مقدمه ای بر شرح کتاب التّوحید (یکتایی ویگانگی خدای متعال)؛ کتاب اصول کافی


۱. هم چنان که سابقاً و به مناسبت چند بار عرض شد، بنا به دلالت عقل و نقل اقتضای شأن انسان که قادر و مختار است، بندگی خالق او و رعایت موارد پسند و ناپسند اوست، و «دینِ» الهی که از طرف او تشریع شده، در حقیقت بیان احکام بندگی متناسب با منزلت خدای متعال، وخلقت بنده می باشد. حال لازمه ی اوّل در این رابطه؛ یعنی: رعایت مولویّت حقّ تعالی توسّط بنده، معرفت و شناخت اوست. و از آن جایی که حاصل اطاعت، تقرّب است؛ پس: حاصل تدیّن به دین الهی تقرّب به اوست. وچون نه خداییِ خدای متعال تمامی دارد و نه معرفت او و نه بنده بودن بنده؛ پس: می توان گفت که معرفت خدای متعال اوّل دین، و بستر دین و نهایت بی نهایت آن است.
«ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون»: من جنّ وانسان را خلق نکردم مگر اینکه بندگی مرا بکنند؛(ذاریات: ۵۶) .
و وجود مبارک امام حسین علیه السّلام در تبیین این آیه که اصحابش از ایشان سوال کردند، فرمودند:
"ایّهاالنّاس، ان الله جلّ ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه. فقال له رجل: یابن رسول الله بابی انت و امی فما معرفه الله؟ قال: معرفه اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته."
ای مردم، بدرستی که خدای جلّ ذکره بندگان را خلق نفرمود مگر این که او را بشناسند، پس هنگامی که او را شناختند بندگی و عبادتش کنند، پس هنگامی که او را عبادت و بندگی کردند از عبادت و بندگی غیر او بی نیاز شوند.
پس مردی به ایشان عرض کرد : ای پسر پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایتان باد! معرفت خدای چیست؟ فرمود: معرفت اهل هر زمانی است، امامشان را که اطاعت او بر ایشان واجب است. (علل الشرایع۱: ۹)

۲. در فرهنگ الهى، "معرفة الله" قيمتى ترين گوهر در خلقت، و بهتر و برتر از هر عملى مى باشد.
به فرموده حضرت امير عليه السّلام: "شمّة من المعرفة خیر من كثير العمل"؛
يعنى: یک دم (کمی) با او بودن، برتر و بهتر از هر عملی(بدون او است) اگر چه زیاد باشد.(نثراللآلی: ۷۶)

چرا که: تعريف كاربردى معرفت الله در معارف الهيّه عبارت است از يافتن حضور خود او در موطن نفس؛ نه دانستن اطّلاعاتی نسبت به او، ویا توانایی اثبات وجود او، و یا دریافتی ذهنی از او؛ چرا که: ذهنی ما با هر تیزی و ظرافتی، مانند ما ومخلوق ماست، نه خالق ما:
امام باقر علیه السّلام فرمودند:
"کلّما میّزتموه باوهامکم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم"؛
یعنی: هر چه را و با هر دقتی با ذهن های خود دریابید و آن را تصوّر کنید، خدا نیست، بلکه او هم مخلوقی مثل شماست، که در وجودش محتاج است و برگشت وجود او به شما است؛(ویا : ان تلقی از شما بعنوان خدا پذیرفته نشده وبه خود شما بر گشت داده می شود).(بحارالانوار۶۶: ۲۹۳)

که اگر رعایت ادب این حضور؛ یعنی: ایمان به او شود، این یافتن تبدیل به داشتن او می شود؛ یعنی: تقوا، و چه یافتن و چه داشتنی بالاتر از یافتن وداشتن خدای متعال.

نکته ی مهمّ قابل ذکر این که: اوّلاً زیاد ویا کم بودن معرفت حقّ تعالی، در حقیقت همان شدّت و ضعف یافتن حضور خدای متعال است که البتّه به دلیل بی حدّ بودن او در بی حدّ بودن، معرفتش نیز متناسب او در بی حدّی هم بی حدّ است، وتمامی ندارد. پس :
۱-۲ .معنای این فرمایش نورانی در حدیث که، در مورد خدای متعال اکتناه ممکن نیست، به این معنی است که به نهایت معرفت خدای متعال نمی توان رسید؛ نه آن که خدای متعال -نعوذ بالله- دو لایه بوده و مرکّب از کنه و غیر کنه می باشد. او احدیّ المعناست.« عنْ أَبي جعْفر عليه السلام أنّه قال في‏  صفة الْقديم: «إنّه واحد ، صمد، أَحدي الْمعْنى‏ ، ليْس بمعاني‏  كثيرة مخْتلفة».( كافي ‏1: 264)
۲-۲.نه بندگی بنده وشئونات او تمامی دارد ،نه خدائی خدای متعال ،و نه سیر بطرف خدای متعال تمام شدنی است ؛ لذا: اگر کسی ادعا کند من به انتهای آن رسیده ،و آنرا تمام کرده ام  ،و چون شریعت برای رسیدن به حقیقت بوده و من به آن رسیده ام ، و نیازی به رعایت شریعت ندارم ، یا کم عقل است و جاهل ، و یا مرض دارد و یا غرض -همچنانکه صوفیه و عرفا و دراویش مدعی هستند-.  

 ۳-۲. آن چه از حضور خدای متعال به درستی -نه خیالی وفکری - به هر شدّت و ضعفی یافته شود، خود خدای متعال است، نه لایه و وجهی از او - ان چنانکه در بعضی از مکاتب فکری بشری گفته می شود.

۳-۳. بیانی که در کتاب وسنّت در باره توحید و معرفت الله به کار رفته دو گونه است: بیانی که مخاطب آن -اوّلاً- منکران هستند، در حالی که موافقان نیز از آن بهره مند می شوند.
و بیانی که مخاطب آن موافقان و باورداران هستند، ولاجرم منکران گوش نیوشیدن آن را ندارند.
بیانی که مخاطب آن منکران وموافقان هستند، ارجاع به آیات است :
"أفلا ينْظرون إِلى الْإبل كيْف خلقتْ. و إِلى السّماء كيْف رفعتْ. و إِلى الْجبال كيْف نصبتْ. و إِلى الْأرْض كيْف سطحتْ"؛
یعنی: پس آیا به دقت نکاه نمی کنید: به شتر که چگونه خلق شده ، و به آسمان که چگونه گسترده شده ، و به کوه ها چگونه برافراشته شده ، و به زمین که چگونه پهن گشته است ؟! (غاشیه: ۱۷- ۲۰)

وبیانی که مخاطب آن موافقان است ، توجّه دادن به حضور حقّ تعالی ودیده شدن از طرف او ست:
َ "هو معكمْ أَيْن ما كنْتمْ"؛
یعنی: او با شماست هر جا که باشید. ( حدید: ۴)
"أ لمْ يعْلمْ بأنّ اللَّهَ يرى‏"؛
یعنی: آیا نمی دانی به درستی که خدا تو را می بیند. (علق: ۱۴)
"اعْملوا ما شئْتمْ إنّه بما تعْملون بصير"؛
یعنی: هر چه می خواهید بکنید، او بر آنچه انجام می دهید بیناست.(فصلت: ۴۰)
« و اتّقوا اللَّهَ و اعْلمُوا أَنّ اللَّه مع الْمتّقين‏»
خدای را پاسداری کنید، بدرستیکه خدای با خدای پا اسداری کنندگان از اوست؛( بقره : ۱۹۴ )

قال أَبوعبداللَّه عليه السّلام: «يا إِسحاق، خف اللَّه كأنّك تراه؛ و إنْ كنْت لاتراه فإنّه يراك‏"؛
یعنی: ای اسحاق از خدا بترس طوری که او را داری می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می ببند.(کافی۳: ۱۷۴)

این روش ، شیوه ای است که هر بزرگی با مراقبت به این روش، بزرگ شده است.

۴ . در بیانی که مخاطب آن ناباوران هستند، بیان ظاهراً با ادبیّات استدلالی و ناظر بر بطلان تصوّرات و تفکّرات نادرست آنهاست. برخلاف برداشت سطحی بعضی، در این‌ قبیل بیانات، مطلب در سطح نازلی گفته نشده، بلکه در ضمن حفظ حقّ مطلب، جواب مخالف درحالی که موافق فهم او نیز باشد، داده شده واسکات خصم نیز گردیده است.

۵.به گفتگوی استدلالی با مخالف وپاسخ استدلالی به شبهات او، اصطلاحاً«احتجاج» گفته می شود.
در احتجاجات اهل بیت علیهم السّلام از موارد قابل توجّه و یادگیری، متانت و حوصله و ادب آن حضرات در برخورد با مخالف و دیگری نحوه ی استدلال ایشان است؛ استدلالی که در کوتاه ترین بیان وزمان به نتیجه ی مطلوب می رسد؛ یعنی: اثبات بطلان مدّعای منکر وتثبیت حقّ مطلب.
ونکته ی حائز اهمیت وتوجّه در مورد فرمایشات اهل بیت علیهم السّلام و پذیرش کلام نورانی آنان توسّط مخاطبین، آن است که شنیدن کلام از وجود مبارک ولیّ الله، عین فهمیدن آن است.

 
 ۶. در احتجاج هایی که بحث در باره ی توحید است، مخالفان -معمولاً- منکر وجود خدای متعال هستند.
در چنین موقعیّتی -اوّلاً- وجود مبارک امام علیه السّلام حتّی فرضاً هم این عقیده ی باطل را نمی پذیرد. و چنین می فرماید:
«اگر چنین باشد که تو می گویی،(که نه خدایی هست ونه قیامتی) در حالی که چنین نیست، ما و تو هر دو برابریم؛ چرا که با فرض نبودن خدا و قیامت و حساب وکتاب، عقاید و اعمال ما، به ما زیانی نخواهد رساند، ولی اگر حقیقت چنان باشد که ما می گوییم، که چنین است، ما نجات یافته وتو هلاک خواهی شد.(كافي ‏۱: ۱۹۳)

در این منطق، استدلالی است که تلاش و اصرار مدّعی را برای اثبات مدّعای خود بی فایده، و به این ترتیب او را خلع سلاح کرده، و در عوض موجّه بودن جبهه ی مقابل را در دفاع از خود و ادّعای خود اثبات می کند.

۷. استدلال در کتاب وسنّت در مقابله با منکران ربوبیّت؛ یعنی: خدای متعال و پروردگاری او، تکیه بر خالقیّت است و دلالت افاعیل (مفعول ها) بر فاعل که حکم عقل وفطرت می باشد. خلقت وکائنات وچند وچون آن‌، واقعیّتی است که به جز با قبول حضور حقیقتی که در آن، علم و قدرت بیکرانی را به قصد و عمد اعمال می کند، قابل توجیه نیست؛ چرا که اگر با نگاه انکار حقّ تعالی، نظر به طبیعت و کائنات شود، آن چه هست مادّه ی مرده ای بیش نیست، و ظهور وبروز این همه عجایب محیّر العقولِ بی پایان در کائنات و طبیعت و در تن انسان، و تغییرات آن و نیز در حالات او وتحویلات آن که خارج از اختیار و خو‌است او اتّفاق می افتد، با هیچ منطقی مستقیم نیست.« أ فرأيْتمْ ما تحرثون ، أ أنْتمْ تزرعونه أمْ نحْن الْزارعون »:
آیا به آنجه درو می کنید ،نمی نگرید ؟ شما آنرا رویانده اید یا ما رویاننده آن بوده ایم؟(واقعه :۶۳ ،۶۴)


به قول سعدی:
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عَجب بر در و دیوار وجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

و به قول حافظ:
هر کو نکند فهمی زین کلکِ خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

۸. اما نکته ی بسیار مهمّ وحائز اهمیّت این که:
استدلالی که در کتاب وسنّت برای حضور خدای متعال می شود غیر از استدلالی است که در مکاتب بشری برای اثبات وجود خدای متعال می کنند.
توضیح این که:
۱-۸.در مکاتب فکریِ بشریِ خداباور -که به اشتباه به آن عقلی گفته می شود- سعی در اثبات وجود خدای متعال می کنند. پس: آنها اوّلاً بودن خدای متعال را مشکوک دانسته و سپس در صدد اثبات آن برمی آیند. بعضی از آن استدلال ها برای مردم عادی به قدری قُلنبه سُلنبه است که اگر بشنوند از خیر اثبات آن خدا صرف نظر می کنند، آن استدلال ها به علاوه ی بعضی دیگر مثل برهان نظم وبرهان حرکت در صورت موفقیّت اثبات می کنند که بله خالقی هست، خدایی هست، ولی این امر هیچ انفعال نفسی از خوف و خشیت نسبت به آن خدا، در شخص ایجاد نمی کند؛ چرا که صرف دانستن عظیمی که هست و عظمتی که دارد اثری در دل نسبت به او که فقط خبرش رسیده و با آن مواجه نیستی، ایجاد نمی کند؟!

۲-۸ .در مکاتب فکری خدا باور بشری،چهار مفهوم وجود دارد که ترکیب آنها بجای اثبات ، زمینه  انکار خدای متعال شده است  :ازلی بودن خلقت ؛یعنی : ابتدا نداشتن آن ؛ ذاتی بودن خاصیت اشیاء ؛ حاکمیت تخلف ناپذیر قانون علیت بر کاینات و صدور اعمال ؛ سنخیت ویا عینیت خالق ومخلوق . نتیجه ترکیب این مفاهیم ،به عدم نیاز به بودن خدای متعال دلالت کرده و سبب پیدایش مکاتب الحادی شده است.

 امّا در کتاب و سنّت ، خدای متعال نه مجهول و مشکوک است، و نه فرض می شود:
«افی الله شکُ فاطر السّموات والارض؟!»:
مگر در خدای شکّی هست،(خدایی که) آ‌فریننده آسمانها وزمین است؟!(ابراهیم: ۱۰)
«و في‏ أنْفسكمْ أ فلا تبْصرون‏»:(نشانه های خدای)در خودتان است، نمی بینید؟! (مانند: تغییرات نا خواسته از جوانی به پیری ،و تحویل احوال از خوشی به نا خوشی، ودلی که بی اختیار ما دائماً در زیر ورو شدن است )؛( ذاريات : ۲۱) ؛ افلا تبصر‌ن ؟!


لذا: ادبیّات کتاب وسنّت در این مورد برای اثبات نیست، بلکه برای تذکّر است؛برای یادآوردن است، نه یاد دادن؛ برای توجّه دادن؛ توجّه دادن به حقیقتی که حاضر است، که مخاطب او را می شناسد ولی از او غفلت کرده.
به دلالت آیات و روایات خدای متعال از ابتدای خلقت انسان تا به دنیا آمدن او، در سه موقع و موقف خود را به او معرفی کرده است: در عالم ارواح؛ در فرآیند خلقت حضرت آدم علیه السلام؛ و در جنین مادر .

۹. ارجاع دادن به آیات تکوینی وانفسی؛ اگرچه ظاهراً استدلالی شبیه برهان نظم و حرکت است، و این اشتباه بسیاری از دانایان است، در حالی که چنین نیست.
ارجاع به آیات، ‌در منطق کتاب و سنّت، از بابت توجّه دادن به آنها، و توجّه کردن به آنهاست. و راه کار آن نگاه خیره به آیه با توجّه و تمرکز ذهن استفهامی است که این پدیده «کیف خلقت؟!» یعنی: چگونه خلق شده؟!(غاشیه: ۱۷) و انتظار با توجّهی استفهامی، بدون آن که به ذهن فضول اجازه جواب دادن شود، تا استجابت.

تحریک و تحریص به تفکّر در پدیده ها در طبیعت از همین قبیل است. «تفکّر» در منطق کتاب وسنت معنایی نزدیک به «توجّه» دارد. تفکّر در منطق بشری، عبارت است از تلاش و تکاپوی ذهن. در حالی که در منطق الهی عبارت است از تنظیم ذهن.
امتحان کنید و در مواردی که در قرآن مجید امر به تفکّر شده، اقدام کنید:
سحرگاهی در حالی که به آسمان و اطراف آن نگاه خود را می گردانید، با توجّه به معنای آیه ی شریفه مربوط، آن را نیز تلاوت کنید:
إنّ في‏ خلْق السّماوات و الْأرْض و اخْتلاف اللّيْل و النّهار لآيات لأولي الْألْباب "الّذين يذْكرون اللَّهَ قياما و قعودا و على‏ جنوبهمْ و يتفكّرون في‏ خلْق السّماوات و الْأرْض ربّنا ما خلقْت هذا باطلا سبْحانك فقنا عذاب النّار."؛
یعنی: همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان خرد . آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار. (آل عمران: ۱۹۱)

ویا به هر پدیده ی طبیعی دمِ دستِ خود؛ مانند: گلی در گلدان که نزدیک شما است، با نگاه به گوشه ای از آن خیره شوید، واز آن چه می بینید و می بینید که در آن اتّفاق می افتد؛ که دقیق تر از یک آزمایشگاه مجهّز، فعل وانفعالات حیاتی در آن ماده در فعالیّت است وسوال کنید، ‌این آیه ی شریفه را با توجّه تکرار کنید: "کیف خلقت؟!" این عجایب در این جا چگونه پدید می آید؟! ومراقب باشید که ذهنتان شینطت نکرده و جواب ندهد؛ که ذهنیّات ما هیچ بهره ای از حقیقت الهیّه ی واقعی نبرده؛ لذا: ما را از او بی نیاز نمی کند:
"إنّ الظّنّ لا يغْني‏ من الْحقّ شيْئا"؛
یعنی: به درستی که گمان (حقیقت) به هیچ وجه از خود حقیقت بی نیاز نمی کند.(یونس: ۳۶  ؛ نجم: ۲۸)

۱۰ . خدای متعال چون هست، می شود گفت که چیزی است؛ ولی نه مثل هیچ چیز دیگر، او «صمد» است؛ یعنی: نفوذناپذیر؛
«الصّمد الّذي لا جوْف له‏» ( توحید صدوق: ۹۰ از امام باقر علیه السّلام)

لذا: هیچ وسیله ی شناختی؛ مثل: عقل، وهم، خیال و حسّ راه به شناخت و فهم چیستی او ندارد:
"یامن لا یعلم ماهو ولا این هو ولا کیف هو ولا حیث هو الا هو"
یعنی: اى آن‏ كه كسى نمى‏ داند او چيست و نمى‏ داند او چگونه است و نمى‏ داند كجاست، و نمى‏ داند در كدام سو است الا خودش. (دعای مشلول).

لذا در مورد او فقط می شود گفت هست آن هم نه مثل هیچ‌ چیزِ دیگر. در بی حدّ بودن هم بی حدّ؛ لذا: از هر اسم و صفتی مبرّاست. نشانه ی او بی نشانی است؛ لذا: نشانه های او، او را به بی نشانی نشان می دهند.
توضیح این که: فعل هر فاعلی نشانه از اوست؛ لذا: خلق هر خالقی نشانه از اوست؛ لذا: در فرهنگ الهیِ آیات(چه لفظی و چه کونی) و همچنین اسما وصفات که همگی به معنی نشانه هستند، مخلوق او و غیر او می باشند. و این معنا غیر از تلقّی از اسما وصفات الهیّه است که در مکاتب بشری آنها را عین ذات می دانند.
«...أوّل الدّين معْرفته و كمال معْرفته التّصْديق به و كمال التّصْديق به توْحيده و كمال توْحيده الْإِخْلاص له وَ كمال الْإخْلاص له نفْي الصّفات عنْه لشهادة كلّ صفة أَنّها غيْر الْموْصوف و شهادة كلّ موْصوف أنّه غيْر الصّفة ... »(نهج البلاغه ، ط ۱)

وچنین است که تعریف خدای متعال در فرهنگ الهی کتاب وسنّت، غیر از خدای فکری و خیالی مکاتب بشری است. در آن مکاتب خدای متعال همان وجود و هستی است؛ لذا: در آن خالق و مخلوق سر وته یک کرباسند و عین هم هستند؛ امّا در مکتب وحی، خدای متعال، خالق وجود و هستی است ‌و غیر آن، نه خود آن و یا مسانخ با آن؛ لذا: در فرهنگ الهی خدای متعال «سبحان»است؛ یعنی: دور از صفات مخلوقین می باشد؛ لذا: باید او را «تسبیح» کرد؛ یعنی: باید او را دور از صفات مخلوقین دانست. آن چنان که او «سبّوح» است؛ یعنی: او حتّی از تنزیه ما هم منزّه هست؛
"سبْحان اللَّه عمّا يصفون‏"؛
یعنی: منزه است او از این که به وصف در آید.( مومنون: ۹۱ و صافات: ۱۵۹).

۱۱. جایی نیست که محضر او نیست. حضورش در همه جا و احاطی است؛ «إنّه بكلّ شيْ‏ء محيط»؛
یعنی: به درستی او بر هر چیزی احاطه دارد.(فصلت: ۵۴)؛
لذا: با آن انیّت و مائیّت بی اسم ورسم، وبا این چنین حضور، او قابل درک ومعرفت برای احدی به جز خودش نیست؛ لذا: معرفت او در توان‌ هیچ کس نیست. و هیچ راهی به معرفت او نیست، مگر به تعریف (شناساندن) خود او.

«قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): المعرفة من صنع من هی؟ قال: من صنع الله عزوجل، لیس للعباد فیها صنع.
محمد بن حکیم می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: معرفت و شناخت، ساخته چه کسی است؟ آن حضرت فرمودند: ساخته خداوند است مردم در به وجود آمدن آن، نقشی ندارند.(کافی۱: ۳۹۵)

همان گونه که مانند هر فعل اختیاری، انجام آن در اختیار ما ولی نتیجه ی آن در اختیار ما نیست، در فرآیند معرفت خدای متعال، ادای احکام معرفت و بجا آوردن آنها در اختیار ما است، ولی رسیدن به نتیجه ی آن که معرفت الله باشد در اختیار ما نیست. در این فرآیند از آن جایی که عمل به احکام آن مانند رجوع به آیات، و توجّه به حضور حقّ تعالی، و عبودیّت او (به معنی لغوی) و عبادت او (به معنی اصطلاحی) و قبول معرفت هنگام معرّفی خدای متعال خودش را ، در اختیار ماست، فرموده اند که معرفت خدای فریضه است، و افضل فرایض می باشد،
«انّ أفضل الفرائض و أَوجبها على الإنسان معرفة الرّبّ و الإقرار له بالعبوديّة»؛
یعنی: به درستی که با فضیلت ترین واجبات و واجب ترین آنها بر انسان شناخت پروردگار و اعتراف برای او به بندگی است. (کفایه الاثر: ۲۶۲ از امام صادق علیه السّلام )
واز آن جایی که نتیجه ی انجام احکام که به فضل خدای متعال، تعریف او باشد، در اختیار ما نیست، فرموده اند معرفت صنع خدای متعال است. مضافاً بر این که او می تواند به هر کسی، به هر مقدار که بخواهد، حتّی بدون بجا آوردن احکام، خود را معرّفی کند،
که او «یفعل ما یشاء»؛ یعنی: به آن چه می خواهد عمل می کند(آل عمران: ۴۰ و حج: ۱۸)
و«یحکم ما یرید»؛ یعنی: به آن چه می خواهد حکم می کند(مائده: ۱)؛
البتّه او حکیم است، و حکیم کار عبث نمی کند.

۱۲. انفعال نفسیِ کسی که به فضل ومنّت خدای متعال او را می یابد، به دلیل بی کرانگی وبی نشانگی او ، حیرت؛ به دلیل عظمت بی حد در بی حد او ، ذلّت وفزع؛ و به دلیل فعل او که رحمت است، محبّت و شیفتگی؛ وبه دلیل ایجاد امنیّت، سکینه می باشد؛ همان معانی ای که در ریشه های لفظ جلاله ی «الله» در کتب لغت ونیز در احادیث وارده از اهل بیت علیهم السّلام در معنی این لفظ جلاله آورده شده است؛ پس: برخلاف تصوّر متکلّمین این لفظ جامد وعَلَم نبوده، بلکه مشتقّ و معرفه می باشد.
الحمدلله اوّلا وآخرا.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید