حرف آخر و اول:


همانطور که در پایان مباحث توحید عرض شد:
 درتالیف کتاب شریف  کافی، و در ضمن کتاب التوحید که محل فعلی دورهمخوانی ماست،مؤلف آن ؛ کلینی بزرگ ، مباحث مربوط به « عدل» را هم بعد از تمام شدن مبحث توحید (باب ۲۳)، بدون اختصاص عنوان مستقلی به آن آورده است ؛ لذا: برای تفهیم و تفاهم بهتر ،بنظر رسید که در این مقطع ،با اختصاص مجلد جداگانه ای به مبحث بدون عنوان عدل در کتاب التوحید  ، بار مفاهمه انرا سبکتر کرده باشد.« تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».

مقدمه طرح مبحث « عدل» در معارف الهیه:

سابقا عرض شد  که:

از دیدگاهی در خلقت الهی ،امور جاری دو گونه اند : تکوینی، و  تشریعی ؛ امور تکوینی در رابطه با کاینات و عالم طبیعت و عالم کن فیکون و عالم اجبار و اضطرار است، و امور تشریعی ، امور مربوط دین الهی و انسان و اختیار او، و بایدها  و نبایدها در زندگی او و وطایف او در بندگی ، و  لاجرم  معاد و حساب و کتاب ، و ثواب و عقاب می باشد .

عوامل تشکیل دهنده عالم تشریع از طرفی « مولا» و از طرفی« عبد» بوده ، و « دین» بیان معارف و معالم در آن عالم است.

 مطابق  واقعیت عینی عالم تشریع؛ یعنی: خدای متعال و بنده ،  صورت علمی آن ؛ یعنی دین  نیز بر دو اصل استوار است : توحید ، و عدل؛ معرفت مالک و حاکم آن عالم که بتعریف خود اوست ، و معارف و معالم ولایت و ربوبیت او در این عالم از طرفی ؛ و از طرفی دیگر اقتدار بنده در فهم و انتخاب و اختیار او در رد و قبول باید ها و نباید ها.

 

شرح و تحلیل احادیث باب بدا ( تدبیر جدید و تغییر در تقدیر)(۲۴)، باب  این که چیزی در آسمان و زمین نخواهد بود مگر به واسطه‌ی هفت چیز (۲۵)، و باب مشیت و اراده (۲۶)


از یک نگاه، «توحید» معرفت خود خدای متعال است، و «عدل» معرفت فعل او.

از نگاهی دیگر و با توجه به تعریف توحید و عدل در احادیث شریفه، توحید شناخت خبر از خدای حقیقی و واقعی و خارجی و غیر ذهنی است، و عدل خبر از  نفس عاقل و مختاری که در انجام اعمال خلاف شرع الهی و افعال منهی عنه او اقتدار تام دارد.؛ باین ترتیب: توحید خبر از معرفت الله است که بالله است، و عدل خبر از معرفت النفس است که عاقل مختار است.

و از نگاهی دقیقتر و کمی کاربردی تر: «توحید» تعریف خلق اول، و نور ولایت الهیه ، و مقام بلاتعین رسول اکرم است که خدای متعال را به بودن و بی نشان بودن نشان می دهد ، و «عدل» عملکرد همان مقام است بالله و لله ، که مشیة الله و ارادة الله است؛ لذا: رأی و فعلش همان رأی و فعل الهی است؛ در کاینات بنحوی، که اگر «نازی کند آنی بهم ریزند قالب ها»، و در موقف تقدیر امور بنحوی، و در سنجش اعمال و تعلق ثواب و عقاب به آنها، بنحوی.

 مقام ولایت مطلقه الهیه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامت در دوازده خلیفه مطهر و معصوم آن حضرت،به دلیل احراز آن حقیقت در آنان است.

 و در این امر اگر نظر به جانشینی یکی بعد از دیگری باشد، آنچه اولین ایشان دارد ، بعدی ها هر کدام ، فضایل قبلی را ، وراثتا و خلافتا عینا دارا هستند؛ الا «ما خرج بالدلیل» ؛ مانند: رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله ، و امارت امیر المومنین صلوات الله علیه . و اگر نظر به تک تک آنها شده و در کنار هم دیده شوند، وجود مبارک و مقام نورانی رسول اکرم اسم اعظم اعظم اعظم ، و وجود مبارک و مقام نورانی  امیر المومنین اسم اعظم اعظم و بقیه نفوس نفیسه ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین ، اسم اعظم، واعظم خلایق الهیه هستند.

این تفاوت و تفاضل در سعه وجودی و علمی و لاجرم ولایی آنان است که نسبت به هم عام و خاص مطلق هستند.

از جمله شئونات ربوبیت الهیه ، که توسط ولی وقت اعمال می شود، تقدیر امور است.
تقدیر امر عبارت است از تعیین علمی و هندسی تمام امور و وقایع در لوح محو و اثبات که پرده ای از مقام نورانی خود ایشان است ؛ که برای تعین بیرونی هر چیزی  بعد از علم و مشیت و اراده و تقدیر مراحل قضا و امضاء ، نیز باید طی شود.

این در حالی است که فوق مقام نورانی وجود مبارک امام علیه السلام در نظام ولایی، مقام نورانی بلاتعین وجود مبارک رسول اکرم می باشد ، که رأس هرم در تکوین و تشریع الهی بوده ، و اصل در هر دوی آنها از صدر تا ساقه هستند. همان که مقام نورانی خلق اول است که پرده ای از آن  مقام نورانی اسم جلاله « الله» و   لوح محفوظ و  أم الکتاب  و کتاب مبین و عرش الهی است که علم به هر چیزی است که تحقق یافته و قابلیت تحقق یافتن دارد  ؛ لذا: چه بسا مواردی که بهر دلیل ؛ مانند: بعضی از اعمال بنده در آینده ، که سبب تغییر در مقدرات مربوط به او می شود ، نیز در آن مندرج است. و همان در مناسبت خود که قبل از تعین بیرونی آن است ، به امر او  سبب تغییر در او می شود ،در حالیکه که وجود مبارک مقدر( به کسر دال) با توجه به داده های وضع موجود ، غیر آنرا تقدیر فرموده ، وهمان در لوح محو و اثبات  که در مقام نورانی متعین اوست ،  مراحل  پیش از امضاء و تحقق بیرونی را طی کرده  است .
و نیز اقتضای اعمال ربوبیت و ولایت آن به آن الهی که از آن به « کل یوم هو فی شأن » هم یاد شده، ناقض ثبوت مراحل تعین امور  و لایتغیر بودن آن در عالم اختیار و نیز  ناقض اختیار است. و عدم تعلق تغییر به آن بعد از امضاء به دلیل قاعده« ان الله لا یخلف المیعاد» است؛ یعنی به تعبیر عامیانه: خدای متعال دیگر از حرف خود بر نمی گردد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید