مقدّمه ای بر شرح و فهم باب های: دوازدهم، باب صفات الذّات؛ سیزدهم؛ چهاردهم، باب الاراده من صفات الفعل ...؛ در اسماء و صفات الهیّه و اهمیّت آنها در خلقت و شریعت و نسبت آنها با خدای متعال

۱. تاکنون چندین بار در اهمیّت معرفت الله و فضیلت آن مطالبی به عرض رسیده؛ و اینکه اصلاً آنچه در عالم تکوین و تشریع؛ یعنی: در کاینات و دین الهی -هرکدام به تناسب مقتضیّات خود- اتّفاق افتاده، تعریف حق تعالی بوده است؛ چرا که: هر فاعلی در فعل خود تجلّی کرده و به این ترتیب خود را معرّفی می کند.

با این توضیح که:
مسلّم نزد عقل و نقل است که معرفتِ یافتن دانی که محاط است، بر عالی که محیط است، ممکن نیست؛ لذا: معرفت خدای متعال برای غیر او محال بوده، و تنها راه معرفت حق تعالی، معرّفی خود او، توسّط خودش می باشد.

. ارجاع به آیات (نشانه های) آفاقی و انفسی و قرآنی، و نیز امر به اتیان احکام و آداب و سنن الهی دین -خصوصاً- احکام اصول دین، به جز ادای وظیفه و ادای تکلیف بندگی -اوّلاً- به منظور احراز اوّلین شرط بندگی و طی طریق در مراتب عالیه ی آن که معرفت الله است، می باشد.
(چگونگی بهره مندی از آیات آفاقی و انفسی در طلب معرفت الله، در درسهای گذشته بیان شده، و نحوه بهره مندی از آیات و اسماء تدوینی -ان شاءالله- به مناسبت عرض خواهد شد، و علاقمندان به دسترسی زودتر به آن، به کتاب «شیوه خدایی شدن» مراجعه فرمایند).
۳. آن چه در تعریف خدای متعال از خود و با فعل خود در آفاق و انفس آشکار می شود، در آیات قرآنی و بیانات نورانی معصومین علیهم السلام، به عنوان اسما و صفات و نشانه های او، بیان شده است. در حقیقت هزار و یک اسم او، گزارش او از خود توسّط افعال خود است، بدون آن که خود نشانه ای داشته باشد.

۴. به همین دلیل است که از اوّلین و اهم مباحث در مبحث توحید، مبحث اسما و صفات الهی است، که نقش اوّلی و کلیدی در معرفت الله دارد. و از اهم مباحث و اوّلین آن، نسبت بین خدای متعال و اسما و صفات اوست:
آیا نسبت اسما و صفات الهیّه و خدای متعال، بینونت تامّه است؟
آیا اسما و صفات کمالیّه ذاتی خدای متعال هستند؟
آیا بعضی از آنها صفات ذات و بعضی زائد بر ذات بوده، و صفات فعل او هستند؟

۵. آن چه مجموعه آیات و روایات بر آن حاکم است این است که عقلا و نقلاً‌ اسم و مسمّی، و صفت و موصوف هر کدام غیر از دیگری هستند؛ و گذشته از آن در مورد خدای ‌متعال هیچ نمی توان گفت، و در مورد او هیچ گزارشی نمی توان داد، مگر آن چه او خود فرموده؛ و آن چه در کلام او آمده این است که «لیس کمثله شئ»(شوری: ۱۱) و «سبحان الله عما یصفون»(مومنون: ۹۱ و صافات: ۱۵۹) (همچنان که ابواب و احادیث مربوط به آنها گذشت)؛ و برای نمونه:

امام صادق علیه السّلام فرمودند: «الله معنی یدل علیه بهذه الاسما و کلها غیره؛» ... او یکتای یگانه ی بی نیاز ( غیر قابل دسترسی ذهنی و حسی ) است که به این اسم ها نامیده شده در حالی که غیر آن نام هاست ؛ حقیقت این است که اسم ها نشانه هایی هستند که او خود را به آن ها به بی نشان بودن، نشان داده؛ (کافی۱: ۲۱۹)

امام باقر علیه السّلام فرمودند: «...الواحد الاحد الصمد المسمی بهذه الاسما دون الاسما؛ ان الاسما صفات وصف بها نفسه»
يكتاى بى‌نياز را كه به اين اسماء ناميده شده است نه خود اسماء را زيرا اسماء اوصافى هستند كه خود را بدانها ستوده. (کافی۱: ۲۱۹)

امیر المومنین علیه السّلام فرمودند: «کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده کل صفه أنّها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف أنّه غیر الصفه»
کمال شناخت او به یگانگی و یکتایی خالص دانستن اوست و کمال اخلاص (در شناخت) او دور دانستن صفات او از اوست؛ برای آن که هر صفتی خود شهادت می دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت میدهد بر این که غیر از صفت می باشد؛ (نهج البلاغه: ط۱)

امام رضا علیه السلام فرمودند: «...الممتنع من الصفات ذاته‏...»
ذات او از داشتن صفات امتناع دارد (صفات، ذات او نیستند؛ صفات نمی توانند ذات او باشند). ( توحید صدوق : 56 )
امام موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: « ...كمال توحيده نفى الصفات عنه‏... » کمال توحید او ( فهم کاملا درست از یکتایی او ) نفی صفات از اوست .(کافی 1 : ۳۴۲ )
امام صادق علیه السّلام فرمودند: «اسم الله غیر الله، و کل شئ وقع علیه اسم شئ فهو مخلوق ما خلا الله»

اسم خدا غیر خود اوست و هر آن چه نام چیز بر آن صادق آید مخلوقی است جز خدا (توحید صدوق۱: ۱۹۲)

امیر المومنین علیه السّلام فرمودند: «دلیله آیاته و وجوده اثباته و معرفته توحیده و توحیده تمییزه من خلقه و حکم التمییز بینوته صفه لا بینونه عزله؛ انّه رب خالق غیر مربوب مخلوق، کل ماتصوّر فهو بخلافه؛ ثم قال بعد ذلک: لیس باله من عرف بنفسه؛ هو الدال بالدلیل علیه و المودی بالمعرفه الیه؛»
 نشانه هایش دلیل (بر بودن) او هستند، یافتن او دلیل بر بودن اوست، و شناخت او توحید (شناخت او به یکتایی) اوست، و توحید (شناخت او به یکتایی) (شناخت او به) غیریت او از آفریدگانش می باشد، و حکم تشخیص (غیریت و مباینت) او، فاصله داشتن از حیث صفت است نه مباینت و فاصله مکانی؛ او پروردگار خالق است غیر پرورده ی مخلوق، هر چه تصور شود او غیر آن است. سپس بعد از آن فرمود: آن اله (معبود) نیست که (کسی) خودش (بتواند او را) بشناسد؛ او خود راهنمایی کننده است با راهنما بر خودش، و او خود معرف (شناساننده) خودش می باشد. (احتجاج، ۱ : ۲۰۱)

امام جواد علیه السّلام فرمودند: «...کان الله ولا خلق، ثم خلقها (الاسما و الصفات) وسیله بینه و بین خلقه یتضرّعون بها الیه و یعبدونه، و هی ذکره و کان الله و لا ذکر و المذکور؛ هو الله القدیم الّذی لم یزل، و الاسما و الصفات مخلوقات و المعانی و المعنی بها هو الله ...؛»
خدا بود و خلق نبود، سپس (اسماء و صفات) را وسیله ای بین خودش و بین آفریدگانش آفرید که با آن به سوی او تضرع کنند و او را بپرستند و آن ذکر اوست، و خدا بود و ذکر و مذکور نبود؛ او الله؛ قدیمی است که همیشه بوده، و اسماء و صفات و معانی آنها، مخلوق هستند، و (مراد از) معنای آن الله است. (کافی۱: ۲۸۵)

امام صادق علیه السّلام فرمودند: «الله اکبر من أن یوصف»
خدا بزرگتر از آن است که به وصف درآید. (کافی۱: ۲۸۹)

پس به این ترتیب:
اوّلاً، اسما و صفات الهیه که نشان از خدای متعال هستند، مخلوق بوده؛ پس ذاتی او نیستند؛لذا: او را به بی نشان بودن نشان می دهند؛

ثانیا‌ً، در مورد خدای متعال اسما و صفات دلالت تسبیحی و تنزیهی دارند؛ یعنی: از او نفی عیب و نقص می کنند:
امام جواد علیه السّلام فرمودند: «...فقو‌لک ان الله قدیر، خبرت أنّه لا یعجزه شئ، فنفیت بالکلمه العجز، و جعلت العجز سواه، و کذلک قولک عالم انّما نفیت بالکلمه الجهل، و جعلت الجهل سواه ...»؛
پس گفته تو که خدا قادر است خبر دادن تو به این است که چیزی او را عاجز (ناتوان) نمی کند؛ و به این ترتیب تو عجز را جز او قرار دادی، و هم چنین قول تو که او عالم است جز این نیست که با این کلام تو جهل را ( از او ) نفی کردی و جهل را جز او قرار دادی . (کافی۱: ۲۸۶)

