مناسبت پایان مباحث کتاب توحید با باب های۲۲ ،۲۳ ؛ عناوین اصلی در معرفت حق تعالی و توحید او ( ۱ ) :
۱.او هست، به دلالت معرفی خود در عوالم گذشته؛ لذا: حضور معرفت او درفطرت و خلقت،
و تذکر انبیاء و اولیاء علیهم السلام به همان معرفت و دعوت به التزام به آن ،
و به دلیل آیات و علامات او؛
وبدون امکان هیچ گزارشی از او؛ مگر به تسبیح و تنزیه او از غیر او ؛ حتی از آن چه نشانه از اوست؛ از آیات و اسما و صفات که افعال او هستند، و نشانه از بی نشان بودن او، که هر کدام به نوبه خود در کمال و جمال و جلال منزه از هر عیب و نقص، وبه دور از خیال و وهم و فکر می باشند.
در کاینات و عالم اضطرار و «کن فیکون» ، آن چه هست، فعل حق تعالی ست، و فعل او انفعال در طرف مقابل است، نه فعالیتی و تغییری در او،
که ابتداء داشته و از «من لا شئی» خلق شده، وگرنه آن شئی شریک او در بودن و ازلی بودن و نشانه از نیاز او در خلق کردن به دیگری است؛
لذا: آنها در بودن و شدن و گردیدن، خلق و امر اویند؛
لذا: حضور ولایی وی در پیکره خلقت، نشان از ولایت مطلقه بلامنازع او از طرفی،
و از طرفی دیگر نشان واقعی بودن غیر او و به او،
و غیریت غیر او با او،
و بی نشان بودن او،
و حیران شدن،
و ذلیل شدن در یافتن او به بی نشانی و مهربانی است.
واین همه، همه خلاف نظر مکاتب بشری است؛ از
ازلی بودن خلقت،
ولایت نظام علیت،
سنخیت ویا عینیت خالق و مخلوق،
موهومی و خیالی بودن مخلوقات و اعتباری و ظلی بودن آنها،
نشان دار بودن خدای متعال به همه نشانه ها؛
لذا: نداشتن حیرت و ذلت در او و در عوض داشتن عشق از گونه همان زمینی آن، الا بزرگتر از آن برای او؛ لذا: گشتن و یافتن آن در چهره خوب رویان؛ خصوصا پسر بچه گان، که خود از آن به شاهد بازی یاد می کنند.
۲ .معرفت حق تعالی، یافتن خود اوست؛ لذا: قیمتی ترین داشته ها؛ اما:
توانایی مدرکات انسان در محدوده محدودیت خود او و در حد تدبیر امور زندگی دنیوی اوست ؛ حال این محدویت کجا و معرفت حق تعالی که منزه از صفت عظمت بی کران در بی کران خود نیز هست کجا؟!
ذهنیات انسان ساخته او هستند؛ لذا: خود مخلوقند و نمی توانندخالق باشند .
واز طرف دیگر بدون معرفت حق تعالی هیچ حقیقتی تعریف نمی شود ؛ لذا: هم خلقت و هم شریعت بی معنی و عبث و لغو خواهد بود؛ دو خط قرمز در توحید عبارتند از تعطیل و تشبیه: نه می توان گفت که او نیست ، و نه می توان گفت که او چیست ؛لذا:
ایات و روایات مشحون از عدم امکان معرفت حق تعالی با مدرکات انسانی و توانایی های او ، و انحصار آن در معرفت خدای متعال به سبب خود او می باشد ؛ برای نمونه «باب انه لا یعرف الا به »در همین کتاب التوحید، و ده ها حدیث مؤید آن.
و باز به همین دلیل است که برای وارونه کردن دین و دست آویز قرار دادن آن در چپاول دین و دنیای مردمان ، در توطئه شیطانی - صهیونیستی بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، با انواع دسیسه ها ، « تشبیه» را وارد تعریف توحید در دین کردند ،که از عواقب آن پرداختن اعتقاد به وحدت وجود و موجود ، و ساختن مقام خلیفة اللهی برای خلفا و حکام غاصب و انجام فجیع ترین جنایات مانند واقعه کربلا بر اساس آن اعتقاد بود ؛ همان جنایاتی که هنوز هم ادامه دارد .
البته در کنار این جریان ، به عنایت و مجاهدت الهی اهل بیت علیهم السلام
تلقی درست از خدای متعال و دین او زنده و توسط یک فرقه از هفتاد و سه فرقه باور و نگهداری شده و می شود. و اخیرا برای وارونه کردن این دین درست که معتقدان به آن مزاحم امیال و اهواء جهانخواران هستند ،اقدام به تکمیل آن طرح شیطانی- صهیونیستی،برای وارونه کردن همان تلقی درست از توحید و معرفت حق تعالی کرده ، و نظریه ای را با تظاهر به تشیع تبلیغ می کنند که عملا وارد کردن نظریه « تعطیل» در دین و توحید و شناخت خدای متعال، و لاجرم وارونه کردن آن است ، و آن نفی معرفت فطری و عدم امکان معرفت خدای متعال به هیچ طریقی و محال بودن آن و انحصار معرفت الله به اثبات خالقیت ؛ که البته ربطی به معرفت خدای متعال که یافتن و وجدان خود اوست ، نه اثبات بودن او، ندارد . در واقع توحید که در دین الهی خداشناسی است، در این نظریه معنایش خدا نشناسی است.
همانطور که از ظاهر این نظریه پیداست، قصد از آن کور کردن نکات و نقاطی در دین الهی اهل بیت علیهم السلام است که در أنها تعلیم معارف و معالم حکمت و معرفت است ؛ که نفوس و قلوب تشنه معرفت الهی می توانند از چشمه های گوارا و زلال آن خود را سیراب کنند؛ و این معنا یکی از عمده ترین دلایل عالمی و جهانی بودن دین اهل بیت علیهم السلام است؛ و با کور شدن آن معانی و معالم ،این آیین نورانی الهی به مجموعه ای از اطلاعات تاریخی - اجتماعی در مورد بعضی از اقوام بدل خواهد شد ،که بعد از یکی دونسل بدرد نقل در کتابهای تاریخ ادیان و اقوام و تدریس در رشته های تاریخ و علوم اجتماعی می خورد ؛ لذا: هیچ مزاحمتی برای فرهنگ سازی جهانخواران درجهت تسلط بر میل و دل مردمان و به برده گی و بنده گی گرفتن آنها ندارد.
و اما احکام معرفت الله که در اتیان و عمل به آنها ،به فضل الهی امکان واقع شدن در معرض تفضل او در تعریف او به خود او وجود دارد:
عبادت به معنی لغوی آن: توجه به دیده شدن؛ و مملوک بودن، و تواضع و فروتنی و ادب و محبت در ولایت خدای متعال و رسولش و ولیش (آیه انما؛ مائده: ۵۵)،
رجوع به ایات به قاعده ای که سابقا عرض شده،
تشدید آن با همراه کردن آن با اتیان به عبادات به معنی اصطلاحی آن؛ از ابتدای احکام طهارات تا پایان دیات خصوصا اقامه نماز، و قرائت و تلاوت قرآن؛
التزام به احکام عقل مستقل در باید ها و نبایدها و تفصیل آنها که همان احکام اخلاقیات بوده باشند؛
و به این ترتیب پردازش زندگی مطابق با رضای حق تعالی تا: یافتن حضور او و دیدن او به او؛ که همان معنای فرمایش امیر علیه السلام است؛ یعنی: دیدن او با دل، وبه حقیقت ایمان، که رعایت ادب محضر اوست.
بمناسبت پایان مباحث کتاب توحید با باب های ۲۲،۲۳؛ عناوین اصلی در معرفت حق تعالی و توحید او (۲):
۱. بار ها عرض شده که بحکم عقل ونقل معرفت خدای متعال مقدور کسی نیست، مگر به خود او، و در تعریف او خودش را به خود، در مواردی استثنایی آن هم برای بندگانی استثنایی، او خود را بی واسطه غیر و مستقیما معرفی می فرماید ، و در سایر موارد و غالبا به واسطه آیات و علامات خود که نشان از بی نشان بودن او هستند خود را تعریف می فرماید ؛ ایات و علاماتی که حقیقت آن، مقام نورانی و ولایت الهیه ولي اوست که تفصیل این معنا در باب حدوث اسماء ضمن شرح حدیث اول آن به تفصیل به عرض رسید .
آن مقام همان مصداق اسم جلاله الله است که مراد از آن خدای متعال می باشد؛
آن مقام همان ولایت الله می باشد ؛ لذا:
عملکرد آن مقام الهی، بالله و لله است؛ یعنی: او فعل خدای متعال و برای او است، و عمل خدای متعال در تعریف خود و هر عملی در رابطه با دیگران، به سبب اوست؛
مقام نورانی او همان علم و قدرت فعلی حق تعالی و مشیت و اراده اوست؛ معرفت و محبت و عبودیت و ولایت اوست؛
او صاحب منصب خلافت الهی است؛ او خدا نیست، بلکه عبدالله است؛ بدلیل خالی بودن از خود و تسلیم خدا متعال بودن ؛ به اختیار ،اختیار خود را به خدای متعال واگذار کردن؛ لذا:خدایی بودن ، نه خدا بودن؛ یعنی: خدای متعال با حفظ املکیت خود، به جز خدا بودن، هر چه را که دارد به او داده و چنین است که او نشان؛ یعنی: آیه، اسم و صفت حق تعالی شده است، و خدای متعال به سبب او از خلایق در پرده شده، و به آنان خود را همانگونه که هست ، به بی نشان بودن تعریف می کند ؛
لذا: او خود فعل حق تعالی ، و افعال او بولایت او ؛ لذا: منسوب به حق تعالی می باشد ؛ او صاحب ولایت الله بوده ؛ لذا: فعلش فعل الله است؛ او ولی الله است؛ به گردانیدن او می گردد؛ لذا: آنچه در تکوین هست و خواهد بود در ولایت او ست، و آنچه در تشریع ، قبول ولایت او را باید کند؛ لذا: باذن الله هم تقدیر به امر اوست و هم تغییر ؛ در تکوین به « کن فیکون» و در تشریع به باید و نباید .
آبه شریفه ۵۵مائده بیان از این حقیقت است:
"إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون"؛ (مائده: ۵۵) بیان از نسبت آن مقام الهی با خدای متعال است. و وجه الله،و یدالله،و لسان الله، و هر عنوان دیگر از این قبیل که فرموده اند ،بر همین مبنا که عرض شد،معنی می شود ؛
آن مقام خلق الله و فعل الله است ، و تمام مخلوقات بعد از او و همه افعال
الهیه ، صادره از ناحیه مقدسه او و توسط اوست که ولایت الله و ولی الله بوده ؛ لذا: منسوب به حق تعالی می باشد.
وچنین است که خلاصه دین و زندگی مورد رضایت حق تعالی ،همان اسم دین اوست: « اسلام» ؛ تسلیم ؛ تسلیم صاحبان ولایت الهیه بودن؛ « انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» ؛ خود را از آن خدای متعال و رسولش و ولیش دانستن و زیستن ؛ یعنی: تسلیم آنان بودن و به گردانیدن آنان گشتن ؛ و این یعنی : قبول ولایت الهیه.
۲. قبول ولایت الهیه؛ یعنی: به گردانیدن وجود مبارک ولی الله علیه السلام گردیدن ؛ و سپس به گردیدن او گردیدن؛ واین همان گونه بودن است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
وَ اللّه ِ لَنُحِبُّكُمْ أنْ تَقُولُوا إذا قُلْنا، وَ تـَصْمِتـُوا إذا صـَمِتـْنا وَ نَحْنُ فيما بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللّه ِ عَزَوِّجَلِّ، ماجَعَلَ اللّه ُ لِأحَدٍ خَيْرا فى خِلافِ أمْرِنا:
به خدا قسم دوست داريم زمانى كه ما سخن مى گوييم شما هم سخن بگوييد و زمانى كه ما سكوت مى كنيم شما هم سكوت كنيد. و ما در ميان شما و خداى بزرگ هستيم، خداوند متعال براى هيچ كس خيرى در مخالفت با دستور ما قرار نداده است؛ (وسائل الشیعة۹۱:۱۸) ؛یعنی:هر خيرى هست در اطاعت و امامت و ولایت ماست.
واین مقصود حاصل نمی شود مگر به مستهلک شدن میل و مشیت بنده در میل و مشیت ولی الله صلوات االله ، و این مقصود هم حاصل نمی شود مگر اولا به محبت و تشدید آن و ثانیا به سعی در دوام توجه به حضور احاطی ایشان در درون و بیرون ما ؛ و سپس زندگی کردن و عمل کردن ،با رعایت احکام الهی در ظاهر ، و با حفظ توجه به محبت و حضور و همراهی او در باطن ؛ به عبارتی دیگر: زندگی کردن با ظاهری متعبد و با باطنی متذکر ، تا به عنایت و مدد او درهم شدن وجود با معرفت و محبت او ؛ ولیجه و خلیل و حبیب و ولی او گردیدن ، تا عمل کردن او به ما ؛ که اگر چنین شد «طوبی لنا و حسن مآب» و این همان مسیر مورد اشاره در آیه شریفه۱۰۰ نساءاست:« ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفورا رحیما ».
بگفته حافظ:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
خیال روی توام دیده می کندپرخون
هوای موی توام عمر می دهد بر باد
----------------
در پایان این مجلد لازم است این توضیح به عرض عزیزان و همراهان برسد که: درتالیف کتاب شریف کافی، و در ضمن کتاب التوحید که محل فعلی دورهمخوانی ماست،مؤلف آن ؛ کلینی بزرگ ، مباحث مربوط به « عدل» را هم بعد از تمام شدن مبحث توحید (باب ۲۳)، بدون اختصاص عنوان مستقلی به آن آورده است ؛ لذا: برای تفهیم و تفاهم بهتر ،بنظر رسید که در این مقطع ،با اختصاص مجلد جداگانه ای به مبحث بدون عنوان عدل در کتاب التوحید ، بار مفاهمه انرا سبکتر کرده باشد.« تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».توحی