شرح باب سيزدهم؛ باب به كار بستن علم، کتاب فضل العلم
١.در تأليف آثار جامعى مانند كافى، ابواب از پيش تعيين نمى شوند، بلكه مطالب ويا احاديث جمع آورى وسپس به تناسب موضوعات در آن ها، دسته بندى وسپس نام گذارى مى شوند؛ به اين ترتيب، در چنين كتابهايى ترتيب ابواب نظم طبيعى خود را دارند، ونام هاى آن ها برگرفته از متن مطالب آن ها است. وهمچنين است در هر كدام از كتابهاى كافى وعناوين آن ها؛ لذا: عناوين به جز اين كه هر كدام بيان فشرده وچكيده محتواى آن باب مى باشند، مجموعه ابواب وچينش آن ها، گوياى اجزاء تشكيل دهنده مجموعه ومنظومه است كه نام آن، همان عنوان كتاب است؛ مانند: كتاب العقل؛ كتاب العلم.
حال همچنين است در مورد اين كتاب وابواب آن، واين باب: باب استعمال العلم؛ كه نشان دهنده نسبت عمل با علم؛ اهميّت عمل در كنار علم؛ آثار همراهى عمل با علم ونتايج جدايى از آن است.
٢.با توجّه به مطالبى كه در كتاب العقل ودر اين كتاب(كتاب العلم) وخلقت انسان وحقيقت عقل وعلم گفته شد، معلوم شد كه هدايت، وسعادت، ونجات انسان در دنيا وآخرت، در گرو التزام به احكام عقل و نيز طلب علم وعمل به آن است. ولاجرم شقاوت، نگون بختى وهلاكت در ترك آن ها.
٣.پر واضح است آن كه عالم است وعمل نمى كند، نسبت به جاهل، مبتلاى نكبت وحسرت بيشترى مى شود:
ازجمله اين كه: همه مخلوقات با توجّه به حقيقت وباطن ومعنايى كه دارند، بوى خاصّ خود را دارند، ودر قيامت كه "يَومَ تُبلَى السَّرائِر"(الطارق: ۹) هست از جمله نهانى هاى آشكار شده از عالم بى عمل، بوى بد اوست كه از شدّت عفونت، اهل جهنم از آن آزرده مى شوند، در حالي كه جهنّم خود جاى چرك وآلودگى وعفونت است، شدّت بد بويى عالم بى عمل بر آن همه بوى بد در آن جا غلبه مى كند؛ اين از شدّت نكبت عالم تارك عمل؛ وامّا حسرت او؛ خصوصاً اگر جاهلى به دلالت او دعوت به خداى متعال شده، واو پذيرفته، ودر قيامت مقبول واقع گرديده وبهشتى شده، ولى خود او به دليل ترك عملش از اهل آتش گرديده باشد؛ در ميان اهل آتش، كسى چون او اهل حسرت وندامت نخواهد بود.
٤.احكام عقل وعلم در واقع هدايت الهى وقواعد نيل به معرفت، حقيقت و سعادت در زندگى دنيوى واخروى هستند؛ لذا: عالم تارك عمل به آن ها كه جهنّمى شده، به دو دليل عمل به آن را ترك كرده است:
تبعيّت از خواست وميل (هوى)خود به جاى عمل به آن احكام كه خواست خداى متعال هستند، وديگرى به دنبال آرزوهاى بلند بالا بودن كه سبب فراموشى واقعيّتى مى شود كه از سايه ى ما به ما پيوسته تر و چسبيده تر است: مرگ؛ كه اين غفلت سبب فراموشى بعد از خود او؛ يعنى: آخرت نيز مى گردد؛(حديث ١).
٥.در پرتو نورانيّت الهى علم -باذن الله- دو مورد روشن مى شود: حقيقت امور ومعانى ومفاهيم ومعارف، وديگرى راه از چاه ومسيرى كه بايد طىّ گردد وكار ويا كارهايى كه بايد انجام شود.
واين چنين است كه در واقع علم -خصوصاً- در مورد دوّم روشنگرى، عمل را طلب مى كند؛ كه ماندگارى آن فهم، در شخص موكول به اين است كه او بايد بعد از داده شدن علم به او، عمل به آن را به تأخير نيانداخته، وبلافاصله عمل كند؛ وگرنه حقيقت الهى نورانى علم كه حقيقت حىّ لايموت است، از دل او كوچ كرده وشايد فقط اطّلاعاتى از آن -كه پوسته توخالى بيش نيست- در ذهن او باقى بماند؛ وبه اين ترتيب است كه عمل به علم، نشانه داشتن آن است.
ونكته بسيار بسيار مهمّ در فرايند طلب علم وكسب ويافتن آن: همان طور كه سابقاً هم گفته شد، حقيقت علم در فرهنگ انسانى، مقوله ذهنى است؛ لذا با خواندن وشنيدن (تدريس وتدرّس)منتقل شده وكسب مى شود؛ برخلاف عرف الهى كه با توجّه به حقيقت بيرونى ونورانى آن وصاحب آن، روش شناسى يافتن آن علم كه جايگاهش قلب است نه ذهن، مراقبت ومواظبت ومراعات وبالملازمه اطاعت(تقوا) مالك وصاحب آن است كه خداى متعال ووليّش مى باشد؛ پس:
به طور خلاصه، روش يافتن وداشتن اين علم در آئين الهى، عمل كردن است؛ لذا در همين روايت حاضر فرموده اند:"مَن عَمِلَ عَلِمَ" ونيز "اَلعِلمُ بِالعَمَل"(تحف العقول: ۱۶۱)(حديث٢).