واین بی نشان بودن به حدّی است که طالب حق تعالی بایستی در توجّه به او ذهنی خالی از افکار و اوهام داشته باشد؛

همان حضرت در ضمن همان حدیث می فرمایند:
«فربنا تبارک و تعالی لاشبه ولا ضد و لا ند و لاکیف و لانهایه ولا تبصار بصر. و محرم علی القلوب أن تمثله و علی الاوهام أن تحده و علی الضمائر آن تکونه...»
پس برای پروردگار ما تبارک و تعالی شبیه و ضد و ند (همتا) و کیفیت و نهایت و دیده شدنی نیست، و حرام است بر دل ها که مانندی برایش تجسم کنند و (حرام است) بر ذهن ها که حدی برایش تصور کنند و (حرام است) بر باطن ها که او را ایجاد کنند . (همان: ۲۸۸)

لذا: نزد بزرگان علم و معرفت و معنا، شرط لازم برای توجّه به خدای متعال و یافتن او لافکری؛ یعنی: داشتن ذهن ساکت و ساکن ولی آگاه است، به همین دلیل است که: او مقهور ذهن واقع نمی شود، و شخص غافل نیز حضور او را نمی یابد؛ بقول صائب: «از شیشه بی می، می بی شیشه طلب کن/ حق را ز دل خالی از اندیشه طلب کن».

ثالثاً، اسما و صفات الهیّه به معنی ایجابی آنها، دلالت بر مقام نورانی خود اسم جلاله «الله» و عملکرد آن دارد، که تبیین آن در باب حدوث اسما خواهد آمد.

۶. منشاء اشتباه در مورد اعتقاد به ذاتی بودن اسما و صفات، ناتوانی در فهم درست تعارض بین مدارک، و وجه جمع بین آیات و روایاتی است که از طرفی آنها را از خدای متعال نفی می کنند، و از طرف دیگر به کرّات و مرّات او را به آنها یاد می ‌فرمایند. برای خالی نبودن عریضه و برای نمونه:
«الله لا اله الا هو الحی القیوم...» (خدای که نیست معبودی جز او که زنده و پابرجاست .بقره: ۲۵۵) «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم...» (اوست خدایی که نیست معبودی جز خودش که دانای نهان و آشکار است، او رحمان و رحیم است ...حشر: ۲۲ تاآخر سوره حشر)، که خدای متعال را به اسما و صفاتش یاد می فرماید. لذا:

عده ای با ذاتی دانستن و عینیت آنها با ذات به گمان خود یکتایی و یگانگی را برای خدای متعال حفظ کرده و او را از داشتن اعضا و اجزا مبرّا دانسته، و خود را از اتّهام عدم خلوص در توحید -همان گونه که امیر علیه السّلام فرموده- دور نگاه داشته اند. در حالی که آنان به این ترتیب به جای حل مسأله صورت آن را پاک کرده اند.

عدّه ای هم به استناد روایاتی که در آنها ظاهراً بعضی از صفات را ذاتی خدای متعال می دانند، صفات را به ذاتی و فعلی تقسیم کرده اند؛ در حالی که به دلالت عقل ونقل اسم و مسمّی، و صفت و موصوف هر کدام غیر از دیگری هستند، و خدای متعال فقط خداست بی هیچ اسم و صفتی:
"هوَ الله الذی لا اله الّا هو" (اوست خدایی که نیست معبودی جز خودش .سوره حشر: ۲۳)
و یا فرمایش امیر علیه السّلام:
"یا هو یا من هوَ هو، یا من لیس هو الا هو، یا هو یا من لا هو الا هو"؛ ( ای آن که او فقط اوست؛ فقط اوست که اوست؛ و آن که هیچ دیگری او نیست. مکارم الاخلاق: ۳۴۶)؛پس: هیچ اسمی و رسمی و صفتی و معنا و مفهومی او نیست؛ بلکه فعل او و نشانه از بی نشانی اوست؛ فقط اوست که اوست بی هیچ معنا و مفهومی دیگر؛ و چنین است که در مورد او فقط می شود گفت که هست.

و به این ترتیب ترجمه آیات و عباراتی مانند «وهو العلی العظیم» چنین خواهد بود که: «اوست که اسم او علی عظیم است»؛ یعنی: اسم آن حقیقت بی نشان علی عظیم است که او را به بی نشان بودن نشان می دهد؛ یا: اسم او که غیر اوست علی عظیم است. در این عبارات، ال به معنای موصوله است.

۷. در مکاتب عرفانی و فلسفی که معمولا‌ فضله موش را آب کشیده و می خورند، اعتقاد غالب بر ذاتی بودن اسماء و صفات است، و در علم کلام که برای دفاع از عقاید و اصول دین از منطق یونانی و فلسفی استفاده شده و از آن شیر-گاو- پلنگی ساخته اند، باور غالب به تقسیم شدن صفات به ذاتی و فعلی است، و عقیده غالب در بین علمای امامیّه همین است و کلینی بزرگ نیز از جمله همانان است. او در باب دوازدهم، باب صفات الذّات احادیث مربوط به آن را نقل و در پایان دیدگاه خود را در چگونگی تشخیص صفات ذات از صفات فعل بیان فرموده است.
و نکته بسیار مهم این که: همان طور که مکرر عرض شد، اسما و صفات الهیه فعل خدای متعال بوده و؛ لذا: مخلوق او می باشند؛ نه آن که او فعلی انجام داده که خصوصیات آن، آن اسم و یا صفت بوده باشد؛ بلکه خود آن اسم و یا صفت فعل خدای متعال می باشد. و چنین است که ثمره عملی اعتقاد به ذاتی بودن اسما و صفات _حتی تعدادی از آن ها _ اعتقاد به وحدت وجود و موجود است؛ اگر چه خود متذکر آن نبوده باشند، که غالباً نیستند.

۸. در اعتقاد به ذاتی بودن صفات، بعد از خود این اعتقاد خراب ترین خرابکاری در آن، و در توحید، اعتقاد به ذاتی بودن صفات مشیّت و اراده است. این با‌ور به این معنی است که خدای متعال «لم یزل مریدا»؛ دائماً مرید بوده؛ یعنی: دائماً اِعمال اراده فرموده؛ یعنی: دائماً خلق فرموده؛ یعنی: خلقت ازلی بوده و به این ترتیب او در قدیم بودن شریک داشته است.
درجواب از این باور و آثار خلاف و مخرّب آن، احادیث متعدّدی از نواحی مقدّسه اهل بیت علیهم السّلام شرف صدور یافته که باب چهاردهم؛ باب الاراده انّها من صفات الفعل...و احادیث در آن، پاره ای از تاکیدهای موکّد آنان علیهم السّلام، بر نفی این اعتقاد است.

واز جمله آن احادیث نورانی که در سایر مصادر آمده، حدیث ذیل است:

امام رضا علیه السلام فرمودند: «المشية و الإرادة من صفات الأفعال فمن زعم أن الله تعالى لم يزل مريدا شائيا فليس بموحد».

مشیت و اراده از صفات افعال(خدا) هستند؛ پس هر که خدای تعالی را همیشه اراده کننده و مشیت کننده بداند موحد نیست. (توحید صدوق: ۳۳۸ و مختصر البصائر: ۳۷۰)

از احادیث کلیدی در فهم واقعه خلقت،حدیث ۴ در همین باب ۱۴ می باشد:
از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند: «خلق الله المشیئه بنفسها ،ثم خلق الاشیاء بالمشیئه»:
خدای مشیت را به خود او (مشیت) آفرید، سپس بقیه اشیا (چیز ها) را به (سبب) مشیت خلق فرمود؛ پس:
اولاً . مشیت، فعل و مخلوق خدای متعال بوده و ذاتی او نیست.
ثانیا . حقیقت مشیت‌ ، حقیقتی خارجی و-باصطلاح- نفس الامری است ، نه مفهومی ذهنی . و از همین جا می توان در مورد بقیه اسماء و صفات هم فهم مشابه داشت.
ثالثاً. خلقت ابتدا و آغاز دارد، و برخلاف تصور مکاتب بشری، ازلی نیست؛ لذا می فرماید: خدای آن را خلق فرمود؛ پس نبوده  لذا خلق شده و سپس باقی مخلوقات بسبب او خلق شده اند.
رابعاً. جوابی عقلی و نقضی و بدون جواب به ازلی نبودن خلقت:
اگر خلقت ازلی می بود، با توجه به نامحدود بودن زمان، بایستی همه مخلوقات در گذشته، خلق شده و نابود شده باشند، و اکنون و حالا و مخلوقاتی نبوده باشند؛ الحمد لله اولاً و آخرا.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید