شرح احادیث باب شانزدهم؛ باب نوادر، کتاب فضل العلم

 

حديث١١. از مشخصّات اصلى تعليمى وتربيتى دين الهى جوابگو بودن وجواب دادن وجواب داشتن به دغدغه هاى فطرى وانسانى است. واز جمله آن دغدغه ها وسوال ها اين است، حالا كه من خواسته ونخواسته، وبه هر دليلى در دنيا ومتن زندگى واقع شده ام چه بايد بكنم؟ وبراى آن چه بايد بدانم؟

با توجّه به مطالبى كه سابقاً در مورد دلالت عقل وتذكّر او به خالقيّت وربوبيّت عرض شد، حديث شريف حاضر، جمع بندى وكمى تفصيل مرحله بعد از آن تنبّه وتذكّر است. امّا پيش از خوانش اين حديث شريف يادآور مى شود، با توجّه به حكم عقلى ونقلى "قِيمَةَ كُلِّ امْرِءٍ مَا يَعْلَم‏": ارزش هر كسى به قدر علم اوست؛ (عیون الحکم و المواعظ: ۱۰۹)

اين حديث واحاديث مشابه آن نشان مى دهد كسى كه چنين سخنى را مى گويد بر قلّه اى نشسته كه بر فوق عرش زندگى تا زير فرش آن ناظر است:

از سفيان بن عيينه نقل شده كه او گفت: شنيدم كه امام صادق عليه السّلام مى فرمودند:

"وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَع‏"؛ من همه علم مردم را در چهار چيز يافتم.(يعنى: آن چه پيش مردمان هست كه علم محسوب مى شود، نه فضل ويا جهل، وصحيح است وداشتن آن لازمه درست زندگى كردن است، ذيل چهار عنوان گرد مى آيند.)

"أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّك‏"؛ نخستين آنها اين است كه پروردگارت را بشناسى.(در مورد اهميّت كاربردى معرفةًالله همين بس كه بدون معرفت خداى متعال نه فقط به عنوان "الله" كه به عنوان"ربّ"(خالق، مالك، مدير ومدبّر)، هيچ كدام از عوامل وعناصر دين وزندگى درست فهم نشده وسر جاى درست خود واقع نمى شوند؛ لذا: كارآئى درست خود را پيدا نمى كنند).

"وَ الثَّانِي أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِك‏"؛ ودوّم آن است كه بشناسى كه تو را چگونه ساخته، وبراى تو چه ساخته.(از داشتن عقل واختيار، وقرار دادن انبياء واولياء وآورده هاى آنان عليهم السّلام براى هدايت وتربيت وتعليم.

نكته حايز اهميّت وتوجّه در اين فرازها، به كار بردن كلمه "معرفت" در فرمايش نورانى امام عليه السّلام است."معرفت" يافتن خود معروف در موطن نفس است، نه دانستن اطّلاعات نسبت به آن).

"وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْك‏"؛ وسوّم آن كه بشناسى كه او از تو چه خواسته است.(بعد از توجّه وتذكّر  به خالقيّت خداى متعال ومالكيّت او، عقل حكم به بندگى [به معناى لغوى نه اصطلاحى] او وپاى بندى به دين او مى كند).

"وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِك‏"؛ وچهارم آن است كه بشناسى كه چه چيزى تو را از دينت خارج مى كند.(به حكم عقل وتجربه براى داشتن عافيت وسلامت، در هر موردى، هم مواردى را بايد رعايت كرد، وهم مواردى را نبايد انجام داد؛ لذا: براى داشتن عافيت در دين ودنيا وآخرت اوّلاً بايدها ونبايد هاى مربوط به هر كدام را بايد شناخت، وسپس مقيّد به آنها بود. وحرف اصلى در اين كتاب اوّلاً اين است).

 

حديث١٢. همين حديث در همين كتاب و در"باب النَّهى عَنِ القولِ بِغَيرِ عِلم"، شماره ٧، از زُرارة بن أعين از قول امام باقر عليه السّلام نقل شده، دور هم خوانان وحديث پژوهان گرامى شرح اين روايت نورانى را آن جا ملاحظه فرمايند. ودر ضمن اين قبيل احاديث مويّد اين معنا هستند كه مصدر ومنشاء علم انبياء واولياء عليهم السّلام يكى و آن هم خداى متعال بوده (بنگريد به: باب رواية الكتب والحديث؛ رقم١٤)؛ لذا: فرمايشات آنان عليهم السّلام يا عيناً مانند هم هستند ويا مويّد يك ديگر مى باشند ويا دليلى دارد كه فهم آن نه عالم بودن كه عالم تر بودن از ديگران را مى طلبد.

 

حديث ١٣. به دلالت حديث نبوى مشهور ومتواتر منقول در كتب فريقين "أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا"، (صحیفه الرضا: ۵۸) ، همه علم شرف صدور يافته از خداى متعال، از آن وجود مبارك حبيب ورسول او، ولاجرم از آن نفس نفيس ايشان؛ يعنى عليّ مرتضى عليه السّلام، وخلافتاً ووراثتاً از آن خلفاى آن حضرت مى باشد، كه ذرّاتى از آن قيمتى ترين گوهر الهى، در احاديث نورانی آنان عليهم السّلام بيان گرديده، وچنين است كه هر كسى از بيانات ايشان بهره مندتر باشد، بلند مرتبه تر است:

از علي بن حنظله نقل شده كه او گفت از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمودند:"

"اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلى‏ قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا"؛ قدر منزلت مردمان را از قدر روايت آنان از ما بشناسيد.(كه پرواضح است كه باتوجّه به حكم عقلی ونقلى  كه در روايات اخيراً هم آورده شده بود، منظور صرف روايتِ روايت نيست، بلكه درايتِ روايت هم هست).

 

حديث ١٤. به قول معروف "از كوزه همان برون تراود كه در اوست"؛ وچنين است كه رفتار ظاهر از هر كسى نشانه ونماينده از عقل وعلم در باطن او مى باشد:

وجود مبارك امير المومنين عليه السّلام در برخى از سخنرانى هاى خود فرمودند:

"أَيُّهَا النَّاسُ، اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ بِعَاقِلٍ مَنِ انْزَعَجَ مِنْ قَوْلِ الزُّورِ فِيهِ، وَ لَا بِحَكِيمٍ مَنْ رَضِيَ بِثَنَاءِ الْجَاهِلِ عَلَيْه‏"؛ اى مردم بدانيد عاقل نيست آن كسى كه از گفتار بيهوده وباطلى كه در مورد او گفته مى شود، به هم ريخته واز جا در رود، وكسى عالم به اصول معارف ومعانى (حكيم)نيست كه دلخوش به ستايش جاهل، از خود باشد؛ (چرا كه:)

"النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ َ وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِن‏" ، مردمان به قدرى كه خوبى مى كنند، خوب مى شوند(نه به قدرى كه مردمان از آنان به خوبى ياد مى كنند؛ لذا:) ارزش هر كسى به قدرى كه خوب باشد، مى باشد(نه به قدرى كه در مورد او خوب مى گويند).

(پس اگر مى خواهيد بدانيد به راستى چه ارزشى داريد)  "فَتَكَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنْ أَقْدَارُكُم‏"؛ در باره علم سخن بگوئيد (سخن علمى بگوئيد) تا ارزشتان آشكار شود (چرا كه: قِيمَةَ كُلِّ امْرِءٍ مَا يَعْلَم‏؛  عیون الحکم و المواعظ: ۱۰۹).

 

حديث ١٥. حديث از وجود مبارك امام باقر عليه السّلام نقل شده كه در نقد گفته اى از حسن بصرى كه كسى از اهل أن ديار آن را براى معظّم له نقل مى كند، فرموده اند.

حسن بصرى در سال ٢١ هجرى (اواخر عهد حاكم دوّم) به دنيا آمده، وتا عهد عمر بن عبد العزيز زنده بوده(حدود ٨٨ سال) وبه اين ترتيب از تابعين شمرده مى شود(به مسلمانانى كه در زمان رسول الله صلّى الله عليه وآله بوده ومحضر مبارك ايشان را درك كرده اند، صحابى وبه نسل بعد از آنان كه صحبت معظّم له را درك نكرده اند، تابعى گفته مى شود).

او از بازيگران موثّر در وقايع ايّام خود و عملكردى شبيه روشنفكران امروزى داشته است: ژست مستقلّ وظاهراً غير وابسته و نسبتاً معترض بى خطر، بهره بردن از امير المومنين عليه السّلام ودست كارى در فرمايشات ايشان و به اين ترتيب ارائه نظام فكرى وكلامى جديد ونيز راه انداختن جريان عرفانى -معنوى قلابى وبدلى خالى از ولايت علوى ،در كنار تابعيِ نام دار احمق ريش حنايى مانند ابو موسى اشعرى .اين جريان دكان الدكاكين شيطان بوده وهست. گاهى به نعل وگاهى به ميخ زدن در رابطه با دستگاه خلافت، وبه اين ترتيب براى خود مكتب ومغازه اى در مقابل اهل بيت عليهم السّلام ولاجرم به نفع حاكميّت غاصب، دست وپا كردن.

او تا زمان امام باقر عليه السّلام زنده بوده، و هنگامى كه وجود مبارك آن حضرت با اقوال نادرست او كه سبب گمراهى مردم بود، مواجه مى شدند آن را نقد مى فرمودند. اين حديث نيز از جمله آن نقدهاست.

 آن حضرت در پايان فرمايش خود بر نكته اى تأكيد مى فرمايند، كه نه آن روز، كه براى هميشه به عنوان يك ركن ركين در تعلّم معارف ومعالم دين الهى وجود داشته ودارد، ودر طول تاريخ -حتّى تاريخ تشيّع- تخطّى از آن سبب تحريف وتغيير در معارف وعلوم الهى دين الهى شده است، وآن فرمايش نورانى تخلّف وتخطّى ناپذير اين است:

 "فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا، فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هاهُنَا"؛ پس حسن به هر جا وبه هر راهى كه مى خواهد برود -به خدا سوگند- علم به جز اين جا (يعنى: به جز پيش ما؛ اهل بيت نبوّت) پيدا نمى شود.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید