شرح احادیث باب نوزدهم؛ باب نوآوری، نظر دادن و قیاس کردن در دین، كتاب فضل العلم
در شرح حديث ٨ در كتاب العقل و حديث ٩ از باب ١١ كتاب فضل العلم؛ باب پرهيز از سخن گفتن بدون علم، وحديث ٢ از باب ١٨؛ باب تقليد(كه اخيراً آورده شد)، درباره حقيقت وقايع اتّفاقيه بعد از رحلت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله، اجمالاً ولى به طور جامع توضيح داده شد.
و عرض شد كه "الوهيّت" اوّلين شأن از شئونات الهيّه ودوّمين آن "ربوبيّت" مى باشد. و "ربّ" به معنى خالق، مالك، مدير، مدبّر، و مربّى مى باشد؛
لذا: تدبير امور مخلوقات غير مختار و غير مكلّف با سنن تكوينى خداى متعال، و تدبير امور بندگان مختار ومكلّف با سنن تشريعى او است كه عبارت از دين واحكام آن مى باشد.
"دين" الهى به معنى آئين زندگى مورد رضايت و اختيار خداى متعال مى باشد؛كه به درختى تشبيه شده كه داراى ريشه (اصل واصول) و شاخه (فرع و فروع) مى باشد. معارف واحكام اصول دين جزء بنيادى واساسى دين مى باشد كه شالوده بقيّه ی اجزاء بر آنها بنا نهاده شده است.
با توجّه به لايتغيّر بودن سرشت انسان و ويژگى هاى او، حقيقت دين الهى و اصول و خطوط كلّى آن هميشه ثابت، و جزئيّاتى در احكام فرعى در بعثت هر كدام از انبياء اولوالعزم -بنا به دلايل وحكمت هائى- تغيير كرده است. ولى در هر صورت به دليل اقتضاى رحمت ربوبيّت الهى، تكليف انسان در همه ی زمينه هاى زندگى روشن و بيان شده است: در عبادات، در روابط اجتماعى؛ اعمّ از اخلاقى و يا اقتصادى، و يا فرهنگى، و يا سياسى. و بالاخره موردى از امور دنيوى و اخروى نيست مگر اين كه تكليف بنده در آن يا به نحو جزئى و يا به نحو كلّى، به طورى كه از كليّات بتوان به جزئيّات رسيد، روشن شده است.
و چنين است كه فتنه هاى بعد از رحلت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله، در واقع براى برقرارى نظامى بود كه در آن به جاى حاكميّتى كه در آن احكام ولايت الهى جارى شود، حاكميّت نفس امّاره واهواء آن بود؛ لذا: بالطّبع آن چه اتّفاق افتاد اوّلاً در مخالفت با خداى متعال در امر ولايت الله و سرپرستى مردمان بود، و ثانياً در مخالفت با احكام كتاب الله. ودر اين كار براى به اشتباه انداختن مردمان پاره ای از آن چه را كه حقّ بود، با پاره اى از أن چه باطل بود در هم آميخته، ارائه كردند، كه اگر هر كدام از باطل وحق را بى آميختگى به ديگرى بود، عاقلان به اشتباه نيفتاده، واختلافى پيش نمى آمد. و در اين چنين زمينه اي است كه شيطان بر دوستان و همراهان و هم قطارانش چيره شده و كار خود را پيش مى برد، و فقط كسانى نجات مى يابند كه از قبل به طرف حسن الهى به پيش برده شده بودند(حديث١)؛
همان كه در وصف آن رسول اكرم صلّى الله عليه وآله فرموده بود: "لَوْ كَانَ الْحُسْنُ هَيْئَةً لَكَانَتْ فَاطِـمَةَ"(مائه منقبه ابن شاذان: ۱۳۶).
و چنين است كه جهت گيرى ها در رابطه با ساحت مقدّسه فاطمى نشان از الهى و يا شيطانى بودن صاحب آن دارد.
و چنين است كه در مقابل معارف و عقايد و احكام و آداب الهى دين كه در حقيقت سنّت هاى الهى هستند، پيش آوردن موردى نو و از پيش خود ساخته، كه مغاير با عين آن و يا ناسازگار با اصول كلّى آن باشد، به عنوان "بدعت" شمرده شده، كه درواقع ويرانگر دين بوده و حقيقت آن كفر و شرك در رابطه با خداى متعال و ربوبيّت او مى باشد.
و چنين است كه"علم" كه حقيقت نورانى الهى است، ناظر به احكام دست يابى به حقايق الهيّه ی دين خداى متعال، و تبيين حقايق الهى در آن است؛ لذا:
"علم" جزء اصلى دين و مانند آن ،از آن خداى متعال بوده، و لاجرم طريق تعلّم آن، توجّه به حضور خداى متعال وتعليم يافتن از او مى باشد.
و از تعهّدات الهى عالم به علم الهى، ساكت نبودن در مقابل ظلم ظالمان و بدعت بدعتگزاران است، كه در حقيقت دفاع از حقّ خداى متعال و نصرت اوست، كه اگر چنين نكند، به دور شدن از رحمت الهى، كه لعنت اوست دچار خواهد شد (حديث٢).
ونيز چنين است كه تعظيم و بزرگداشت صاحب بدعت در واقع تأييد و تقويت او در ويران كردن اسلام است(حديث٣).
و چنين است كه توبه بدعتگزار پذيرفته نمى شود؛ چرا كه: حبّ عمل او آغشته به قلب او، ودر او موجود مى باشد؛ عملى كه حقيقتش كفر به خداى متعال و شرك در ربوبيّت او و دشمنى با او در ويران كردن دين او مى باشد(حديث٤).
عملاً هر بدعتى جايگزين سنّتى مى شود(حديث ١٩)، و اين در حالى است كه حلال و حرام رسول الله صلّى الله عليه وآله تا قيامت ماندگارند، و به اين ترتيب عمل بدعتگزار تخريب دين الهى جاودانه و ايجاد گمراهى در آن كه مايه هدايت است، مى باشد ، و هر گمراهى راهى است كه به آتش ختم مى شود، و در آتش است(احاديث ١٢،٨).
فعل هر كسى وجود خود را از فاعل خود مى گيرد؛ و چنين است كه دين هر پيامبرى كه آئين اوست، افعال و رفتار او بوده و وجود و حقيقت خود را از وجود و حقيقت پيامبر خود دارد؛ و همچنين است كه وجود دين قيّم رسول الله صلّى الله عليه وآله، نفس نفيس ايشان؛ يعنى: حضرت عليّ مرتضى است (ر.ك. آيه شريفه ٦١ آل عمران، و روايات ذيل آن)
و چنين است دليل حضور وليّى از اولياء آل محمّد عليهم السّلام در زدودن هر بدعت؛ كه هر بدعت در حقيقت بازى كردن با دين و ايمان ضعيفان از مردمان، و زدودن آن آشكار كردن حقّ است(حديث ٥)،
كه در واقع حمايت و دفاع از وجود مبارك امير مومنان عليه السّلام و دعوت به ايشان مى باشد، واقعه غدير وآيات الهى وبيانات رسول اكرم صلّى الله عليه وآله درآن، حكايت از همين معناست.
ودر پايان اين حديث مى فرمايد: «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ و تَوَکَّلوا عَلَی اللهِ» ديدگان دل را بگشاييد تا حقيقت را ببينيد، (واگر شما نيز قصد يارى حقّ را داشتيد) "تَوَکَّلوا عَلَی اللهِ"؛ بر خداى متعال تكيه كرده و با تكيه بر او عمل كنيد.
در باب پيشين؛ باب التّقليد كه سه روايت بيشتر نداشت، دو روايت آن مربوط به توضيح وتفسير آيه شريفه " اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ"؛ (التوبة:٣١) بود. و آنجا شرح داده شد كه حكّام سلطه گر و زورمدار براى تسلّط پايدار، ناچار از تسلّط فكرى و ساختن فرهنگى متناسب با اهداف خود براى مردم هستند، و براى اين امر اگر در جامعه، فرهنگى الهى بوده باشد، ناگزير از تغيير وتحريف آن دين الهى مى باشند. در اين كار بازيگران آنها در اين فرهنگ سازى، عالمان فاسد و مومن نمايان طمّاع هستند.
در حديث ٦ اين باب، درباره ويژگيها و رفتارشناسى اين دو شخص منفور نزد خداى متعال؛ اوّل مومن نماىِ فريبكارِ گمراه، و دوّم عالم نماىِ عارى از علمِ مردم فريبِ بى پروا، توضيح داده شده است. با اين تو ضيح ترجمه متن روايت شريف كفايت از شرح بيشتر مى كند:
از امام صادق و از امیرالمومنین علیهما السّلام روایت شده که ایشان فرمودند: دو کس منفورترین افراد نزد خدای متعال هستند: یکی آن کسی است که خدا او را به خودش وانهاده است، و او [نیز] از راه میانه منحرف گشته، سرگرم سخنان از پيش خود ساخته (بدعت آورده )است در حالی که (ظاهراً)با روزه و نماز مانوس است. بنابر این آزمونی برای کسانی است که گرفتار او می شوند و خود از هدایت افرادی که پیش از او بودند، گمراه گشته و هر آن کس را که در زمان زندگی و بعد از مرگش از او پیروی کند، گمراه می کند. خطای دیگران را به دوش می کشد در حالی که خود در گرو اشتباه خویش است.
اما دیگری کسی است که مطالب غلط را از این جا و آن جا در ذهن مردم نادان جمع می کند و خود اسیر و خسته ى پیچ و خم فتنه هاست(يعنى:خود در جريان فتنه ،بازيچه است). امثال مردم او را دانشمند می دانند حال آن که او در دانش حتی یک روز کامل را سالم سپری نکرده است. سحرگاهان بیدار شده و مطالب زیادی نیز جمع کرده، چیزی که کم آن از زیاد آن بهتر است. تا آن که از یک آب گندیده ای سیراب شده و از سخنان بیهوده پر شود . میان مردم به قضاوت می نشیند و ضامن حلّ مسائلی مى شود که بر دیگران پوشیده است. و اگر با یک قاضی پیش از خویش مخالفت کند، در امان نیست که یک قاضی بعد از او نیز حکم او را نقض نماید، همان طور که او با پیشینیانش چنین کرده است. و اگر مساله ای مبهم و مشکل بر او فرود آید، اراجیفی به نظر خود سر هم می کند و به آن حکم قطعی می دهد. بنابر این او در ميان لايه اى از شبهات مانند تنیدن تار عنکبوت عمل می کند؛ (مى بافد) ؛ نمی داند که درست گفته یا خطا کرده است. هر آن چه را که نمی فهمد غیر علمی می داند و بیش از آن چه او بدان رسیده است روش دیگری نمی بیند. اگر چیزی را با چیز دیگری قیاس کند(كه روش غلطى است)، نظرش را غلط نمی داند، و اگر مساله ای بر او تاریک ماند، آن را پنهان می کند( يعنى : نفهميدنش را ابراز نمى كند ). به خاطر این که جهل خویش را می شناسد و نمی خواهد به او بگویند: نمی داند. سپس جسورانه حکم می دهد. او کلید تاریکی ها و سوار بر شبهات و خطاکار نادانی ها است. از آن چه نمی داند عذری نمی خواهد تا در امان ماند، و با همّت و عزم، علم را نمی کاود تا چیزی به دست آورد. همچون بادی که برگ های خزان را می پوید (بدون فائده ) روایات را زير ورو مى كند . ميراث ها از ( قضاوت های ناروای ) او می گریند و خون ها ( که به دليل احكام ناحق او ریخته شده ) از او بفریادند.
با حکم او دامن حرام ، حلال شمرده شده و با دستور او دامان حلال ، حرام دانسته می شود. نه چیزی دارد که بر اساس آن ، برای پاسخ مسائلی که بر او وارد می شود، حکمی صادر کند و نه شایسته ی ریاستی است که به واسطه ی ادّعای داشتن علم راستين، به دست آورده باشد.