شرح احادیث باب شانزدهم؛ باب نوادر، کتاب فضل العلم

 

اوّلين مطلبى كه در اين باب بايد شرح شود، عنوان باب است: باب النّوادر.

"نوادر" جمع " نادره"، هم به معنى كمياب است، و هم به معنى گرانبها؛ لذا: به دليل كمياب بودن، موارد هم مضمون وهم مفهوم نداشته كه مولّف بتواند با تجميع وتاليف آن ها-مانند موارد پيشين-ابواب متعدّد بسازد، واز طرفى ديگر به دليل نفاست، آن ها را جداى از بقيّه تاليف فرموده، تا ارزنده تر بودن آن ها نسبت به بقيّه نمايانتر بوده باشد.

حديث ١؛ از امير المومنين عليه السّلام نقل شده كه "يَقُول"؛ مى فرمودند (پس اين فرمايشى است كه ايشان آن را مكرّر  گوشزد مى كردند، كه:)

"رَوَّحُوا اَنفُسَكُم"؛ به جان ودل خود، با (نكات) نو وتازه اى از حكمت استراحت دهيد (از قرينه اى كه در كلام است فهميده مى شود كه منظور از "نفس" در اينجا "روح" است كه به فارسى "جان" گفته شده، وهمان "قلب" است كه به آن"دل" گفته مى شود)؛ چرا كه: روح وجان نيز همچون تن خسته شده ووامى ماند.

توضيح اين كه: همان طور كه سابقاً عرض شد، طبق دلالت آيات وروايات وتجربه وحتّى مشاهده، روح نيز مانند تن مادّى است؛ مادّه روح از هوا، ومادّه تن از خاك؛ لذا: متناسب عنصر تشكيل دهنده هر كدام، هر كدام براى زنده ماندن، نيازمند تغذيه خاصّ خود هستند: هوا براى روح وآب وخوراك براى تن. امّا هم چنان كه -باز سابقاً عرض شد- جانِ جان ونورانيّت آن به نور عقل وعلم است؛ لذا: نشاط وسرزنده بودن معنوى  روح به آن نور الهى است. وباز همان طور كه گفته شد "حكمت" عبارت است از اجزاء اصلى و واوّلى در مجموعه معارف وعلوم الهيّه كه بقيّه اجزاء با تكيه بر آن ها استحكام يافته و استوار مى شوند؛ مانند: پى ها وستون ها در ساختمان كه بقيّه اجزاء بنا، با تكيه بر آن ها مى توانند استحكام يافته واستوار باشند. و در مجموعه

معارف وعلوم الهيّه، اوّلين ضرورتها در بناى آن معرفةالله، ومعرفةالنفس است.

ونكته نو وبديع در فرمايش نورانى آن حضرت تعبير "بديع" براى حكمت است كه اهل معنا ومعرفت از اين لفظ كه از اسماء حسناى الهى نيز هست، ميوه هاى تر چيده اند. "خُذ مَا آتَيتُك وَكُن مِنَ الشّاكِرِين".

 

حديث ٢. از نكات جالب توجّه در اين روايت آن كه در سند اين حديث سه نفر از آنان ايرانى هستند: نوح بن شعيب النيسابورى؛ عبيدالله بن عبدالله الدهقان؛ودرست بن أبى منصور.

حديث را ابوبصير كه از ياران وهم صحبتان خاصّ امام صادق عليه السّلام است، از ايشان نقل كرده است كه از معظّم له شنيده كه ايشان مى فرمودند: امير المومنين عليه السّلام مى فرمودند(عبارت گوياى آن است كه آن حضرات هر دو اين مطلب را مكرّر مى فرمودند؛ واين نشانه از شدّت اهميّت اين موارد  در تربيت وتعليم الهى وشيعى است كه): اى طالب علم! حقيقت اين است كه علم داراى آثار زيبا ونيكوى فراوانى است:(سپس ايشان شروع به شمردن آن مى فرمودند؛ امّا پيش از گفتن وگفتگو در باره آن ها، مقدّمتاً بگويم:

هم چنان كه به مناسبت، چند بار عرض شده، تربيت وتعالى موجود خاكى مظلم الذّات كه فاقد همه كمالات است در پرتو آراسته شدن او اوّلاً به نور عقل وسپس نور علم مى باشد. عنصر مادّى لطيف در حضورش در ظرف مادّى غليظ وضخيم، به سادكى فضاى آن را پر مى كند؛ مانند: پر شدن كپسول گاز از آن. واين معنا وقتى كه مظروف غير مادّى وظرف مادى بوده باشد، سريعتر وشديدتر وعميقتر است؛ حضور علم -به معنى الهى آن كه نور است-در واجد آن چنين است؛ همه وجود او را در بر مى گيرد، وجزئى از او مى شود، وآن گاه آدم مى شود عالم؛ وچنين است كه گويا علم در هيكل او تجسّم مى يابد، وهر جزئى و عضوى از آدم، داراى عملكردى عالمانه والهى مى شود.

اين روايت در واقع بيان خصوصيّات اخلاقى و رفتارى يك آدم عالم عامل است؛ صفات وخصوصيات عالمى كه علم به جان ودل او نشسته. در ضمن، اين بيان شريف مى تواند ميزان سنجشى براى مقدار تربيت يافتگى خود شخص طالب علم باشد)پس:

سر او تواضع است؛ يعنى: تلقّى عالمى كه علم براى او نه فقط اطّلاعات بلكه نورى است كه بر جان ودلش نشسته، از ديگران همانند تلقّى او از خودش مى باشد؛ لذا: رفتار او با آنان رفتارى است كه دوست دارد آنان با او داشته باشند.

وعَينُهُ اَلبَرائَةُ مِنَ الحَسَد: چشمش دورى از حسد؛ يعنى: داشته هاى ديگران او را آزرده نمى كند، وآرزوى نداشتن آن ها را براى آنان نمى نمايد.

واُذُنُهُ اَلفَهم: گوش او فهم است؛ يعنى: آن چنان عالمى از شنيده هايش، سرسرى رد نمى شود؛ بلكه معناى آن چه را كه مى شنود، فهم مى كند.

ولِسانُهُ اَلصِّدق: زبان او راستى است؛ آن كه روح و قلبش به نور علم عجين شده، زبانش به جز به راستى نمى گردد.

وحِفظُهُ اَلفَحص: او به دليل دقّت وكنكاشى كه مى كند، ديده ها وشنيده ها وخوانده ها در يادش مى ماند.

وقَلبُهُ حُسنُ النيَّة: قلب او نيك خواهى است؛ قلب در آدميزاده كانون عاطفه است، وهنگامى كه عاطفه با علم عجين شود، تبديل به نيك خواهى مى شود.

وعَقلُهُ مَعرِفَةُ الاَشيَاءِ وَالاُمُور: عقل او شناخت چيزها وكارهاست؛ يعنى: عقلى كه نور علم او را مدد كرده باشد، در مواجهه با چيزها وكارها، آن ها را فهم كرده ومى شناسد.

ويَدُهُ الرَّحمَة: دست او رحمت است؛ يعنى: عملكرد عالمى كه علم به جان ودلش نشسته، دلسوزى به حال ديگران است.

ورِجلُهُ زِيَارَةُ العُلَمَاء: وپاى او ديدار عالمان است؛ يعنى؛ رفت وآمد او براى ديدار با عالمان است، كه ديدار ومصاحبت ومجالست جاهل با عالم، او را عالم، وعالم را با عالم، عالم تر مى كند. وهم نشينى عالم با جاهل، براى اوعبادت وتربيت است.

وهِمَّتُهُ اَلسَّلامَة: همّت او تندرستى است؛ يعنى: سمت وسوى عملكرد او خروج از بيمارى ورسيدن به تندرستى است.

وحِكمَتُهُ اَلوَرَع: عملكردى از او كه سبب استحكام دين وزندگى او مى شود، پرهيز از گناهان است.

ومُستَقَرُّهُ اَلنَّجَاة: قرارگاه او نجات است؛ يعنى: نجات از تنگناهاى زشتى ها ورستن از عواقب آن ها، جايى است كه او به آن جا رسيده ودر آن جا ايستاده است،

 

وقائِدُهُ اَلعَافِيَة: پيشوايش عافيت است؛ يعنى: آن چه كه جلودار وپيشقراول اوست عافيت است؛ در دين ودنيا وآخرت، معاف بودن از ناخوشى هاى درونى وبيرونى.

ومَركَبُهُ اَلوَفَاء: آن چه بر او سوار است وفادارى  است؛ يعنى: سيره چنان عالمى وفادارى است؛ وفاى به عهد وپيمان؛ چه عرفى، چه شرعى، چه اخلاقى؛ كه امير عليه السّلام فرمود: "لَا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَه"(دين ندارد آن كه پاى حرف خود نمى ايستد).

وسِلاحُهُ لِينُ الكَلِمَة: وجنگ افزارش نرم زبانى است؛ يعنى: او با نرم زبانى مشكلات خود را با ديگر مردمان از سر راه برمى دارد، نه با تندخويى ودرشتى.

وسَيفُهُ اَلرِّضَا: شمشير او رضاست؛ يعنى: با خشنودى به نهايت ناگزير امور، بر تلخى ناملايمات چيره مى شود.

وقَوسُهُ اَلمُدارَاة: (وتير) وكمانش مدارا كردن است؛ يعنى: آن چه او را از گزند مشكلات ومشكل سازان در امان نگه مى دارد راه آمدن و كنار آمدن با مشكلات است، نه ستيزه كردن وبر ميل خود پاى فشردن.

وجَيشُهُ المُحاوَرَةُ العُلَمَاء: لشكرش گفتگوى با علماء؛ يعنى: آن چه سبب تقويت او در تلاش و تكاپويش در دين وزندگى است، گفتگو ومشورت با عالمان است كه سبب عالمتر شدن او ولاجرم فهيم تر شدنش در حلّ مسائل ومشكلات مى شود.

ومَالُهُ الاَدَب: ودارايى اوادب است؛ ادب، رفتار وكردار متناسب ومناسب هر كس وچيز وكار وموقعيّتى است كه لايق شأن اوست. ونشانه مقداركمال و تربيت يافتگى شخص وپرداخته شدن شخصيّت او مى باشد.

وذَخيرَتُهُ اجتِنَابُ الذُّنُوب: وپس انداز او دورى از گناه است؛  يعنى: چنان عالمى مى فهمد كه پشتوانه او در مسير هدايت وسعادت نجات، دورى از گناه،

وزَادُهُ اَلمعَرُوف: وتوشه اونيكى كردن،

ومَاؤاهُ اَلمُوادَعَة: آبشخورش سازگارى،

ودَليلُهُ اَلهُدى: راهنما ودستگيرش هدايت،

ورَفيقُهُ مَحَبَّةُ الاَخيَار: ويار وهمراهش دوست داشتن نيكان است.

وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين وصلّى الله علی سيّدنا ونبيّنا محمّد وآله الطّاهرين.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید