شرح احاديث چهارم تا آخر باب چهاردهم؛ باب کسی که نان از علمش خورد و به آن بنازد، کتاب فضل العلم
حديث٤.پيش از آغاز به سخن، مقدّمتاً به مناسبت محتواى اين باب كه نهى از دنيا طلبى بوسيله علم وفخر فروختن با آن است، عرض كنم كه طبق تصريح عقل خدا آگاه ودين خدائى، دنيا وزندگى در آن براى طلب آخرت ومجال آباد كردن آنجاست، ومعارف ومعالم واحكام دين اگر دو نقش ويژه داشته باشد، يكى از آن دو براى همين امر است؛ دنيا را در جهت آخرت تنظيم كردن. حال اگر كسى آخرت را ناديده گرفته واز دين وعلم آن براى كسب مال وشهرت استفاده كند، مركب را به عكس سوار شده، وشيپور را از طرف ديگرش نواخته! اين باب شرح اين ماجراست.
در اين ماجرا، گاهى كسى فقط با خودو براى خود چنين مى كند؛ لذا:دراينصورت فقط دين خود را به باد داده وآخرت خود را خراب ساخته، ولى گاهى شخص عالمى است كه در چنين نقشى ظاهر مى شود، در اين صورت او در حقيقت دزد هدايت مردمان بوده،ودين ديگران راتخريب كرده است.
وجود مبارك امام صادق عليه السّلام در اين حديث شريف مى فرمايند:
هنگامى كه عالمى را دوستدار دنيايش ( به دنبال دنيا وپرداختن به آن) ديديد، او را در مورد دين خود متّهم اش كنيد(او را قابل اعتمادو اطمئنان وامين براى دين خود ندانيد)؛ پس به درستي كه هر محبّى به گرد محبوب خود مى گردد(يعنى: او اهل دنياست؛ لذا: نمى تواند هادى شما به آخرت باشد)
آن حضرت، فرمايش خود را چنين ادامه داده اند كه:
رسول اكرم صلّى الله عليه وآله فرمودند: خداى متعال به داود عليه السّلام وحى فرمود كه: بين من وخودت عالمى شيفته به دنيا(عالمى دنيا زده) را قرار نده(يعنى: چنين عالمى را راهنماى خودت در رسيدن به من قرار نده)؛چرا كه: تو را از پيمودن راه محبّت من باز مى دارد(پس: از اين فرمايش آشكار مى شود، راه محبوب خداى متعال در بندگى او، پيمودن راه محبّت اوست)؛چرا كه(عالم فريفته دنيا، كه محبّ دنياست، نه محبّ حقّ تعالى) راهزن وگمراه كننده بندگان جوياى من مى باشند. ومن كمترين كارى كه با آنان مى كنم(وكيفرى كه به آنان مى دهم)، اين است كه شيرينى مناجات با خودم را از دل آنها بركنم.
(شيرينى مناجات در دل بنده، نشانه معرفت ومحبّت حقّ تعالى ونيز بازخورد عنايت و رضايت ومحبّت خداى متعال به اوست. وكنده شدن لذّت مناجات از دل، نشانه عكس آنها؛ وبه اين ترتيب اين امر درواقع نه فقط كمترين كه به نوبه خود بزرگترين عقوبت است).
حديث٥. اصل در نبوّت، علم مى باشد؛ دائر مدار نبوّت، علم است؛ لذا: عالمان ريزبين وفقيهان نازك فهم، در امّت هر پيامبرى، وارثان او هستند، كه علم او نزد آنان به امانت سپرده شده است. وبا توجّه به عملكرد انبيا عليهم السّلام كه از منظرى، اخروى كردن دنياى مردم است، آن عالمان داراى اين منزلت ومقدار هستند تا هنگامى كه خود را در اختيار دنياداران و دنياطلبان قرار دهند، كه در اين صورت نقض غرض انبيا عليهم السّلام را كرده؛ لذا: ديگرقابليّت وصلاحيّت پيروى شدن در دين را ندارند.
به اين ترتيب بيان فرموده اند كه براساس حكم عقلى لزوم رجوع جاهل بر عالم، امّت انبيا عليهم السّلام، بايستى در فقدان آنان عليهم السّلام به عالمان وفقيهان صادق آنان رجوع كند، وملاك صداقت ونشانه قابليّت اعتماد به آنان، وروحانى وربّانى بودن ايشان، دنيا گريز بودن آنان است، نه دنيا ورود بودن آنان، وملاك دنيا ورود بودن آنان، همكارى با دنيا داران ودنيا طلبان است.
حديث٦.علوم ومعارف الهيّه در زندگى بنده، دو نقش ايفا مى كند، كه آن دو درون وبيرون يك امرند: از طرفى به دليل ارزشمند بودن خود، خود شخص را ارزشمند مى كنند، واز طرف ديگر دليل وهادى او -خصوصاً- در بنده بودن، واداى وظايف بندگى هستند.
واز صفات اصلى در بندگى واز نشانه هاى درستى وصداقت در آن، خود نمانبودن وخود نمايى نكردن است؛ لذا: كسى كه علم را طلب كرده براى فخر فروختن به عالمان؛ پز دادن به احمقان؛ وجلب توجّه مردمان؛ كسى است كه قيمتى ترين گوهر الهى را كه علم الهى است نه هادى به بندگى وتربيت خود وتواضع، بلكه به عكس وسيله بزرگنمايى وبالندگى منيّت ورياست طلبى خود قرار داده، بايستى جايگاهش بدترين جا؛ يعنى: آتش باشد، كه دوزخيان در دنيا نيز در احاطه دوزخند؛ پس در دوزخند ولى به دليل محيط بودن دوزخ، از آثار نكبت بار آن برخوردارند بدون آن كه آن را ببينند: "وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالكافِرين"(توبه: ۴۹)؛ حقيقت اين است كه جهنم كافران را در برگرفته است.
وباز حقيقت اين است كه براى تصدّى هر منزلت وامر ارزشى، بايستى اهليّت وصلاحيّت داشت، واز جمله آنها رياست است، كه طالب خود را هلاك مى کند: "تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ"(وما آن خانه ى والاى پايانى را براى كسانى قرار داديم كه در زمين به دنبال بلند مرتبگى وتباهى نيستند، وآينده والا از آن خداداران است؛ قصص:٨٣)
"مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَك" (هر كس خواهان رياست باشد، هلاك مى شود؛ از امام صادق عليه السّلام؛ كافى٢٢٥:٢)
مگر آن كه شخص صاحب صلاحيّت بوده؛ وخبره و امين وخدادارباشد، وگذشته از آن، قبول اين امر در مورد او وجوب وتعيّن پيدا كرده باشد. اَلحَمدُللهِ اَوَّلاً وَآخِرا.