شرح احاديث ششم و هفتم باب سيزدهم؛ باب به كار بستن علم، کتاب فضل العلم

حدیث۶:  اين حديث فرمايشى از امير المومنين عليه السّلام است كه ايشان ضمن خطبه اى كه بر بالاى منبر ايراد كرده اند، فرموده اند. در مورد عملكرد وجود مبارك امير عليه السّلام -عموماً-وخطبه خواندن ها وسخنرانى هاى ايشان -خصوصاً-نكته بسيار لطيف ومهمّى است كه جا دارد در اينجا به ان اشاره شود:
منطق الهى در دين حق تعالى، در اقامه امامت امام، جبر وغلبه نيست؛ بلكه به اقبال واقدام مأمونين است؛ لذا: اقدامات امير المومنين عليه السّلام بعد از غضب خلافت، اقدام قهرى براى به زير كشاندن غاصبان حقّ ايشان نبوده، اگر چه اين اقدام به نو‌‌به خود، به دليل شرايط خاصّ اجتماعى-فرهنگى در شبه جزيره، توالى فاسده اى داشت، كه خود قابل تأمّل است؛ بلكه: او چون هميشه بنا را بر تحقّق خواست خداى متعال گذاشتند: تعريف خود وتجلّى مقام نورانى خود كه حبيب خداى متعال است. اين اقدام به خودى خود در مرآی ومسمع بينندگان وشنوندگان، او را مورد مقايسه با غاصبين حقّ او مى كرد؛ وبه اين ترتيب باعث رسوايى آنان مى شد؛ وبه اين ترتيب مى توان گفت كه نه فقط يكى دو خطبه در مقابله با مخالفين، كه همه قول وفعل او در تقابل با آن ها بوده، وهمين امر سبب شهادت ايشان شده است. ونيز يكى از دلايل عمده شهادت باقى ائمّه عليهم السّلام همين عملكرد بوده؛ نه دليل نارساى كشته شدن معظّم له به دليل اصرار به عملكرد عادلانه. امروزه اين امر به سادگى قابل اثبات است كه كشته شدن ايشان به دست يك يهوديّه زاده، توطئه اى اموى است، كه بعد از انجام، واقعه را طورى داستان پردازى كرده اند كه توجّهات را از توجّه به عاملين حيله گر ومكّار شيطان صفت، كاملاً منحرف كرده، و آن را به گردن عدّه اى عوام نادان مى اندازد.
وامروزه نيز معرّفى ايشان به عنوان نماد عدل وعدالت-اگر چه خلاف نيست، وكمكى به فراموش نكردن طلب فطرى عدالت خواهى انسان  مى كند، ولى با اين همه اين كار-سنگ قلّاب كردن معظّم له از دسترس مردم وتبديل آن حضرت به شخصيّتى ستودنى در دور از اكنون تاريخ بوده، وبه اين ترتيب سبب محروم شدن آنان از بهره مندى فعلى از ايشان مى باشد؛ در حالي كه اگر وجود مبارك ايشان را جامع الاطراف، به همراه فرمايشات ايشان در معارف الهيّه، وسخنان كاربردى حضرتش در تربيت شخصى وتعامل اجتماعى، مطرح كنند، اين امر به انضمام احكام معرفت ومحبت ايشان، مى تواند كمك شايانى به علوى شدن علاقمندان بكند.

وبنده عرض مى كنم: جايي كه خود ايشان فرمودند:"مَا زِلتُ مَظلومَا" (امالی طوسی۱: ۷۲۶) يعنى: تا دنيا دنياست، او مظلوم است؛ حتّى از ناحيه دوستانشان كه مدح حضرتش را مى كنند، چرا كه "خود ثنا گفتن ز من ترك ثناست"؛ چرا كه: ما را چه به اين حرفها؛ مگر به قيامت كه خداى متعال قدرى از قامت وى را در خور ظرف آن جا، اقامه فرمايد.
آن حضرت در ابتداى خطبه ياد شده در اين حديث، مطلبى را ياد آور مى شوند كه در همين باب در حديث ٢ تذكّر داده شده واهميّت آن در تعليم علوم الهى شرح شده است: "أَيُّهَا النَّاسُ! إِذَا عَلِمْتُمْ‏ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ"؛ اى مردمان! هنگامى كه داراى علم شديد، به آنچه كه علم آن را دارا شديد عمل كنيد، شايد كه دستگيرى شويد.
خطاب "ايها الناس"؛ اى مردمان، نشانه از اين است كه اين حكم وقاعده عموميّت داشته، ومختصّ عدّه خاصّى نيست، وآن اين كه هر كسى كه واجد علمى از علوم هدايت الهى شد، اگر خواسته باشد كه حقيقت ومعناى آن علم در او تحقّق پيدا كند، واز نتيجه آن بهره مند شود، بايد بدون تأخير به آن عمل كند؛ آن علم اگر از مقوله افعال قلبى مانند: تذكّر ، وتوجّه، وحبّ، وبغض، و ردّ، وقبول باشد، بايد كه همان هنگام، وبه محض شنيدن به آن عمل كند، واگر از مقوله افعال قالبى باشد وبه آلتيت بدن به آن عمل شود، بايستى در اولين فرصت مبادرت به انجام آن شود.
همان طور كه سابقاً به آن اشاره شد، حقيقت ونورالهى علم، ارزشمند ترين گوهر در هستى است، وشكر نعمت، عقلاً از اوجب واجبات است؛ و
از طرفى ديگر علم، اقتضاى عمل به خود را دارد؛ لذا: عمل به علم -به جز به دليل ساير ضرورتها- بجا آوردن شكر اين بزرگترين نعمت است. واز جمله آن ضرورت ها، نياز انسان به هدايت الهى است. وهدايت نه فقط به معنى دلالت وراهنمايى كه به معنى دستگيرى وراهبردن است؛ نه فقط فهماندن، بلكه به معنى گرداندن هم هست.
درضمن به مناسبت به كار بردن لفظ"لعلّكم" كه در قرآن مجيد مكرّر به كار رفته، فرموده اند كه هر جا كه خداى متعال در كلام خود بشارت بهره خوبى را به دليل عملى، با لفظ لعلّ(شايد) به بندگان داده، آن را حتماحتماً عطا خواهد فرمود؛ پس: لفظ "شايد" كه اشاره به احتمال نشدن آن دارد، اشاره به عيب ونقص ونارسايى وتقصير درعمل بنده دارد، و به دليل آن است كه امكان عدم تحقّق آن مى باشد.
"اإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِهِ‏  كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَايَسْتَفِيقُ‏  عَنْ جَهْلِهِ، بَلْ قَدْ رَأَيْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةَ أَدْوَمُ‏ عَلى‏ هذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ‏ عِلْمِهِ مِنْهَا عَلى‏ هذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَيِّرِ فِي جَهْلِهِ، وَ كِلَاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ."
 شايد در هر موردى بتوان گفت كه كسى كه امكاناتى دارد ولى از آن بهره اى نمى برد مانند كسى است كه فاقد آن امكانات است؛ چراكه: هر دو بى بهره از آن هستند، امّا در مورد علم، اگر چه عالم غير عامل به علمش، كه در حقيقت خود را از علمش جدا كرده، ظاهراً مانند جاهل فاقد علمى است كه به دليل جهلش متحيّر وسر گردان، وبيمار وبى هوش در زندگى است، امّا در حقيقت وباطناً چنين نيست؛ چرا كه در موقف حساب، داشتن علم وبهره نبردن از آن، دليل وحجّت بزرگ وقاطعى براى محكوميّت شخص خواهد بود، ونيز حسرت هميشگى براى او كه چرا با وجود دانستن وداشتن علم وعمل نكردن به آن، هم به وظيفه خود عمل نكرده و ذمّه اش مشغول آن شده، وهم بى بهره از بهره تربيتى ومعرفتى آن مانده است. ودر هر صورت هم عالم بى عمل وهم جاهل بى علم، هر دو در زندگى، حيران وگيج وسرگردان ودر به در وبى هوش ودر خوابند.
در دنباله، وجود مبارك امير المؤمنين عليه السّلام فرمايشى دارند كه سير قهقرايى منتهى به كفر را بيان مى فرمايند:
"لَاتَرْتَابُوا  فَتَشُكُّوا وَ لَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا": (در ضروريّات دين الهى ) ترديد نكنيد، كه در آن صورت آن ترديد تبديل به شكّ، پس آن گاه آن شك تبديل به انكار وكفر خواهد شد.
سير قهقرايى در ضلالت از يك ذرّه سياه در دل شروع شده وبا گسترش آن به مدد شيطان، همه دل را فرا مى گيرد؛ از يك سوال استنكارى كه چه بسا جنبه اظهار فضل وخودنمايى دارد، ترديد شروع شده، وبا تأمّل كردن نسبت به آن در دل، تبديل به شبهه، وچه بسا با جارى شدن آن پيش نااهلان ونادانان، وتأييد آنها، جدّي تر گرديده، وبالاخره صورت نهايى ظلمانى خود را كه انكار است مى يابد؛ سوال استنكارى وچه بسا از سر خودشيرينى، بالاخره ماهيّت خود را به مدد شيطان خيال وشيطان رجيم، آشكار مى كند.
دانستن سير تربيتى مفاهيم ومعانى در عمل، وآثار ونتايج آنها، نقش به سزايى در تنظيم رفتار شناسى اختيارى انسان براى نيل به عافيت درونى وبيرونى؛دنيوى واخروى؛ سعادت وعاقبت به خيرى دارد. وفرمايش اخير حضرت امير سلام الله عليه ونيز دنباله آن از همين فبيل هستند:

"وَ لَا تُرَخِّصُوا  لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا وَ لَا تُدْهِنُوا فِي‏ الْحَقِّ فَتَخْسَرُوا": خود را يله ورها نكنيد؛ دست از سر خودتان برنداريد؛ به كارهاى خودتان كار داشته باشد؛ در كار وزندگى وعاقبت خودتان انديشه كنيد؛ هر چه بادا باد زندگى نكنيد؛ كه به فرموده خداى متعال در قرآن مجيد"كُلُّ نَفسِِ بِمَا كَسَبَت رَهينَة"؛(مدثر: ۳۸) هر كسى در بند وگرو اعمال خود است؛ كه اگر  چنين كنيد سست وبى حال شده، وبا سستى وبى حالى نمى توان آنچه را كه حقّ است وبايد، به جا آورده؛ لذا: زيان خواهيد كرد.

"وَ إِنَّ مِنَ الْحَقِّ أَنْ تَفَقَّهُوا، وَ مِنَ الْفِقْهِ أَنْ لَا تَغْتَرُّوا"؛ واز جمله حقّ ومقتضيّات آن اين است كه(آن را)عميقاً درك كنيد، واز نتايج درك عميق (فقه) آن است كه فريب نخوريد؛ كه فريب خوردن وفريفته شدن ناشى از نادانى وساده انگارى، ودانايى سطحى ونارسا است، واين در حالي است كه فريب كاران، حيله گرانى هستند كه كيد آنها در كسانى كارساز است كه ظاهر را مى بينند و ناتوان از فهم عميق وديدن لايه هاى پنهانى هستند.

"وَ إِنَّ أَنْصَحَكُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُكُمْ لِرَبِّهِ، وَ أَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاكُمْ لِرَبِّهِ"؛ وحقيقت اين است كه خير خواه ترين شما به خودش، فرمان بردارترين شما به پروردگارش مى باشد؛ چرا كه خداى صمد وغنىّ حميد، ورحمن ورحيم بر درگاه خود "يُعطى مَن سَألَه، وَيُعطى مَن لَم يَسألهُ وَلَم يَعرِفهُ تَحَنُّناً مِنهُ وَرَحمَة"؛(اعمال ماه رجب، مفاتیح الجنان) به هر كس كه درخواست كند مى بخشد، وبه هركس كه درخواست نكرده، واو را نيز نمى شناسد؛ يعنى: عملاً او را باور ندارد، نيز مى بخشد؛ وچنين است كه احكام الهى در حقيقت براى بهره مندى بيشتر بندگان از ساحت مقدسه او مى باشد؛ وچنين است كه:"وَ إِنَّ أَنْصَحَكُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُكُمْ لِرَبِّهِ، وَ أَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاكُمْ لِرَبِّهِ".
كه از نتايج اطاعت خداى متعال، يافتن امنيّت در موطن نفس ومژده وبشارت نجات ورضايت الهى در دل است. امنيّت، مطلوب گمشده همه در دنيا وآخرت  مى باشد، كه خداى متعال آن را به اهل حرمش مرحمت مى فرمايد. ودر هر حال هر دو نشانه سعادت ورستگارى وسرافرازى است، به عكس در مورد كسى كه معصيت ونافرمانى خداى متعال را بكند، كه زيان كرده وپشيمان خواهد بود:
"وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ ، وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ يَخِبْ‏  وَ يَنْدَمْ".

 

حدیث۷: اين حديث از وجود مبارك امام باقر عليه السّلام نقل شده، كه ايشان فرمودند:
"إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ"؛ هنگامى كه علم را شنيديد، پس(بدون تأخير) به آن عمل كنيد؛ واين امر همان دستور دائمى موكّد در فرآيند كسب علم در فرهنگ الهى است، ودر همين باب حاضر كه باب بكار بستن علم است، بيشترين تأكيد در كنار عمل به علم، بر همين معناست وچنين مى نمايد كه رمز بهره مندى بيشتر از علم ونيز شكر آن نعمت بزرگ، عمل بدون تأخير به آن است، ومى توان گفت كه در واقع وقت فضيلت عمل به علم، وقت متصّل به داشتن آن است.
عبارات بعدى پرده اى از رمز اين امر را مى گشايد: اين امر؛ عمل بدون تأخير به علم، سبب وسعت پيدا كردن قلب و روح انسان وبيشتر شدن گنجايش آن مى شود، كه اگر به علم كه جاى آن قلب انسان است، عمل نشود، انباشت علم در قلب، سبب تراكم آن در آنجا ودر نتيجه ناكارآمدى روح ودل انسان در يافتن فهم ومعرفت، وناتوانى وكندى او در مواجهه با شيطان مى گردد؛ چرا كه: عمل به علم، سبب نورانيّت قلب، و نيرومندتر شدن آن مى گردد؛ هم چنان كه سبب حيات ونيرومندى تن ،خوراك مادى است،سبب حيات ونيرومندى قلب هم، خوراك معنوى است كه علم باشد: "وَ لْتَتَّسِعْ‏  قُلُوبُكُمْ"؛ دلهاى شما بايستى وسعت يابند.
"فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا كَثُرَ فِي قَلْبِ رَجُلٍ لَايَحْتَمِلُهُ‏ ، قَدَرَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ"؛ پس هنگامى كه (علم به دليل عمل نشدن به آن جذب قلب نشده وبر آن نقش نبسته)ودر دل انسان انباشته مى شود، شخص تاب تحمّل آن را نخواهد داشت(يعنى: توان فهم آن را نخواهد داشت)، "قَدَرَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ"؛ در آن هنگام شيطان بر او چيره خواهد شد(وغفلت ونافرمانى بر او عارض خواهد گرديد؛ چرا كه قلبى كه اهل معرفت باشد، مى تواند با به كار گيرى معارف خود از پس مكايد شيطان برآيد).
"فَإِذَا خَاصَمَكُمُ الشَّيْطَانُ، فَأَقْبِلُوا عَلَيْهِ بِمَا تَعْرِفُونَ؛ فَ‏< اِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً>"؛ پس هنگامى كه شيطان با شما دشمنى كند، با او به آن چيزى كه نسبت به آن معرفت داريد، مقابله كنيد.(چراكه به فرموده خداى متعال در قرآن مجيد:) به درستي كه نيرنگ شيطان ضعيف است.
راوى مى گويد: عرض كردم:"مَا الَّذِي نَعْرِفُهُ"؛ ما به چه چيز معرفت داريم؟
فرمودند:"خَاصِمُوهُ‏ بِمَا ظَهَرَ لَكُمْ مِنْ قُدْرَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ"؛ با او(با شيطان) به آنچه كه از قدرت خداى عز وجل بر شما آشكار شده، مبارزه كنيد.

فهم اين فقرات نورانى، موكول به دانستن مقدماتى است:
١.معرفت دانى بر عالى -عقلاً وعملاً- مقدور نيست؛ لذا: به تصريح عقل ونقل، معرفت، در توان انسان نبوده، وصنع خداى متعال وبه قدرت اوست.
٢.عملكرد اصلى واوّلى قلب در تعالى، تذكّر و توجّه، ودر سقوط وقهقرا، عكس آن؛ يعنى: غفلت مى باشد؛ لذا: خداى متعال در كلام كريمش، عمل رهبران برگزيده خود را منحصر در" تذكّر" بيان مى فرمايد:"فَذَكِّر اِنَّما اَنتَ مُذَكِّر"(الغاشیه: ۲۱)؛ تذكّر بده؛ ياد آورى كن كه اين است وجز اين نيست كه تو مذكّر و ياد آورنده اى.
٣.پس در عالم تشريع كه عالم اختيار است عملكرد مربيّان ومعلّمان الهى، تذكّر به مخاطبان خود، وياد آوردن عمل به عهد وپيمان آنان با خداى خود، ووظيفه آنان در برابر او؛ وياد آورى نعمت معرفت نهفته در دل آنان كه در عوالم گذشته، به قدرت الهى براى آنان حاصل شده؛ ونيز آشكار كردن و بيرون آوردن گنجينه هاى نهفته در عقل هاى مردمان مى باشد؛ (نهج البلاغة: خطبه۱).
٤.جمع بندى قسمتى از موارد سه گانه فوق اين است، كه از عملكرد اصلى مربيّان ومعلّمان الهى تنظيم توجّهات مردمان وتعليم احكام اين امر به آنان است.
وفرمايش نورانى امام عليه السّلام در جواب راوى كه ما از قدرت خداى متعال چه داريم كه به وسيله آن با شيطان مقابله كنيم؟ اين است: با بهره مندى از معارف الهيّه در خود واحكام  آنها مى توان توجّهات خود را در رابطه با خداى متعال وولايت او تنظيم كرد وبه اين ترتيب از كيد فريب شيطان در امان بود.
ونكته اى علاوه بر آنچه عرض شد اين است، كه كيد شيطان براى كسى كه اهل معنا و معرفت وولايت، كه اهل توجّه وتذكّرند، ضعيف است، وآنان توان مقابله با آن را دارند، نه براى غير آنان، وگرنه خداى متعال دستور استعاذه(پناه بردن) از او را به اوّل شخص عالميان، به حبيب على الاطلاق خود؛ حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه وآله نمى فرمود( مومنون: ۹۷).

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید