پس با توجه به آنچه عرض شد :
اولا، تقدیر امور نیز مانند دیگر افعال منسوب به خدای متعال، صادره از ناحیه مقدسه صاحب ولایت الهیه وقت است ،که در لیلة القدر؛ یعنی: در مقام ملکوتی فاطمی؛ یعنی: روح القدس و با رعایت رضایت ایشان که رضایت الله است انجام و با رعایت رضایت و امارت  امیر المومنین، قطعی شده و با امضای آن از نا حیه مقدسه رسول اکرم صلی الله علی و آله اذن به جاری شدن آن داده می شود، و همان پیش از تحقق بیرونی، با توجه به رتبه اعلی از او که مقام نورانی بلاتعین رسول الله صلی الله علیه و آله که همان مقام نورانی اسم جلاله « الله» است ،قابل تغییر و تبدیل می باشد؛ و چنین است تعلیل و تحلیل احادیثی با مضمون و مفهوم « لله البداء»، که اولا ناظر به مقام نورانی اسم جلاله  خدای متعال است، ثانیا نشان از شدت قدرت و حریت در ولایت الهیه از طرفی و کنه اختیار و حریت در بنده و افعال اختیاری او در تعیین سرنوشت خود، می باشد.

ثانیا، چنین است که بر اساس اعتقاد بر بداء در هیچ شرایطی نمی توان و نباید گفت « کار از کار گذشته»؛ نه در عین بلا و سختی ، ونه در عین رخا و راحتی؛ چرا که در هر شرایطی دست خدای متعال باز است، و هر کار که خواهد بکند: « یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید» ؛ البته او علیم حکیم است، و علیم حکیم کار نادرست و عبث نمی کند. و چنین است که در هیچ شرایطی نمی توان گفت « خر من از پل گذشت» ، و بی خیال و فارغ البال شد؛ و چنین است تعلیل پرده ای از معنای احادیثی مانند:« ما عبد الله بمثل البداء» و « ما عظم الله بمثل البداء» ؛ که نشانه از شدت اهمیت آن در ساختار ایمان و اعتقادات دین الهی، و نیز نقش ویژه آن در تعالی عبودیت بنده و تربیت الهی او.   

ثالثا در همان هنگام تقدیر امور، تحقق مواردی حتمی و مواردی معلق تقدیر می شوند تا به مصالحی بعدا تعیین تکلیف شوند .

رابعا علمی که در مورد وقایع بر انبیاء و اولیاء علیهم السلام نازل می شود،همین علم است که در لوح محو و اثبات ثبت شده که با توجه به اقتدار الهی در بداء ، احتمال تغییر و تبدیل در آنها می رود. و چنین است که امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند «اگر یک آیه در قرأن نبود، وقایع اتفاقیه را تا قیامت می گفتم ، و آن یمحو الله مایشاء و یثبت و عنده أم الکتاب است»؛ که ناظر بر بداء می باشد.

خامسا مقدرات در کائنات و مراحل بعد از آن تا تحقق متعلق تقدیر از قبیل « کن فیکون» است؛ اما همین معنا در مورد افعال اختیاری بنده   علم  به افعال او ، و امر او به باید و نباید، و با حفظ اختیار وی می باشد؛ بنحوی که کمترین خدشه و لطمه ای به آن وارد نشود؛ پس:
 مشیت و اراده الهی در تکوین و در تشریع یک عنوان ولی دو معنا دارد : در تکوین و کاینات و طبیعت که ظاهرا عالم اختیار نیست، امر « کن فیکون» هم تکوینی است؛ اما در عالم تشریع و اختیار، مشیت و اراده؛ یعنی: خواسته الهی در قالب دین و احکام آن ابلاغ شده، و اتیان و قبول و تقید به آنها اختیاری بندگان بوده ، ولی تعلق نتیجه به آنها در اختیار او نیست  ؛ و به این ترتیب او در بین منطقه ای بین تفوض و جبر واقع است که عملا نه جبر است و نه تفویض .  و  این همه در مجالی است که در ولایت الهیه به او داده شده است .و بداء پرده ای از همان اقتدار حیرت انگیز در اولویت است که در هر هنگامی ،مگر بعد از تحقق بیرونی، اگر بخواهد، در امور تغییر و تبدیل ایجاد می کند. البته اقتدار به همان نیز دارد، الا به همان قاعده ای که عرض شد، نمی کند .

و در هر حال :
در ربوبیت حق تعالی و تدبیر امور از ناحیه مقدسه ولایت الهیه، آنچه محوریت دارد رحمت و تربیت در جهت خدائی شدن است؛ حتی برای اشقیاء و دشمنان . نصیحت و جود مبارک امام حسین علیه السلام را بر کسی که بر سینه مبارک او نشسته بود، نشنیدید؟!؛ و این امر به دو سبب محبت و اطاعت شدنی است.

و نیزاین همه طوری انجام می شود که در موقف میزان و سنجش اعمال و محاسبه افعال، خدای متعال بر بنده منت داشته ، و بنده بر خدای متعال حجتی نداشته باشد :
حق تعالی او را به اعطای  عقل و تشخیص آن و اختیار و استطاعت انتخاب و اطاعت  ، ممتاز کرده، وبه هدایت و ولایت انبیاء و اولیاء علیهم السلام بر آنان منت گذاشته و ایشان را به سوی خود دعوت فرموده . و چنین است که موردی نیست مگر آنکه در آن ابتلاء و اختباری است.
اولین اختبار و ابتلاء و امتحان ، در عالم طینت و سپس در هر کدام از عوالم بعدی بوده - که بیان آن در درسهای گذشته بعرض رسید- و همان قبول و رد  سبب پیدائی سعادت و شقاوت برای مخلوقین شده. یک پرده از معنای « منذر» بودن فرستادگان و برگزیدگان الهی این است: هشدار دادن ؛ هشدار بندگان به جایگاه آنان ، و شئونات و تکالیف و عاقبت کار آنان؛ و اینکه به فضل الهی ، اشقیاءدر مجال مجدد در این دنیا می توانند جبران گذشته کرده و در جمله سعداء در آیند؛ و الحمدلله اولا و آخرا.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید