شرح احادیث اول تا سوّم باب پنجم؛ باب معبود؛ کتاب التّوحید

احادیث این باب اوّلا‌ً ناظر به فهم های غلط از خداشناسی و عبادت او در رابطه با اسما و صفات او می باشد؛ باورهایی که در مکاتب بشری اعمّ از فکری-فلسفی ویا خیالی-عرفانی است.

جمع بندی دلالات روایات شریفه در این باب که اصول ثابت در توحید کتاب و سنّت است این است که:
تلقّی ذهنی از خدای متعال، خدای واقعی نیست، و کسی که چنین خدایی را می پرستد در حقیقت خدای خیالی ساخته خود را می پرستد؛ و این کفر است؛ پوشاندن حقیقت و معرفت آنست: «من عبد الله بالتّوهم فقد کفر».

در مکاتب بشری خدا باور و خدا باورانی که متاثّر از آنها هستند، اسما و صفات الهیّه را برخلاف توحید کتاب و سنّت، ذاتی خدای متعال و عین او می دانند. ‌و نیز در این مکاتب امکان معرفت خدای متعال را نحوی از تلقّی ذهنی از خدای متعال می دانند که به آن «معرفت به وجه» می گویند و منظورشان مقدار ممکن از معرفت خدای متعال است که به اسم و صفت اوست. و احادیث نورانی اهل بیت علیهم السّلام از جمله روایات در همین باب ناظر به این است که این گونه از خداشناسی و خداپرستی نیز از قبیل همان گونه اوّلی، و پرستیدن خدای ساخته ذهن بوده و کفر است؛ پوشاندن حقیقت و حق ان است: «من عبد الاسم دون المعنی فقد کفر».

در کنار این تلقّی ممکن است گفته شود که در هر صورت خدای متعال حقیقت بیکرانی است، و توجّه او به هر دو؛ یعنی: هم به مفهوم ذهنی اسم و هم به بیکرانکی حقّ تعالی باشد. و به این ترتیب عملاً هر دو؛ یعنی: هم اسم و هم معنا و مراد از آن را بپرستد. در این مورد فرموده اند: «من عبد الاسم و المعنی فقد اشرک» : کسی که هم اسم و هم معنا را بپرستد، برای خدای متعال شریک قرار داده است.

این گونه از عبادت های باطل؛ یعنی: عبادت اسم بدون توجّه به معنی و مراد از آن و یا عبادت اسم و مراد از آن هر دو، در عرفان به نحو متناسب با چند و چون آن مکتب، اتّفاق افتاده است:

ابزار طیّ طریق و شیوه آن در مکتب فلسفی، فکر و تلاش فکری است، و در عرفان ریاضت همراه با تلقین معانی با اوراد واذکار، تا به گمان خود دیدن حقیقت به چشم دل اتفاق بیفتد.

در این شیوه، بعد از زحمات شاقّه -به تعبیر خودشان- کسانی که موفّق می شوند، متوجّه حقیقت گسترده عالمگیری می شوند، که با توجّه به مبانی نظری در آن مکتب گمان می کنند که آن حقیقت خداست، و چون هر چیزی را از آن و پر از آن می بینند، گمان می کنند همه چیز خداست، حتّی خودشان را! در حالی که:
آن حقیقت گسترده را که آنها گمان کرده اند خداست، نور وجود (در تعبیر فلسفی) و یا نور ولایت (در تعبیر کتاب و سنّت) است، و خود مخلوق بوده و نشانه و اسم خدای متعال می باشد نه خود او، و چون او را که به گمان خود خداست می پرستند «عبد الاسم دون المعنی؛ اسم را بی توجّه به معنا ومراد آن می پرستند، که فرموده اند کفر است؛ پرده افکندن بر حقیقت و معرفت ان است .

در همان مکتب باورشان این است که خدای متعال ذو مراتب است، و اعلا مرتبه خدای متعال مرتبه ای است که هیچ اسم و رسمی ندارد و هیچ راهی برای معرفت آن نیست؛ حال اگر کسی با توجّه به این هر دو معنا خدای متعال را بپرستد، در واقع خدای متعال و اسم او را پرستیده که شرک است.

و اگر کسی خدایی را بپرستد که از شدّت بی کرانگی و بی نشانگی، آن چه در مواجهه با او عارض می شود حیرت و ذلّت است و از او هیج نمی توان گفت الّا این که هست؛ بی هیچ مشابهت و سنخیّت و عینیّت با مخلوقین و به دور از صفات آنان، و این که اسما و صفات او فعل او و غیر او هستند که نشان از بی نشان بودن او دارند، خدای واقعی را پرستیده و هم اوست که یار ‌و یاور راستین امیر المومنین علیه السّلام است؛ یعنی: تعلیم یافته و تربیت شده راست و درست در مکتب آن حضرت می باشد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید