شرح احاديث باب دوّم و سوم و چهارم؛ «اطلاق القول بأنّه شئ»: تعبیر از خدای متعال به اینکه او چیزی است؛ و «أنّه لا یعرف الّا به»: او به جز به سبب خودش شناخته نمی شود؛ و «ادنی المعرفه»: کمترین حدّ معرفت؛ کتاب التّوحید

به دلیل این که خدای متعال حقیقتی است واقعی و خارجی، می توان از او تعبیر به «شئ» کرد، الّا به دو شرط: مثل هیچ چیز نیست؛ ولی نه می توان گفت نیست؛ و نه می توان گفت چیست. و این کمترین حد از معرفت قابل قبول نسبت به خدای متعال است.

باتوجه به آثار عجیب صنع خدای متعال در کاینات و طبیعت ،و در خود انسان در ابعاد مختلف، ذهن او می تواند در یابد که این همه ، فعل خالق قاهر و قدیر وعلیم و خبیری است بی حد و بیکران و بی نشان که مقهور  او نمی شود ، که مفاهیم ذهنی مخلوق او هستند ،نه خالق ،و بیش از این ، توانایی هیچ فهمی نسبت به خدای متعال نمی تواند داشته باشد .

پس وقتی او مانند هیچ چیز نبود، و هیچ چیز هم مانند او نبود؛ بی همتا بود؛ یعنی: او نه «ندّ» داشت و نه «ضدّ»؛ پس: او ومعرفت او موردی عقلی، فکری، وهمی، خیالی، و حسّی نیست؛ که هر کدام می تواند مانندی برای او باشد؛ پس: او مقهور عقل، فکر، وهم، خیال، و حسّ واقع نمی شود؛ پس: معرفت حقّ تعالی که اعلا معرفت در معارف الهیّه است، در استطاعت انسان نیست، بلکه فقط او خود می تواند، خود را تعریف کرده و بشناساند و در پرتو آن سبب شناخته شدن سایر حقایق شود.

او نه فقط تهی از خلق خود که خلق او نیز تهی از اویند؛ پس: برای رفتن به سراغ او بایستی ذهنی خالی و ساکت و ساکن، ولی آگاه و هشیار داشت، که به بیان حضرت امام صادق علیه السّلام:
«کلّما میّزتموه باوهامکم فی ادقّ معانیه مخلوقکم، مصنوع مثلکم، مردود الیکم»: آن چه را که در دقیق ترین تکاپوی ذهنی بتوانید تشخیص دهید،(خدایِ خالق شما نبوده) بلکه مخلوق شما (و نه آفریننده که) آفریده ای مثل شما است، (و به عنوان خدای خالق حقیقی پذیرفته نیست) و به سوی شما برگرداننده می شود؛(بحار ۶۶: ۲۹۳).

او نه فقط دور و بعید وپاک و منزّه از صفات خلق خود ( سبحان )؛بلکه: منزّه از تنزیه آنان هم هست ( سبوح )؛ چرا که: تنزیه آنان به قدر توان محدود فهم و بیان آنان است؛ لذا:

اوّلاً تسمیه و توصیف او فقط از عهده خود او ساخته است؛ چرا که: لازمه ی تسمیه و توصیف خدای متعال معرفت به او و عملکرد اوست، که البتّه مقدور کسی نیست.
ثانیا‌ از آثار وصف ناپذیر بودن او این که اوصاف کمال او در حقیقت نشانه از کیفیت او نیستند؛ بلکه: ناظر به عملکرد او در خلقت و در مخلوقین، و لاجرم نفی نقص از او می باشند، نه دلالت به چند و چون او. ‌لذا: تمام آیات و علامات و اسماء و صفات؛ یعنی: نشانه های او،  او را نشان می دهند، ولی نشان دار نمی کنند؛ و او را  به بی نشان بودن نشان می دهند؛ چرا که: نشانه های او -اعم از اسماء، صفات، و آیات- فعل او هستند ،ولاجرم غیر از او، و او نیز غیر از آنها .

و چنین است که «وجود» را حقیقت مشترک بین خالق و مخلوق دانستن، و او را « واجب الوجود» نه خالق وجود، و وجود خلایق را از همان و مشترک با او، و مراتبی از آن (اشتراک در وجود)، و یا عین او؛ چه در وجود و چه در ماهیّت (وحدت وجود و موجود و ماهیّت) باور داشتن ، عین خلاف توحید الهی کتاب و سنّت و مخالفت با آن، و تبدیل اصل هدایت به عین ضلالت می باشد.

حکم صریح در فرهنگ الهی به ذهنی نبودن خدای متعال، در عین حال که دلالت بر واقع امر می کند، دلالت بر خلاف بودن شیوه های معرفت الهی در مکاتب بشری است: در فلسفه که مبتنی بر فکر ،و در  تصوف که مبتنی بر خیال است ، که هر دو علیل از طی این طریقند، حتی اگر برای فریب، ا‌ولی را حکمت و دومی را عرفان نامیده باشند . خلاصه آن که به قول حافظ:
«عنقا شکار کس نشود دام باز گیر» .

و اما شاهدی برای نمونه ، بر تلقی از اسماء وتسمیه خدای متعال در فرهنگ الهی و توضیحی که در این باره عرض شد : اسماءالله نشان از بی نشانی او و تنزیه او از عیب و نقص حتی از تنزیه ما هستند :
« یامن هو أحد بلا ضدّ، یامن هو فرد بلا ندّ، یا من هو صمد بلا عیب، یا من هو وتر بلا کیف، یا هو قاض بلا حیف، یا من هو ربّ بلا وزیر، یا من هو عزیز بلا ذلّ، یا من هو غنیّ بلا فقر، یامن هو ملک بلا عزل، یامن هو موصوف بلا شبیه»؛

ای که او یکتایی است  بی ضدّ، ای که او یگانه ای است بی مانند ، ای که او بی نیازی است بی عیب، ای که او تک است بی چگونگی ، ای که او داوری است بدون ستمکاری، ای که او پروردگاری است بدون دستیاری، ای که او پیروزی است بدون خواری، ای که او دارایی است بی نداری ، ای که او پادشاهی است بدون برکناری، ای که او نشان داری است بی نشان ومانندی. (فقره ۷۴ دعای شریف جوشن کبیر).

 

به این ترتیب با توجه به مقدور و ممکن نبودن معرفت او بغیر از طریق خود او ، طی طریق بطرف معرفت او اولاً با تمنای از او و ثانیاً با رعایت احکام مربوط به آن شدنی است، که حکم مشترک در موارد مختلف در آنها، اتیان به آن احکام با ذهن خالی و ساکت ولی بیدار و آگاه و هشیار می باشد.

طریق تمنای معرفت از طریق رجوع به آیات تکوینی و آیات انفسی چند بار عرض شد، و اما روش و حکم و طریق بهره مندی از آیات و اسماء تشریعی و تدوینی و لفظی بمناسبت  مباحث معبود و اسماء و صفات او عرض خواهد شد؛ وما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب.

 

آنچه عرض شد شرح مطالب بیان شده در احادیث نورانی این سه باب و بسیاری از مطالب سایر باب های کتاب توحید است. امید آنکه به عنایت و تفضل صاحبان آن سخنان، با توجه به این بیانات، فهم انها برای حدیث  پژوهان عزیز دور همخوانی روان و آسان باشد؛ بمنه و کرمه.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید