شرح احادیث باب هجدهم؛ باب تقلید، كتاب فضل العلم

 

پيش از شروع به خوانش وشرح احاديث اين باب، ناچار از گفتن مقدمه اى مى باشد. اين باب اگرچه كم حديث است، وسه حديث بيشتر ندارد، ودو حديث از آنها در شرح يك آيه وبا بيانى متفاوت مى باشد، ولى در حقيقت يك معنا را بيان مى كنند، امّا با اين همه در بيانى كوتاه وبه نحوى كه از فهم دشمنان ظالم وغاصب پنهان باشد، حقيقت همه واقعه بين انبياء واولياء وطواغيت را در طول تاريخ، خصوصاً در زمان حضرت خاتم الانبياء وبعد از رحلت معظّم له كه ادامه يافته، بيان فرموده اند.

شأن اوّلى واصلى براى خداى متعال، بعد از "الوهيت"، "ربوبيّت" است: "الحَمدُللهِ ربِّ العالَمين" (سوره حمد).

"ربّ" كه در فارسى به پروردگار ترجمه مى شود، در عربى به معنى خالق، مالك، مدبّر، مديرو مربّی است.

امّا توضيح تحليلى در باره معنا ومراد از اين واژه:

خداى متعال چون خالق مخلوقات است؛ پس: مالك آنها نيز مى باشد؛ وچون مالك است، پس: حقّ تصرّف در آنها از آن او بوده، وديگرى بى اذن ورضاى او نمى تواند در ملك او كه مخلوفاتش مى باشند، تصرّف كند.

لذا: در كائنات كه مخلوقات مختار نيستند، به مشيت واراده وسنن تكوينى خداى متعال، مخلوقات وموجودات در فعاليّت اند؛ امّا در جايى كه مخلوقات (جنّ وانس)مختارند؛ چند وچون افعال اختيارى آنها از طرف خداى متعال تعيين، وبا احكام عقل وشرع توسطّ انبياء واولياء عليهم السّلام به آنان ابلاغ شده است.

والبتّه به دليل اختيارى كه آنان دارند، در قبول وانجام آنها مختارند.

بر اساس توضيحاتى كه عرض شد، پس: بندگى اقتضاى شأن مخلوق قادر ومختار است، اين امر -مشخّصاً- در دو رفتار نمايان مى شود: در رابطه با الوهيّت خداى متعال وخدايى او، وبدون اضافه شدن هيچ اسم وصفتى نسبت به او: عبوديّت(پرستش). و در رابطه با ربوبيّت وپروردگارى او: اطاعت(فرمانبردارى).

پس: اگر كسى به جز "الله"جلّ جلاله به بودن خداى ديگرى نيز اعتقاد داشته باشد، در پرستش خداى متعال به او شرك ورزيده، واگر كسى مردمان را به عبوديّت خود دعوت كند، ادعاى الوهيّت کرده است. واگر كسى در مقابل احكام وفرامين الهى، احكام وفرامين وقوانين ديگرى اختيار كند، در ربوبيّت خداى متعال به او شرك ورزيده، واگر خود احكام وقوانينى خلاف احكام وفرامين و قوانين الهى وضع كند، خود ادّعاى ربوبيّت كرده است.

آيه شريفه ٣١ توبه بيان اين واقعه در امم گذشته است كه به عنوان تذكّر(ياد آورى) وانذار(هشدار) به امّت نبىّ خاتم صلّى الله عليه وآله نازل شده است؛ كه از حكمت هاى اصلى در نقل وقايع در امم گذشته، عبرت گرفتن امّت حاضر مى باشد.

حال حديثها را باهم بخوانيم:

 

حديث١. از ابوبصير نقل شده كه او از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه من به ايشان عرض كردم: (معنى ومنظور از) آيه شريفه "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏"(توبه: ۳۱)؛ آنان دانشمندان وگوشه گيران عبادت پيشه خود را پروردگارانى به جز خداى قرار دادند، (چیست؟)

فرمودند: "أَمَا وَ اللَّهِ، مَا دَعَوْهُمْ إِلى‏ عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ، وَ لَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ، وَ لكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً، وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلَالًا، فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لَايَشْعُرُون‏"؛ به خدا سوگند آنان (مردم) را به پرستش خود نخواندند؛ كه اگر چنين مى كردند آن قوم قبول نمى كردند، بلكه آنها حرام هايى را براى آنها حلال وحلال هايى را بر آنها حرام كردند(وآنها هم پذيرفتند) وبه اين ترتيب آنها را ندانسته ونفهميده، عبادت كردند.

 

حديث ٣. باز از ابوبصير نقل شده الّا با سندى متفاوت از او، واو نيز از امام صادق عليه السّلام وباز سوال از همان آيه، وايشان اين بار چنين جواب داده اند:"وَ اللَّهِ، مَا صَامُوا لَهُمْ وَ لَا صَلَّوْا لَهُمْ، وَ لكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً، وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلَالًا، فَاتَّبَعُوهُم‏"؛ به خدا سوگند آنان (مردم) براى (آن پيشوايان علمى ومعنوى خود) روزه نگرفته ونماز نخواندند؛ بلكه آنان حرام هايى را براى آنان حلال كردند، وحلال هايى را بر آنان حرام كردند وآنان(مردم) آنها را پيروى كردند.

همين امر در دنياى كنونى وفرهنگ وتمدّن فعلى مغرب زمين كه وارث فرهنك وتمدّن يونان باستان است، در صورت كلان حكومتى وممدوح(!) به نام دموكراسى در مقابل تئوكراسى ناميده مى شود؛ حكومتى با قوانينى بر اساس آراء واهواء مردم در مقابل حكومتى براساس قوانين الهى.

وهمين معنا در صورت خرد آن مبتلا به فرزندان متديّن ومودّب، ولى ساده لوح وكم اطّلاع از احكام شرع در مقابل توقّعات خلاف شرع والدين ساده لوح تر وكم اطّلاع تر از خود است.

آن فرزندان به گمان آن كه دستور اكيد خداى متعال در احترام به پدر ومادر ونگهدارى از آنها شامل اطاعت وجلب رضايت آنها در هر موردى اگر چه خلاف شرع مى شود، پا روى حقوق ديگران مى گذارند؛ حتّى به بهاى فروپاشيدن زندگى وبداخلاقى با ديگران.

در توصيه وتأكيد قرآن مجيد بر رعايت حرمت والدين، خداى متعال مى فرمايد:

"وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريما. وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيرا."(پروردگارت دستور داده است كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آنها يا هر دو نزد تو به پيرى رسند، به آنها مگو: خسته و ملول شدم و آنها را مرنجان و با آنها سخنى ملايم و احترام آميز بگوى و از روى مهربانى نزد آنها پر و بال فروتنى بگشاى و بگو: پروردگارا آنها را رحم كن، هم چنان كه مرا در كودكى پرورش دادند. اسراء: ۲۳و ۲۴)

امّا از طرف ديگر مى فرمايد:

"وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏" (و ما به آدميان سفارش كرديم كه در حق پدر و مادر خود نيكى كنند و اگر آنان بكوشند تا به من كه (خداى يگانه‏ ام) از روى جهل و نادانى شرك آورى هرگز از ايشان فرمان مبر. عنکبوت: ۸)

با توجّه به زمان نزول آيه شريفه كه در مدينه بوده، منظور از دعوت به شرك در اين آيه، نمى تواند بت پرستى بوده باشد؛ چرا كه در آن زمان بت پرستى در شبه جزيره نبوده؛ بلكه منظور از شرك در آيه شريفه، اطاعت از غير احكام الله به امر والدين وتبعيت از ميل خلاف عقل واحكام الله آنهاست.

 

حديث ٢.بنا بر قاعده كلّى برگرفته از حديث نبوى وفارغ از موارد استثنايى ومتخصّص، هدف غاصبين وظالمين هميشه رسيدن به مال ومنال بوده است:

"أَنْتَ يَعْسُوبُ الدِّينِ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَة " (بحارالانوار عن شرح نهج البلاغه۳۵: ۶۶)؛ علي پيشواى دين(الهى) و مال پيشواى ستمگران است.

يعنى: مقصود ستمگران از كارشان رسيدن به ثروت است.

اين ثروت اندوزى مى تواند با تصرّف حكومت شروع شده، وباغصب اموال مردم، ويا دست درازى به انفال وبيت المال، ويا با بهره كشى از مردم، ويا با سوء استفاده از موقعيّت ورياست، ويا با استفاده از همه اين عوامل ادامه يابد.

در بادى امر مى توان با ايجاد جوّ نظامى وپليسى وامنيّتى، ايحاد رعب ووحشت كرده وبر فضاى جامعه مسلّط بود، ولى اين وضعيت نمى تواند پايدار باشد. براى آرام و رام بودن جامعه و مزاحمت نداشتن براى حكومت، ودوام اين امر، نياز به بودن فرهنگ متناسب با آن در جامعه است؛ لذا: آن چه كردند بعد از غصب حقّ وخانه نشين كردن صاحب حقّ، از طرفى تلاش بى رحمانه در جلوگيرى از گسترش فرهنگ نبوى وعلوى، واز طرف ديگر ساختن وپرداختن وتبليغ وترويج فرقه مرجئه بود؛ (ارجاء به معنى تاخير افتادن واميد داشتن)، نظريه اى كه آنها وعملكرد آنها را مى توان با آن توجيه كرد:

ايمان با شهادتين در شخص ايجاد شده، واو به اين ترتيب مومن مى شود.

گناه هرچه بوده وهر قدر كه بزرگ باشد، مومن را از ايمان خارج نمى كند؛ لذا: كسى حقّ اعتراض به او و نفرين كردن به او را ندارد.

رسيدگى به اعمال او تا قيامت به تاخير افتاده، واميد آن كه گناهان هر قدر زياد وبزرگ باشند، بخشوده شوند.

نظريه اى كه حتّى يزيد نيز در آن آبرومند و مصون از كمترين تعرّض، حتّى نفرين و نقد است.

در مقابل مشرب افراطى تسامح و تساهل مرجئه كه انتخاب وانتصاب را به رأى مردم مى دانست (در حالي كه بازيچه بازيگران پشت پرده بودند) مكتب تفريطى خوارج پيدا شد كه پديدآمده از بازى خوردن مردم به دليل ساده لوحى وعوامى آنها، به واسطه وبى واسطه توسطّ عوامل شيّاد ومردم فريب بود كه شعار مى دانند "لَا حُكْمَ‏ إِلَّا لِلَّه‏"(وقعه صفّین: 512)؛ نظر و رأى فقط از خدا بايد باشد نه غير؛ كه درواقع صورت خشنى از همان "حَسبُنا كِتابَ الله"(امالی للمفید: ۳۶ . صحیح بخاری کتاب العلم ۱ :۱۲۰) بود.

هر دو فرقه، جريانهاى هدايت شده از طرف باند اموى، وعوامل مرتبط با آن باند وبيرون از مسلمانان بودند، كه قصد منحرف كردن جريان حضور وظهور ولايت الهيّه ی عالمگير را داشتند. و آن چه امروزه در منطقه جریان دارد دنباله ی همان جریان و صورت بی پرده ی همان است .

اما متن حديث ٢: از محمد بن عبيده نقل شده كه او گفت: حضرت ابوالحسن(امام كاظم؛ حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام)به من فرمودند:

"يَا مُحَمَّدُ، أَنْتُمْ أَشَدُّ تَقْلِيداً أَمِ الْمُرْجِئَةُ؟"؛ در گردن نهادن وپيروى بى چون وچرا، شما محكم تر وسخت تريد يا مرجئه؟

گفت: عرض كردم: "قَلَّدْنَا وَ قَلَّدُو"؛ ما هم گردن نهاديم وپيروى كرديم، وآنها هم گردن نهاده و پيروى كردند.

پس ايشان فرمودند:"لَمْ أَسْأَلْكَ عَنْ هذَا"؛ من از اين سوال نكردم. " فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي جَوَابٌ أَكْثَرُ مِنَ الْجَوَاب‏"؛ امّا نزد من جوابى به جز همان جواب نبود.

پس ابوالحسن عليه السّلام فرمودند: "إِنَّ الْمُرْجِئَةَ نَصَبَتْ رَجُلًا لَمْ تَفْرِضْ طَاعَتَهُ وَ قَلَّدُوه ‏"؛ حقيقت اين است كه مرجئه كسى را منصوب (به حكومت) كردند كه اطاعتش را واجب نمى دانستد(يا) اطاعتش واجب نبود، واطاعتش كردند؛ (پس معلوم مى شود اگر همكارى مردم نبود غاصبين نمى توانستند متصدّى ومتوّلى حكومت شوند).

"وَ أَنْتُمْ نَصَبْتُمْ رَجُلًا وَ فَرَضْتُمْ طَاعَتَهُ ثُمَّ لَمْ تُقَلِّدُوه‏"؛ وشما كسى را منصوب(به حكومت) كرديد و اطاعتش را واجب دانستيد، سپس به او گردن ننهاديد (اشاره به درخواست اكيد وتقاضاى شديد مردم در قبولاندن حكومت به اميرالمومنين عليه السّلام، وسست عهدى آنان در اطاعت از ايشان).

"فَهُمْ أَشَدُّ مِنْكُمْ تَقْلِيدا"؛ پس آنان در فرمانبردارى مقيّدتر ومحكم تر از شما بودند؛ (وبه همين سست عهدى مردمان، امير عليه السّلام در یکی از خطبه هایشان اشاره دارند،و خطاب به معاويه مى فرمايند كه من حاضرم ده نفر از يارانم را به تو بدهم وتو در عوض يك نفر از يارانت را به من بدهى! نهج البلاغه : خطبه ۹۷)

وآخِرُ دَعوانا أنِ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمين.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید