شرح احاديث اول تا سوم باب چهاردهم؛ باب کسی که نان از علمش خورد و به آن بنازد، کتاب فضل العلم


حديث١. همانطور كه سابقاً گفته شد، اجزاء تشكيل دهنده انسان سه جزء مى باشند:
نور عقل (نفس)؛ روح؛ جسد(تن)؛ كه در اين سه، طبق دلالات آيات وروايات وعقل وتجربه، نور عقل مجرّد وغير مادّى، وروح وجسد، مادّى مى باشند، ومادّه ذاتاً مظلم الذّات بوده؛ يعنى: فاقد همه كمالات نورانى مى باشد؛ لذا: براى داشتن آنها اوّلاً نيازمند واجد شدن به نور عقل سپس نور علم مى باشد. وتن براى بقا ودوام و رشد، متناسب موجوديّت مادّى خود، نيازمند غذاى مادّى است.
وچنين است كه روح گرسنه، طالب علم است، وتن گرسنه، طالب طعام.
حال آن كه توجّه به دنيا كرده و از آب آن كه شور است خورده، حريص به دنيا شده، وآن كه از حقيقت علم ومعرفت چشيده ولذّت آن را برده، شائق به آن گرديده است.
سليم بن قيس كه از اصحاب خاصّ اميرالمؤمنين عليه السّلام مى باشد، گفت كه ايشان مى فرمودند: وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه وآله فرمودند: دو گرسنه هستند كه هـيچ گاه سير نمى شوند: طالب دنيا وطالب علم؛ پس هر كسى از دنيا به آنچه حلال است اكتفا كند، سالم مى ماند؛ و اگر كسى به آن (دنيا) به غير حلال ويا به غير(راه) حلال دست يابد، نابود(هلاك) شود؛ مگر آن كه توبه كند(واحكام تحقّق آن را بجا آورد؛ مانند: جبران حقوق ضايع شده از ديگران؛ ندامت؛ كاستن از تن خود آن مقدار كه در اثر مصرف حرام رشد كرده، با عبادت ورياضت شرعى؛ وگريه وزارى وانابه به درگاه خداى متعال) ونيز از راهى كه مى رفته برگردد.
وكسى كه علم را از اهلش دريافت كرده وبه آن عمل كند نجات يابد؛ (پس: علمى كه سبب نجات است، آن نيست كه صورت وموادّ وسواد آن درست باشد؛ چرا كه: علم كه منزل آن قلب است، غير از اطّلاعات است كه جاى آن در ذهن ومغز است. لذا: معلّم چنين مقوله الّا ولابد خود بايد منوّر به نور علم ومزيّن به آن وخود عامل به آن باشد، تا اهليّت تعليم آن را به ديگرى وانتقال آن را به قلب او داشته باشد؛ چنين متعلّمى خود نيز طالب عمل به علمش خواهد بود، كه اگر تن به آن دهد، اهل نجات خواهد بود). وكسى كه با علمش طلب دنيا كند(وآن را وسيله كسب دنيا قرار دهد)، بهره او از آن علم، همان بهره او از آن كاسبى خواهد بود، (وديگر بهره اى معنوى واخروى از قبيل: هدايت، سعادت، ونجات نخواهد داشت).

 

حديث٢. ياد آورى مواردى از گذشته در اهميّت حديث:
دين الهى؛ آئين مورد پسند اوست؛ زندگى مورد رضايت اوست؛ وزندگى انسان، مجموعه اى است شامل تكاپوى ذهنى و قلبى او در درون، ورفتار او در بيرون.
دين و آئين محبوب خداى متعال، گونه شناسى ورفتارشناسى حبيب اوست كه به ولايت او سر مى كند؛ همان كه براى خداى متعال او مريد ومراد است: خداى متعال هرچه بخواهد، او نيز همان را مى خواهد، واو هر چه بخواهد، خداى متعال نيز همان را مى خواهد:
"اَنتَ المُراد وَاَنا المُرید" (بحارالانوار ۵۴: ۱۹۹)
"لَا حَبِيبَ اِلّا هُوَ وَاَهلُهُ" (زیارت آل یس)

وچنين است كه حقيقت خود آنان عليهم السّلام، حقيقت دين، وخود آنان ديّان دين هستند؛ پردازنده دين هستند. وچنين است بيان اهميّت فرمايشات آنان(حديث) كه بيان دين وآئين محبوب ومرضىّ الهى در همه ابعاد، اعمّ از عقايد وافعال قلبى واحكام قالبى، وتبيين كلام الهى كه خير دنيا وآخرت مردمان در آن مى باشد.
وباز همين است دليل ممانعت از نقل ونشر حديث وتحريف آن توسطّ كسانى كه براى سوارى بر مردم ودوشيدن آنان، زندگى آنها را مطابق ميل خود مى خواستند، نه مطابق خواسته خداى متعال؛ كه اين امر از شئونات ربوبيّت حقّ تعالى است؛ لذا: كسى كه داعيه اين امر را دارد، داعيه ربوبيّت دارد، و به همين دليل است كه فرعون معاصر حضرت موسى كليم گفت: "اَنَا رَبُّكُمُ الاَعلَى"(النازعات: ۲۴).

وچنين است توضيح زشتى عمل كسى كه دين وحديث را وسيله كسب دنيا قرار مى دهد، كه بيان آن در حديث پيش هم  گذشت.

حديث ٣. با سندى متفاوت عيناً همان صدر حديث دوّم مى باشد كه شرح آن همانجا آورده شد.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید