، از آسمان تا زمين است؛ لذا: آن كه آيه اى را از قرآن در آورده و به غلط معنى مى كند سبب سقوط خود و ديگرى از ارتفاعى به فاصله آسمان تا زمين مى گردد؛ پس اگر از عالمى سؤالى شد كه آن را نمى دانست، بايد بگويد "اللهُ اعلم": خداى داناتر است. و غير عالم حقّ ندارد كه اين تعبير را بگويد؛ چرا كه در اين تعبير معرّفى خود شخص به عنوان عالم لحاظ شده است. و اگر عالم نبود بايد بگويد "اللهُ العالم" خداى عالم است؛ "من نمى دانم" و يا "من نمى فهمم" چرا كه در غير اين صورت در در دل سوال كننده ترديد ايجاد كرده كه او عالم است و به هر دليلى از جواب دادن به سوال او سر باز مى زند. امّا اگر گفت "من نمى دانم و نمى فهمم" ديگر پرسش كننده به او گمان بد نخواهد برد(حديث٤،٥،٦).
متأسّفانه در جامعه ی ما اظهار نظر کردن در دو مورد، مقوله ای شایع است : در امور پزشکی ، و در امور دینی ؛ در حالی که هر دو به نوبه ی خود اگر ندانسته بوده باشند از مصادیق همان فرمایشی است که گفته شد : به هلاکت انداختن خود و دیگران و دیگر این که گفتن« من نمی دانم » و یا « من نمی فهمم » در مواردى كه مسؤول نادان است،رفتاری است که برازنده ی یک عالِمِ عامل است که می تواند منیّت خود را زیر پا گذاشته و با شجاعت بگوید که «نمی دانم».