شرح باب پانزدهم؛ باب پدیده بودن اسماء الهی، حدیث اول (۲)

۱. سترگ ترین و بزرگترین و شگفت ترین حادثه در خلقت، خود حادثه خلقت است و ابتدای پر راز و رمز آن؛ تعبیر عامیانه در ابتدای سنّت قصّه گویی بزرگترها به بچّه ها، جان کلام در حکایت درست از ابتدای خلقت است: « یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود».
و اوّلین حدیث در باب پانزدهم؛ باب حدوث الاسما؛ ناظر به همین حادثه است؛ حدیثی که در فهمِ معارف نهفته ی در خلقت اهمیّت اوّل و در دشوار فهم  بودن آن، در میان احادیث نورانی اهل بیت علیهم السّلام اگر بی نظیر نباشد، قطعاً کم نظیر است.

۲.حدیث ناظر به وقایع اوایل خلقت است؛ و مویّد این معنا حاکم بودن آیات و احادیث در فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام به ابتدا داشتن خلقت، و اینکه خدای متعال یکتای یگانه ی بی همتا بوده و غیر او نبوده، و او ابتدا به خلقت فرموده؛ او ازلی است و غیر او، خلق اویند و ازلی نیستند.
ابتدا داشتن خلقت نشانه از مطلق محدودیّت برای مخلوقات است. اصرار مکاتب خیالی- فکری- بشری معتقد به وحدت وجود و اشتراک در وجود -که ثمره عملی آن همان وحدت وجود است- به ازلی بودن خلقت، در حقیقت اثبات مدّعای اصلی خود در همه خدایی است.

۳. برخلاف تصوّر باطل مکاتب بشری که به ازلی بودن خلقت ولاجرم به شریک داشتن خدای متعال در قدیم بودن معتقد بوده؛ لذا: مشرکند، آیات و روایات صراحتاً حکم می کنند به ابتدا داشتن خلقت: کان الله و لا شئ غیره..(کافی ۱ : ۲۶۱)؛  
و نیز به حادث بودن صفت مشیّت و اراده خدای متعال (کافی ۱ : ۲۶۶ ؛ باب الاراده انّها من صفات الفعل ...)،
 واینکه خدای متعال مشیّت را آفریده و به وسیله آن بقیّه را خلق فرموده (همان؛ باب مربوط به آن؛ باب ۱۴، که توضیح آن گذشت)؛
و این که خلق اوّل اختراعی از نور الهی است؛ که جز او غیری نبوده؛ البتّه بدون آن که از خدای متعال چیزی کم و یا آن چه خلق شده جزئی از او و از جنس او و یا عین او باشد؛
و این که خلق اوّل ابداعی است؛ یعنی: بدیع و نو بوده و مسبوق به هیچ سابقه ای نیست:
أنت الّذی ابتدأ و أخترع و استحدث و ابتدع و أحسن صنع ما صنع...(الاقبال۱: ۳۵۱)
تو همان هستی که آغاز کرده و خلقت را بدون سابقه پیشین پدید آورده و به گونه نو آنچه ساختی، به بهترین گونه ساختی.
الحمدلله فاطر الاشیا انشاء و مبتدعها ابتداعاً بقدرته و حکمته، لا من شئ فیبطل الاختراع، و لا لعلّه فلا یصح الابتداع(حدیث۳)
سپاس خدای را که به قدرت و حکمت خود اشیاء را آفریده و آن ها را ایجاد کرده، در حالیکه بی سابقه بودند و این همه در حالیست که آن ها را از چیزی نیافریده تا اختراعی بودن آن ها باطل و نیز به دلیلی خلق نفرموده تا نو بودن آن ها درست نباشد.
و سرّ ناگشوده برای نامحرمان؛ یعنی: کسانیکه به باب الهی که خدای متعال برای ورود به ساحت اقدس خود و نیز به عالم معنا و علم و معرفت، خلایق را به آنجا ارجاع داده، ولی رجوع نکرده؛
و نااهلان که خدای متعال نادانان را به سوال و درخواست از اهل ذکر تکلیف فرموده، و نکرده اند، این است؛
و این که هر فاعلی در فعل خودش، خود را تعریف می کند، و خلقت فعل خدای متعال است؛ لذا: تعریف او:
خلق ما شاء متوحّداً بذلک لاظهار حکمته و حقیقه ربوبیّته؛ (همان): آن چه را خواست خود به تنهایی برای نمایاندن حکمت و حقیقت ربوبیّتش آفرید.

و حکمت ارجاع دادن او طالبان معرفت خود را به آثار خود در خلقت، این است؛ معرفی کردن خود را به آیات و صنع خود.
"سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتّی یتبیّن لهم انّه الحق..."
به زودى نشانه‏ هاى خود را در کائنات و در خودشان بايشان نشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او  حق است...(فصلت: ۵۳)
"فانظر الی آثار رحمه الله"
پس به آثار رحمت خدا هوشمندانه بنگر (روم: ۵۰)

۴.«اوّل ما خلق الله» حقیقت أحدِ واحدی است‌ که به تعبیرات مختلف از او یاد شده؛ هر کدام به عنایت دلالت به وجهی از وجوه و خصوصیّتی از خصوصیّات و عملکردی از عملکردهای آن:

خلق اوّل از آن نظر که تحقّق هستی در ماهیّت خود بوده، "کان ‌و مکان" نامیده شده،
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
"انّ الله کان اِذ لا کان فخلق الکان و المکان .... " (الکافی ۲: ۴۴۲)
حقیقت این است، خدای بود در حالی که هستی نبود، هستی و جای هستی را آفرید...

با توجّه به اثر و معنای پدید آمده "کلمه"، و با توجّه به جامعیّت معانی الهیّه در او، «کلمه تامّه»
 و از آن نظر که ظهور او به خود و ظهور دیگران به او است، "نور":
امیرالمومنین علیه السّلام فرمودند:
" انّ الله تبارک و تعالی احد واحد تفرّد فی وحدانیته ثم تکلّم بکلمه فصارت نورا ..."(بحارالانوار ۲۶: ۲۹۱)
به درستیکه خدای تبارک و تعالی بی مانند بی همتا یکتا در یگانگی خود بود (یعنی به غیر خدا هیچ نبود) سپس تکلم فرمود به کلمه ای پس آن کلمه (حقیقتی) نورانی شد.

از آن نظر که کارکردش تشخیص زشت از زیبایی است ، "عقل " ،
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:" اول ما خلق الله العقل"؛(همان۱: ۹۷).
اول چیزی که خدای خلق فرمود عقل بود.

و از آن نظر که کارکرد دیگرش معلوم کردن مجهول است، "علم"؛ علم بر بود و نبود؛ کرسی و عرش؛ "علم الله"؛ علم فعلی خدای متعال،
رسول الله صلّی الله علیه وآله فرمودند:
"اِنّ الله تبارک و تعالی خلق العقل من نور مخزون مکنون فی سابق علمه الذی لم یطّلع علیه نبی مرسل و لا ملک مقرّب فجعل العلم نفسه..."؛ (روضه الواعظین۱: ۳۴)
به درستیکه خدای تبارک و تعالی عقل را از نور گنجور پنهان شده در علم پیشین خود خلق فرمود همان که هیچ نبی مرسل و یا ملک مقرب اطلاعی از آن نداشت؛‌پس علم را خویشتن خویش آن قرار داد.

از آن نظر که نشانه از خدای متعال است،
"اسم الله" ، "آیه الله" ، و "صفه الله".                       

و از آن نظر که به توجّه حق تعالی بود شده، "وجه الله".

و از آن نظر که خواسته ی اوست، "مشیّه الله":
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
 "خلق الله المشیّئه بنفسها ثم خلق الاشیاء بالمشیئه"(الکافی۱: ۲۶۹)
خدای مشیت را به سبب خود او آفرید (نه به چیز دیگر) سپس اشیاء را (بقیه چیزها را) به سبب مشیت خلق فرمود.
که وجود مبارک امام رضا علیه السلام از آن (مشیت) به ذکر اول یاد می فرمایند (تفسیر قمی ۱ : ۲۴ ، کافی ۱ : ۳۸۳)؛ چرا که: پیش از ابتدا به خلقت، نه ذکری بوده و نه مذکوری (آیه اول سوره انسان و روایت ذیل آن).

و از آن جایی که فعل خدای متعال  است، "اراده الله":
«اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»
چون چيزى را اراده كند، فرمانش اين است كه بگويد: «باش» پس بى درنگ موجود مى‌شود(یس: ۸۲)؛
یعنی: اراده خدای متعال همان تحقّق فعل اوست.

و از آن جایی که نشان منتفی بودن عجز از خدای متعال است، "قدره الله " نام یافته است.

این حقیقت در واقع همچون پرده ای است که خدای متعال از پس و پشت آن برای سایرین شناخته می شود؛ لذا از آن به عنوان "حجاب الله" نام برده شده است.

از آن جایی که این حقیقت هیچ نقصی به جز خلق شدن ندارد، به "لا خالق و لا مخلوق" بودن وصف شده.
و از آن جایی که به دلیل نامحدود و غیر قابل وصف و عین رحمت و عظمت بودن، ملاقات کنندگان خود را دچار حیرت، ذلّت و محبّت می کند، "الاه" گفته شده.

و از آن جایی که حقیقت گسترده در همه خلقت و حاضر در موجودیت هر چیزی هم اوست، لذا آشنای بی نشان همه است؛ "الله" است.

لفظ جلاله "الله" و همه ی الفاظ جلالیّه و توحیدیّه؛ مانند : "لا اله الا الله"، "الله لا اله الا هو" ، "هو الله الّذی لا اله الا هو" ، "هو الله" و "هو" وصف انفعال نفسی مواجه شوندگان با اوست، که بی کرانِ بی نشان است.
و سایر اسماء و صفات الهیّه جلوه ها و عملکرد این مقام علیّ هستند که نشان از بی نشانگی خدای تعالی می دهد.
امام صادق علیه السّلام:
"...فهذه الاسماء الّتی ظهرت، فالظّاهر هو الله تبارک و تعالی و سخّر سبحانه لکل اسم من هذه الاسماء اربعه ارکان فذلک اثنا عشر رکناً ثم خلق لکل رکن منها ثلاثین اسما فعلا منسوبا الیها..." (کافی۱: ۲۷۵)
پس این همان اسمائی است که آشکار شده اند؛ و آنچه آشکار شد همان الله تبارک و تعالی بود (یا: پس آنچه آشکار شد هو الله تبارک و تعالی بود) و خدای سبحان برای هر اسمی از این اسماء چهار رکن قرار داد و به این ترتیب دوازده رکن شدند؛ و آنگاه برای هر رکنی سی اسم که فعل منسوب به آنها بود آفرید.
نسبت درست صفت ذات و یا صفت فعل بودن بعضی از صفات که در باب صفات الذّات آمده و منشأ نسبت دادن غلط آنها به خدای بی نشان و لایو‌صف شده، در این حدیث، و در این جا، معلوم و شمرده می شود؛ آن صفات، صفات ذات و یا صفات فعل مصداق اسم جلاله ی «الله» و مقام نورانی بلاتعیّن آن هستند، نه منسوب به مراد از آن اسم؛ که مراد از اسم جلاله «الله» است؛ که در مورد او فقط می شود گفت هست: «هو نفسه و نفسه هو»(حدیث۲)؛ او فقط خودش است و خودش فقط اوست؛ لذا: فقط می توان گفت او هست؛ ولی نمی توان گفت چیست، و اسما و صفات و آیات او، او را به بی نشان بودن نشان می دهند؛ تا جایی که خود اسما و صفات او نیز دور از ذهن و فکر و حسّ مخلوقات هستند: «سبّح اسم ربک الاعلی»: اسم اعلای پروردگارت را به دور از صفات مخلوقین (و منزّه از آنها) بدان؛ (سوره اعلی: ۱).      

حقیقت الهیه حقیقت اول چون به دور از اوصاف خلایق است، گفته می شود: "سبحان الله".
چون حقیقت هر حسن و خیری از اوست، گفته می شود: "الحمدلله".

چون یکتا و یگانه است و خالق خود را فقط به صرف "بودن" تعریف می کند و نه هیچ چیز دیگر ، گفته می شود: "لا اله الا الله".

و چنان بزرگ تر است که هیچ گزارشی از آن نتوان داد؛ لذا: گفته می شود:
"الله اکبر"؛ "الله اکبر من اَن یوصف"،
الله بزرگتر از آنستکه بتوان از آن گزارش داد.
چون بیان و ذکر و تعلیم و تفصیل مقصود خدای متعال و خواسته ی اوست، "کتاب الله" ، و "کلام الله" است، و از آن جایی که خود گویا و ناطق به آن است، "قرآن" است.

اگر در رابطه و نسبت بین او و خالقش فقط یک کلمه بتوان گفت، آن کلمه "محبّت" است؛

او "حبیب" خدا؛ "حبیب" خالق خود است؛
امیرالمومنین علیه السّلام فرمودند:
"کان الله و لا شیء معه فاوّل ما خلق الله نور حبیبه محمّد صلّی الله علیه و آله "؛ (بحارالانوار ۱۵: ۲۷)
خدای متعال بود و هیچ چیزی غیر او نبود پس اول چیزی که خلق فرمود نور حبیبش محمّد صلّ الله علیه و آله بود.
و هم ایشان در جواب از «اوّل ما خلق الله» به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند:
« اوّل ما خلق الله -یا جابر- نور نبیّک، ثمّ خلق منه کل خیر»؛(بحارالانوار۱۵: ۲۴ از ریاض الجنان): اوّل چیزی که خدای خلق فرمود -ای جابر- نور پیامبر تو بود و سپس هر خیری را از آن خلق فرمود.
و"لا حبیب الّا هو و اهله"
و برای خدای متعال فقط او و خاندانش هستند که محبّتشان ذاتی خدای متعال است و به عکس(مفاتیح الجنان : زیارت آل یس)
و این نوشته شرح مختصر و مجمل از این حکایت است؛

تا جایی که همانطور که در توقیع مبارکه امام زمان علیه السلام در دعای رجبیه آمده؛ "لا فرق بینک و بینها الّا انّهم عبادک"؛ (دعای رجبیه، مفاتیح الجنان): (خدایا) فاصله ای بین تو و مقامات نورانی آنان نیست، مگر آن که آنان بندگان تو هستند؛
لذا چنین است که به اذن او، آن حقیقت الهیّه ی بلاتعیّن به ماهیّت محبوب ترین محبوب های او در میان خلایق؛ یعنی: محمّد و آل محمّد صلوات الله علیه و علیهم تعلق گرفته است.
و آنان علیه و علیهم السّلام به فرموده خدای متعال "لا یسبقونه بالقول و هم باَمره یعملون"
در سخن بر او پيشى نمى گيرند و خود به دستور او عمل مى كنند (الانبیاء: ۲۷)
 
آنان بندگان مخلَص و مقرّب اویند، که به امر اویند نه به میل خود.

با حفظ اولویّت خدای متعال، آنان صاحبان ولایت کلیّه و مطلقه از طرف خدای متعال اند، تا جایی که رضایت و ولایت آنان علیهم السّلام همان رضایت و ولایت الهیّه می باشد.
امام حسین علیه السّلام فرمودند: "رضَی الله رضانا اهل البیت"؛(بحارالانوار ۴۴: ۳۶۶)
رضای ما همان رضای خدای متعال است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: "ولایتنا ولایة الله..."؛(الکافی۱: ۴۳۷)
ولایت ما همان ولایت الله است.

خدای متعال در مقام عمل به آنان عمل می کند، و آنان نیز در مقام عمل به خدای متعال؛ آنان عامل بالله اند و عامل لله.
آیه شریفه "هنالک الوَلایه لله الحق"
آنجا، اولویت تنها حق خدای است (الکهف: ۴۴)؛ یعنی: آن چه آن جا تحقّق دارد فقط حاکمیّت محبّت الاهیه است؛ یعنی:  آن چه خدای از کمال، و جمال، و جلال دارد، این مقام بالله واجد آن است.
امام کاظم علیه السّلام فرمودند: "... اَقامهم مقام نفسه..."؛ (عوالم العلوم ۱۱: ۳۱).
(خدای متعال) آنان را قائم مقام خود قرار داد.

و چنین است که این مقام منیع که شامل همه ی محامِد الاهیّه است، اوّلا، متعلّق است به حبیب علی الاطلاق خدای متعال، که در تعلّق آن به ماهیّت معظّم له، ایشان شده اند؛ "محمّد" صلّی الله علیه و آله؛ یعنی محل همه ی محامِد، و در تملیک آن به ماهیّت امیر علیه السّلام از طرف رسول الله، ایشان شده اند "علی" ؛ یعنی: کسی که واجد اعلا مرتبه است.
نسبت مرتبه ی بلا تعیّن آن مقام منیع و این دو مرتبه ی متعیّن، که در حقیقت، حقیقت یکسانی دارند، حقیقت توحید الاهی را تشکیل می دهد.
امام سجاد علیه السّلام (در مورد آیه ی شریفه: "فطره الله التی فطر الناس علیها"، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است، روم: ۳۰) فرمودند:
"هو لا اله الّا الله و محمّد رسول الله و علی ولی الله الی هاهنا التوحید"؛(تفسیر القمی: ذیل آیه شریفه): معنای آن حقیقت الهیّه که خدای متعال، خود او را از ولایت و حقیقت کلیّه ی خود شکافته و خلق فرموده (فطره الله)، و حقیقت نورانی مردمان را بر آن اساس آفریده؛ عبارت است از حقیقتی بی نشان از «لااله الّا الله، ومحمّد رسول الله، و علی ولی الله»؛ والحمد لله کما هو اهله و مستحقه.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید